به مناسبت هفته کتاب و البته کمیدیرتر از سالهای قبل که لیست کتابهای خریداری شده از نمایشگاه کتاب را منتشر میکردم، امسال هم مجموعه کتابهایی را که برای رفع نیاز علمی و یا در راستای علاقه و دغدغه شخصیام بودند و باید تهیه میکردم؛ منتشر میکنم. مقدمات و شیوه انتخاب کتاب را در معرفیهای سالهای قبل گفته بودم که دیگر تکرار نمیکنم و میتوانید از لینکهای زیر ببینید.
باز هم کتاب نوش جان کنیم (لیست کتابهای نمایشگاه کتاب 96)
کتابخَرها یا کتابخوانها (لیست کتابهای نمایشگاه کتاب 95)
ده کتاب (لیست کتابهای نمایشگاه کتاب 94)
چند پیشنهاد:
- کتاب را بر اساس دغدغههای شخصی (نه فقط وقتگذرانی و لذت بلکه از روی رفع نیاز فکری و سوادی) تهیه و مطالعه کنید.- از اساتید و بزرگترها بخواهید در زمینههای تخصصی به شما معرفی کنند.- از پراکندهخوانی دوری کنید (مگر در یک حوزه مشخص)
- اگر هم کتابخوان نیستید حداقل روزی نیمساعت کتاب را در برنامه خود جای دهید!
- به دانستههای خودتان اکتفا نکنید که خطرناک است! کتاب بیمنت شما را بالا میبرد
- کتاب «امر روزمره در جامعه پساانقلابی»
انتشارات فرهنگ جاوید
نوشته عباس کاظمی
برای من حداقل از تعاریف شنیده شده (و پیش از خواندن) کتاب جذابی است. وقتی در همان روز اول نمایشگاه خریدمش؛ صفحات زیادی را همان یکی دو روز اول خواندم. کتاب در زمینههای مختلفی مثل نشانهنشاسی و اثروضعی افکار و فرهنگ و تمدن بهوجود آمده بعد از انقلاب اسلامی و سیر گذار آن در جامعه مطالب جالب و در عین حال سادهای را بیان کرده است. کتاب درباره زندگی اجتماعی و فرهنگی اشیا و نمود آنها در جامعه بعد از انقلاب است. از مواجهه مردم با صفهای مختلف، پیکان، مصرفگرایی، خرید و شادی گرفته تا دیوارنگارههای شهر... کتاب را کامل نخواندم اما همین مقداری که خواندم جذاب بود!
- کتاب «روانکاوی فرهنگ عامه»
نشر ثالث
نوشته دکتر بَری ریچاردز
مترجم دکتر حسین پاینده
بعد از تلاش ناموفقم درباره نوشتن یادداشتی، به پیشنهاد یکی از اساتید، این کتاب را تهیه کردم. این هم کتاب جذابی به نظر میرسد! کتابی که به این سوالات (از دیدگاهی روانکاوانه و فرهنگی) پاسخ میدهد: چرا فوتبال تا به این حد پُرطرفدار است؟ جایگاه اتومبیل در فرهنگ مدرن چیست و چرا برخوردار بودن از اتومبیل به موضوعی حیاتی در زندگی بسیاری از ما تبدیل شده است؟ ولع خرید از کجا ناشی می شود و چرا زرق وبرقِ کالای جدید برای ما اینچنین فریبنده است؟ آگهی های تجاری و تبلیغات کالا با توسل به کدام تدابیر در ما اثر می گذارند؟ شیفتگی جوانان به موسیقی پاپ ریشه در چه عوامل ناخودآگاهانه ای دارد؟
- کتاب «جهانهای اجتماعی»
انتشارات کتاب فردا
نوشته حجت الاسلام دکتر پارسانیا
از دوران دانشجویی عادت داشتم دو جزوه مینوشتم؛ یکی سوالات و نکاتی که تدریس استاد بود و درس رسمی ما محسوب میشد یکی هم سوالات و ابهامات ذهنی خودم نسبت به مسأله مورد بحث که در آینده در منابع ایرانی-اسلامی جستجویش کنم. یکی از مهمترین سوالاتم هم این بود که نظریههایی که برای قرنهای هجده و نوزده و برای جامعه غرب است چطور میتواند در زمان حاضر راهگشای یک جامعه دیگر یعنی ایران اسلامی باشد! کتابها و یادداشتهای دکتر پارسانیا را قبلاً میخواندم و به تازگی با این کتاب آشنا شدم و با توجه به موضوع و محتوای کتاب که درباره جهانهای اجتماعی و هویت و رفتارهای انسانی در جوامع است، به نظرم برای من و دغدغههایم و همان ابهامات و سوالاتم کتاب مفیدی است...
- کتاب «ماجرای فکر آوینی»
نشر معارف
نوشته وحید یامینپور
برای مثل منی که فرصت و حوصله و عزم مطالعه همه آثار شخصیت صاحبفکر و نظری چون شهید آوینی را ندارم این کتاب تازه به چاپ رسیده بهترین پیشنهاد است. بالاخص اینکه کسی که مثل وحید یامینپور آراء و اندیشههای مرتضی آوینی را به شکل درسگفتار ارائه کرده باشد و حالا در این کتاب به چاپ رسانده باشد. این کتاب را هم تورق کردم خیلی جذاب بود بالاخص با توجه به مثالهای روز و بیان و قلم روان یامینپور... به شدت توصیه میشود
- کتاب «قدرت ارتباطات»
انتشارات علمی فرهنگی
نوشته مانوئل کاستلز
با ترجمه حسین بصیریان جهرمی
به پیشنهاد دوستی این کتاب را تهیه کردم. این کتاب نشان میدهد پایه جوامع بر اساس روابط قدرت شکل میگیرد و به همین دلیل نهادهای حاکم بر زندگی، ما را تحت کنترل خود در
میآورند. در معرفی کتاب که توسط خود نویسنده و در پیامش به مناسبت ترجمه کتابش در ایران آمده است اینطور گفته شده که قدرت اساساً در اذهان مردم، معطوف به
اراده میگردد. [و به همین خاطر است که] شیوه تفکر انسانها، در نهایت
رفتار آنها را تعین میبخشد.
- کتاب «رویای یک دیدار»
انتشارات عهد مانا
سید ناصر هاشمزاده
این کتاب یک رمان است؛ که نه فقط رمانی برای لذت بردن بلکه برای فهمیدن و دانستن درباره شخصیتی جذاب به نام روزبه... داستانِ رویای یک دیدار داستان گیرا و پرهیجان روزبه، جوانی زرتشتی است که حتماً شما را با خود تا به انتهای داستان میکشاند...
- کتاب «زمانه ما و نهجالبلاغه»
انتشارات سدید
فرزاد جهانبین
نهجالبلاغه کتاب بزرگی است. زیادی از این کتاب دوریم! این کتاب که به تازگی از منتشر شده است از فردی است که مدتها در ذیل نهجالبلاغه به تحقیق و کنکاش مشغول بوده و حالا برداشتهایی از نهجالبلاغه را در رابطه با مسائل روز جامعه ما نوشته است.
- کتاب «حلقات انسان 250 ساله»
انتشارات صهبا
گردآوری شده
کتاب سابق و معروف انسان 250 ساله کتابی جذاب و نو بود که به زبان عربی نیز ترجمه شد و بسیار فراگیر شد. مجموعه هفتاد سخنرانی از حضرت آیتالله خامنهای بود که در طی سالها به تفسیر و تحلیل زندگی مبارزاتی و سیاسی اهل بیت(ع) میپرداخت و دوستانِ زحمتکش و خستگیناپذیر صهبا به طرز جذابی آنها را در کنار هم گردآوری کرده بودند. اما این کتاب که به تازگی و در فروردین سال 98 منتشر شده است در همان راستا و در همان مسیر و پس از دستیافتن به برخی بیانات منتشر نشده (حدد 700 سخنرانی) و بدون تکرار مطالب نسبت به کتاب قبلی است. که البته این بار در انتهای کتاب تحلیل، توضیح و تصاویر و دادههای منحصر به فردی منتشر شده که فهم و نظام مطالب را جذابتر و راحتتر میکند. به شدت هم توصیه میشود.
- کتاب «خاستگاه» (منشأ یا سرچشمه)
انتشارات کتابسرای تندیس (روزبهان یا شمشاد)
اثر دُن براون
ترجمه حسین شهرابی
نویسنده کتاب فردی مشهور و شناخته شده است و آثارش معمولاً پرمخاطبند. این کتاب را اما به دلیل آموختنیهای زیاد و هیجان بالا و توصیههای فراوان تهیه کردم. به دلیل نبود حق نشر و کپی رایت، نشرهای مختلفی با نامها و ترجمههای مختلفی آنرا منشتر کرده اند که به نظر کتابسرای تندیس و شمشاد از باقی بهتر باشند (با توجه به پرسوجوها) درباره کتاب و نویسندهاش که خواندم بیشتر ترغیب شدم به خواندن این کتاب...
- کتاب «بالانشین»
انتشارات قبسات (مجموعه مهرستان)
آمنه بختیاری، بهاره نصیری و مرضیه طاهری
کتابِ لازم و مناسبی است. رسانه و فضای مجازی بیش از حد وارد زندگی فردی و اجتماعی شده است و لازم است برای تربیت شدن و آشنا شدن خود و اطرافیان و فرزندان در این زمینه، سواد لازم را داشته باشیم. کتابهای زیادی دراین باره نوشته شده و در حال نوشتن است! اما این کتاب با رویکرد خانواده نوشته شده و در عین حال با رویکرد علمی اما با قلمی روان و ساده نوشته شده است.
- کتاب «پریدخت»
انتشارات قبسات (مجموعه مهرستان)
حامد عسکری
کتاب در این مدت خودش را معرفی کرده است. البته این کتاب را قبل از نمایشگاه گرفته بودم. واقعاً جذاب بود! جذابیتی که در بین آن تاریخ قاجار هم میخوانید و دل و قلوه دادن و گرفتن شخصیتهای اصلی داستان هم شما را برمیانگیزد! ماجرای یک عاشق و معشوق است که از طهران به پاریس بین هم نامههایی رد و بدل میکنند و هر کدام از احوال و اوضاع خود در نامهها میگویند... نثر این کتاب زیبایی و شیوایی خاصی دارد به این دلیل که به نثر زمان قاجار نوشته شده است که البته در انتهای کتاب هم برخی از کلمات را هم توضیح داده است. کتابی است که با شخصیتهای آن زندگی میکنید. واقعاً جذاب بود. برای من که کتاب نو و جدیدی بود و بسیار توصیه میشود.
- کتاب شعر «اکنون»
انتشارات سوره مهر
فاضل نظری
- کتاب شعر «فاتحه»
انتشارات نزدیکتر
از دوست عزیزم امیر تیموری که بالاخره منتشر شد!
ضمناً پیشنهاد میکنم به انتشارات آریانا قلم، اطراف، اسم، جمکران، علمی فرهنگی، دیدمان هم سری بزنید...
سلام. عزاداریهای شما قبول؛ انشاءالله. این محرم به دلیل مشغولیتهایی که داشتم کمتر از سالهای گذشته آماده ورود به ماه عزای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بودم. اما تصمیم گرفتم در حد وسع خودم، در طول دهه اول ماه محرم، هر روز، یک حدیث از کلام گهربار حضرت امام حسین(ع) را در قالب بصری و متنی، با هشتگ #یکدهه_معرفت (در بلاگ، توییتر و اینستاگرامم) منتشر کنم. برای انتخاب این احادیث حدود 250 حدیث از جملات گرانبهای حضرت را خواندنم و ده حدیث که به نظر پرکاربردتر و مناسبتر برای حال و روز ما بود انتخاب کردم...
انشاءالله عمل کنیم
(احادیث و تصویر هر روز در همین مطلب بروز رسانی خواهد شد.)
روز دهم؛ با نیت هدیه به کشتی نجات سیدالشهدا(ع)
برای نمایش بزرگتر روی آن کلیک نمایید
دوست بزرگوار و گرامی جناب آقای صفائینژاد بانی خیر شدند و ما را به چالشی شیک و زیبا و فرهنگی دعوت کردند و ما هم با تأخیر اجابت کردیم!
دکترحسین کچویان جامعهشناس: هیچ حاکمیتی در دنیا مشروعیت مردمی خودش را هر سال در کف خیابان به رخ نمیکشد.
نه نوحی هست؛
تا از موج و طوفان بَر کشد مارا...
نه موسایی؛
که بشکافد عصایش آبِ دریا را...
نه ابراهیم؛
تا... ناگه گلستان سازد آتش را
تسلیت بابت حادثه تلخ کشتی سانچی...
فیلم فهرست مقدس انیمیشنی است که شما را تا انتها با خود میکشاند؛ چرا که داستان دارد و بیش از بحث فنی، شما را جذب داستان خود میکند. معمولاً اینطور است که بیننده ایرانی نسبت به انیمیشنهای ایرانی یک نگاه انتقادی و عیبجویانه دارد اما داستان کشش خوبی دارد.
گاهی البته دیالوگ ها ضعیف میشود و یا سیر داستان با تغییر ناگهانی سکانس، دچار سکته میشود، اما قطعاً خط داستان شما را همراه خود نگه میدارد.
شاید نقطهی قوت کار، شخصیتهایی بودند که به واسطهی دوبله ی عالی، برای شما ساخته میشدند و میتوانستید با آنها همراهی کنید. طراحی صحنه و کیفیت عالی کار و چهره پردازی و شخصیت سازیِ قویِ انیمیشن خیره کننده بود.
مشکلی که من و احتمالاً خیلیها داشتند این بود که چرا کاراکترها تنهی انسان و سر حیوان داشتند که پس دیدن فیلم با جستجویی متوجه شدم؛ دلیل این کار (یعنی الگوبرداری از خو و صفت حیوانات در چهره پردازی) این بود که بیننده فارغ از هر دین و زبان و فرهنگ به راحتی بتواند میان شخصیتها تمایز قائل شده و شخصیتهای خوب و بد را از هم جدا کند که الحق والانصاف همین شد.
از نظر فنی (از دید مخاطب انیمیشن بین) انصافاً جزئیات عالی بود. حرکات و کاراکترها عالی بود. اما در نگاهی عادلانه، به واقعیت و طبیعتی که انیمیشنهای هالیوود دارند نرسیده بود. اما قطعاً فراتر از انتظارات بود. (مثلاً صحنههای اسبسواری در نیامده بود).
فضای فیلم تاریک و خیلی مرموزانه بود و میشد صحنههای عاشقانه و یا صحنههایی که جنبه الهی دارد، نورانیتر و شادابتر باشد.
این فیلم برای نوجوانان و جوانان مناسبتر از کودکان است! چرا که پر از هیجان و ترس و کشمکشهای جنگ و جدالی و تلخ بود. (ناگریز از داستان بود البته).
در کل لذتبخش بود و چیزهای زیادی یاد گرفتیم! پس از پایان فیلم از جا بلند نشوید چرا که پشت صحنه ی جذاب و کوتاهش را نباید از دست داد! دربارهی داستان هم چیزی نمیگویم چراکه هنوز روی پرده است و برید ببینید و لذت ببرید! سینمای بهتر؛ صدا و تصویر باکیفیتتر (که لازمهی دیدن این اثر است!)
روح فرج اله سلحشور شاد و دست محمد امین همدانی درد نکند و ان شالله کمکش کنند با مفاهیم دینی، آرمانی و تاریخی باز هم از این کارهای خوب انجام دهد!
بهترین انیمیشن جشنواره فجر 94
بهترین انیمیشن جشنواره مادرید 2016
بهترین انیمیشن جشنواره مقاومت 95
بهترین انیمیشن هالیوود موویینگ پیکچرز 2016
یکی از اولین اقداماتی که برای کنترل و مدیریت بحران صورت میگیرد ایجاد محدودیت است و طبیعتاً دمدستترین آنها هم محدودیت در ارتباطات است! اما اینکه اتفاقات اخیر، چقدر بحران بوده و اینکه از بس دولت نتوانست فضای اعتراض مشروع مردمی را، (که به تعبیری یک دعوای درون خانوادگی است) فراهم کند، بحث مهمتری است!
...نتوانستند و بهایی ندادند تا اینکه خوب و بد و مغرض و بیغرض و صادق و کاذب و خودی و ناخودی بهم آمیختند و تشخیص سخت شد! البته آنکس که پرچم کشور را که نماد هویت ماست آتش میکشد، اموال عمومی و اتوبوس و خیابان و مغازه و... را تخریب میکند؛ قطعاً اعتراضش مشروع نیست و نمیتوان با عزیزم فدایت شوم از او استقبال کرد! ساده لوحانی که به هیجانسازی و آسیبزدن به افکار عمومی مشغولند دنبال چیز دیگری هستند که مردم هم آگاهند و همانطور که از برخوردهای میدانی مشخص بود، مردم خود را از ایشان جدا میکنند.
وقتی روی دیوار خانه، خرابی یا ترکی یا لکی بوجود آمد نه دیوار را خراب میکنند نه خانه را عوض میکنند! بلکه آن عیب و آسیب را رفع میکنند!
«تلگرام فعلاً در بستر موبایل، محدود شده است ولی علیالظاهر به طور کامل فیلتر نخواهد شد اما اگر شد با همین نام کاربری در شبکههای ارتباطی جایگزین، حاضر خواهم شد.»
@saeednevesht
حضرت_یوسف (که سلام خدا بر او باد) پیامبر بودند؛ ولی باز خداوند فرمود اگر «بُرْهانَ رَبِّهِ» (یعنی حقیقت و دلیلی که خدا به آن حضرت نشان داد) نبود، مقابل زلیخا بند را آب میداد!!
حالا بیش از ۱۲ میلیون جوان مجرد داریم؛ که پیامبر هم نیستند؛ مسئولین و پدر و مادرها هم این را نمیدانند!!
#بازنشر
«هر وقتی که کشورمان دچار ذلّت شد، بهخاطر این بود که مردان فداکار، مردان دلاور، مردان باگذشت نداشتیم. آنوقتی که کشور ما در هر دورهای از دورههای تاریخ، سربلند شد، بهخاطر این است که چنین مردانی را داشتیم.»
این جملات که علاوه بر معنای تاریخی و سیاسی، بار فرهنگی دارد؛ اشاره به مهمترین وظیفهی یک نظام اجتماعی دارد و آن هم «تعلیم و تربیت» است!
وقتی از ابتدا کودک و نوجوان ما بر اساس الگوهای خشک و محدود در مدرسه، تعلیم داده میشود و خبری از تربیت نیست و علیالظاهر، هیچ برنامهی مشخصی هم برای «فداکار شدن»، «قوی شدن»، «شجاع شدن»، «اجتماعی شدن» و... کودک وجود ندارد؛ باید از آینده ترسید! بالاخص اینکه فضای اقتصادی و فرهنگ عمومی جامعه (متأسفانه) به سمت منفعت طلبی، انحصار و مادی گرایی پیش میرود!
در جلسهای درباره تولیدات فرهنگی، به حاضرین گفتم: «...چیزی را که میگویم؛ تصور کنید و نخندید؛ تصور کنید روزی که عروسک و کارتون شهدا را بسازیم و عرضه کنیم».
همه خندیدند!
اثر زیر مثالی است که کودک با آن ارتباط برقرار میکند و میتوان با استفاده از هنر صحیح و کار تمیز ارتباط ذهنی با قهرمانان ملی و دینی برقرار کند!
آیا میدانستید لوازم خانگی در مهدکودکهای هلند بعنوان اسباب بازی استفاده میشود تا آموزش در مدارس به مسائل تئوری محدود نشود و مهارت زندگی در کودک تقویت شود!
جناب دکتر عباس صالحی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی در توییتر خود مطلبی درباره مناظرات امام رضا(ع) به این شرح نوشتند: «امام رضا(ع) خراسان را مشرق گفتگو و مناظره ساخت. این سنت رضوی را به جای طرد و تکفیر بنشانیم.»
مطلب ایشان بهانهای شد تا بنا به مطالعه و معرفت ناچیزم نسبت به امام غریبم چند نکتهی کوتاه را یادآور شوم:
1. مأمون ملعون زمینهی این مناظرات را فراهم کرد تا از این طریق شکستی به امام رضا(ع) تحمیل کند؛ اما منشأ برکات شد!
2. امامم در گفتگو با هر بزرگی از آئین خودش پاسخ میآورد! علم بیکران امام معصوم بود که باعثِ این همه برکات علمی و دینی و اجتماعی، برای افراد همان عصر و عصر کنونی شد
3. فضل ابن سهل (معتمد مأمون) امام را صدا زد و گفت: مأمون گفت دوست دارید برای صحبت با این بزرگان بیایید و اگر هم دوست ندارید؛ نیایید! امام فرمودند: «سلام مرا به او برسان و بگو مىدانم چه مىخواهى!؟ انشاءالله صبح خواهم آمد»
4. امام مجموعاً در هفت مناظره شرکت کردند. برخی در حضور بزرگان و برخی به شکل خصوصی. مناظراتی با: جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی)، رأس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) هربز اکبر (خادم بزرگ زرتشتی)، عمران صابى (عالمی از صابئین)، سلیمان مروزى (عالم کلام)، على بن محمد بن جهم (از بزرگان ناصبین) و پیروان مذاهب دیگر...
5. بخشهای بسیاری از تاریخ اسلام و زندگانی سیاسی ائمه هم هست که درس و عبرتهای عینی برای زندگی اجتماعی و سیاسی امروز ما دارد و خدا توفیق درک آنها را به دهد انشاءالله...
6. برای یافتن درک صحیح از شرایط جامعه در زمان عباسیان نیاز به مطالعه بسیار است اما برای دانستن جزئیات و نتایج مناظرات به کتاب عیون اخبار الرضا و یا کتاب مناظرات تاریخی امام رضا نوشته آیت الله مکارم شیرازی رجوع فرمایید.
طبق نظرسنجیهایی که شد؛ صدا و سیما، هنوز منبع رسمی دریافت خبر، برای بسیاری از مردم است!
بعد از وقوع حادثهای در سطح ملی، لازم است رسانه ملی، برای جلوگیری از پخش شایعات و دوری از اخبار غیرموثق و همچنین آموزش و آرامش دادن، خود را به «اولین منبع رسمی خبر» تبدیل کند! اما نمیکند!
ماجرای پلاسکو تقریباً نمونهی خوبی بود که در طول چند روز متوالی، رسانه ملی و شبکهی خبر، دائماً به پوشش زنده و لحظه به لحظهی این حادثه پرداختند.
اما وقتی رسانهی رسمی و خبری سیما، در ابتداییترین ساعات حادثه، صرفاً به زیرنویس اکتفا میکند و اخبار را گزینشی بازتاب میدهد و یا شبکههای استانیِ مناطق زلزلهزده، مشغولِ پخش سریال هستند و از همه مهمتر؛ رسانهی ما هم فاقد خبرنگاری بحران است؛ طبیعی است که شایعات زیاد میشود و مردم هم به سمت راهها و شبکههای غیررسمی اطلاعرسانی گرایش پیدا میکنند!
فیلم «تایگر زنده است» ساخته علی عباس ظفر کریسمس به صورت گسترده در هندوستان اکران میشود. این فیلم به حادثه واقعی گروگانگیری ۲۵ پرستار هندی شاغل در عراق اشاره دارد که پس از انفعال دولت هند، در نهایت توسط خود داعش آزاد شدند.
اما این موضوع در فیلم به گونهای دیگر تصویر شده و قهرمانی به نام «تایگر» با بازی سلمان خان، به قلب داعش میزند و این پرستاران را از چنگال تکفیریها نجات میدهد! سلمان خان برای بازی در این فیلم ۱۷ کیلو وزن کم کرد! جلوههای ویژه نیز توسط تام استورترس انجام شده که سابقه فیلمهای پرهزینهای مانند مردان ایکس و بتمن را در کارنامه دارد.
«تایگر زنده است» تولید سینمای هند (بالیوود) با زمینه ای اسلام هراس و ضد پاکستان است، هندی که در عمل هیچ قدامی برای مبارزه با داعش برنداشته و درباره جنایات تکفیریها و کشتار انسانهای بیگناه سکوت کرده است؛ اما حالا به مدد سینمایشان ابرقهرمانی ساختهاند که مخاطب با دیدنش گمان میکند این هند و سلمانخان بودهاند که ۵ سال در خط مقدم نبرد با داعش جنگیده و آنها را شکست دادهاند.
البته که حرجی بر سینمای هند نیست و حق طبیعیشان است افسانه بسرانید و حالا که نفسهای داعش به شماره افتاده، پیروزمندانه لگدی بر جنازهاش بنوازند! اما نقد جدی بر سینمای ایران وارد است؛ کشوری که سالها در مقابل داعش در عراق و سوریه استوار ایستاده و میجنگد و دهها محسن حججی تقدیم کرده است.
برگرفته از سینما انقلاب
ترکیه تا امروز، بیش از سه میلیون پناهجوی سوری را پذیرفته و به هفتصد هزار نفر از کودکان و نوجوانان آنها، آموزش زبان ترکی را آغاز کرده است!
در همین پنج سال هم، بیش از دویست هزار نوزاد سوری، در خاک ترکیه به دنیا آمدهاند! جالبتر اینکه موضوع ششمین همایش بینالمللی شبکه کودک سازمان رادیو و تلویزیون ترکیه، چگونگی مدیریت رسانهای همین پناهجویان سوری است!
با اینکه دولت بشار اسد، زبان روسی را به عنوان زبان دوم رسمی سوریه اعلام کرده اما با ادامهی روند فعلی، ترکیه برنده اصلی این جنگ نرم فرهنگی در سوریه خواهد بود!
فراموش نکنیم زبان رکن دوم هویت ملی هر کشور است!
بازنشر با کمی تلخیص از نوشتهی استاد دکتر محمد سرشار
مردم در صف بودند که شیر تمام شد!
ناگهان فردی فریاد زد: «آقا شیر تمام شده است؛ چرا صف را برهم میزنید؟!»
#NeverTrustUSA
#پسابرجام
شادی و ناراحتی و ابراز اجتماعی آنها در بیشتر آئینها و ادیان الهی وجود دارد. دین و مذهب ما هم اشک را (البته نه هر اشکی را) وسیله و زمینهای برای رسیدن به ارزشهای مادی و معنوی قرار داده است (مثل اجابت دعا در حال تضرع و با گریه، یا ثواب اشک بر مصائب معصومین و...) اما باید بدانیم؛ گریهای که در مکتب عاشورا با آن سروکار داریم، گریه و اشکی است که جوشش دارد و باید منجر به حرکت شود تا نتیجهاش هم آگاهی و تنبه باشد! دقیقاً شبیه انتظاری که باید در آن آمادگی و حرکت باشد و نه بیتفاوت نشستن و منتظر ظهور بودن!
جملهی «ان الحسین قتیل العبرات» برای هرکس (متناسب با درک و فهمش) مرتبه و معنایی دارد! ماجرای اشکی هم که ریخته میشود به همین ترتیب است. پس؛ این گریهها چیست و چه دلیلی دارد؟
آیا گریهای است برای تخلیه درونی خود؟
آیا گریهای است برای مظلوم کشته شدن فردی؟
آیا گریهای است از روی ترحم؟
آیا گریهای است از روی آگاهی؟
آیا گریهای است برای از دست دادن حجت خدا؟
و...
و اینکه آیا با این گریه و پس از آن اتفاقی برای ما میافتد و یا باید بیافتد یا نه؟
امام صادق (ع) فرمود؛ هرکس از شیعیان ما نام جدم حسین(ع) را بشنود اشکهایش جاری میشود چرا که او کشتهی اشکهاست...
السلام علیک یا قتیل العبرات
هر که در این حلقه نیست
فارغ از این ماجراست...
تفکر و ذهنیت انسانهاست که باعث میشود مسألهای برایشان مهم باشد یا نه! هرچند «جمعی» که افراد برای خود انتخاب میکنند و بواسطهی آن محیط فرهنگی خود را شکل میدهند هم بر تصمیماتشان اثرگذار است؛ محیطی که میتواند افراد را تصحیح کند و یا بالعکس؛ به بیماری روشنفکرنمایی دچارشان کند!
قاعدهی بالا بر مسؤلین کشور هم صدق میکند! یکی از مصادیقش هم این است که در روزی که پیامبر فرمود تنها آنرا به من تبریک بگویید، در روزی که امام صادق فرمود بخششهای خدا غیرقابل شمارش است، در روزی که امامرضا فرمود مردم بیشتر از شب قدر عفو میشوند و در روزی که به تهیت و ابراز شادی، بسیار توصیه شده؛ نه خانواده ها و نه مسؤلین صدا و سیما و نه مسؤلین دولتی و نه شهری، روح شادی و نشاط را در جامعه ندمیدند!
غدیر از نوروز قطعاً کمتر نیست و حتماً بالاتر و باارزشتر است! وقتی کودک و نوجوان ما فضای نشاطِ عید را در قالب «پوشیدن لباس نو، عیدی دادن و عیدی گرفتن و دیدوبازدید» درک نکند؛ باید منتظر دینزدایی بود و فاتحهی آموزههای دینی که شامل امر و نهیهای لفظی میشود را خواند!
خانوادههایی هستند که سال تا سال، توانایی خریداری و میل کردن گوشت را ندارند! و در عین حال، شاید بسیاری از ما باشیم که برای برای کوچکترین و کمترین مصارف غذایی، گوشت چرخکرده استفاده میکنیم و همیشه در خانهی ما پیدا میشود...
خالا موعد عید قربان است؛ فردی خدمت پیامبر رحمت (ص) رفت و از عدم تواناییش برای قربانی کردن گفت و حضرت فرمود قرض بگیر و قربانی کن که ادای آن برعهده خداست...
این روزها همه در تکاپوی قربانی کردن هستند! اینکه گوشت قربانی را به بستگان و اطرافیان -از دارا و ندار- بدهیم (البته به دور از فخر فروشی)؛ هیچ هم عیب نیست، صله به همه پسندیده است... اما قطعاً کمک به نیازمندان با آبرو، اولویت و انفاق هم هست! امسال میشود از گوشت قربانی؛ نیازمندان سهم بیشتری ببرند!
سفرههایی که به خاطر بیکفایتی مسئولین اقتصادی و دولتی و به هزار و یک دلیل دیگر کوچکتر شده را با سفره مهربانی گسترده کنیم! عمل به امثال این رسمهای دینی است که روحیات و خصلتهای خوب را نشر میدهد تا ایرانیهای مسلمان به «مهربانی» و «همنوع دوستی» معروف باشند!
با کمی تلخیص؛ برداشتی از پیامهای کاربران شبکههای اجتماعی در کمپین سفره مهربانی
مدتی بود که به خاطر حرکتی خودجوش در زمینهی ازدواج و به دلیل نیاز به دانشی که (در سالهای قبل) برای ارتباط دینی و تربیتی با نوجوانان داشتم؛ به مطالعه در مسائل و مشکلات جنسی پرداختم. در دانشگاه نیز به واسطهی بهرهمندی از استادی دلسوز و آگاه که دروس را به شکل پژوهش محور ارائه میکرد، موضوع تحقیق و کنفرانس من در همین زمینه انتخاب شد.
لب مطلب اینکه فجایعی مثل: «افزایش ضریب خطر بارداری و سالخوردگی و کاهش جمعیت»، «آسیبهای تربیتی و فاصله سنی با فرزند»، «از بین رفتن نقشهای فامیلی مثل خاله و عمو و...»، «سختگزینی به دلیل افزایش سن و پایان سن بلوغ عاطفی»، «آسیبهای ناشی از فردگرایی»، «عدم روحیه مسئولیتپذیری و خانوادهگریزی»، و... به دلیل تأخیر در ازدواج جوانان بروز کرده است! این مسائل جای خود؛ از طرفی بدانیم که میانگین بلوغ جنسی در کودکان به 11 سال و میانگین سن ازدواج هم به 30 سال رسیده است!
حالا کمی فکر کنیم! به اینکه قوهی جنسی که خداوند در انسان نهاده؛ غیرقابل سرکوب است و فقط باید آنرا از طریق صحیح هدایت کرد.
پس باید پرسید که چه سرنوشتی در انتظار جامعهی ماست!؟ نوجوانان و جوانانی که در حد فاصل سن بلوغ تا ازدواج، در اوج فشار و شهوت جنسی، به مسائلی که مقدمه و آمادگی پذیرش آنرا ندارند٬ دست پیدا میکنند؛ آنهم پیش از موعد و بدون آگاهی، آنهم با دسترسیهای باز به اسم آزادی ...
نتیجهی این رشته از دلایل را در احادیث معصومین(ع) میتوان یافت! پرواضح است که اخلاق، روزی مادی و برکات معنوی و دین داری و... در جامعه کمرنگ میشود! چه آنکه متخصص فقه و حدیث و مجتهدی چون رهبر انقلاب (زمانی که دانشجویی، مسئولین را در زمینه ازدواج مورد مطالبه قرار میدهد) نه به وزیر رفاه، نه به وزیر اقتصاد و نه به وزیر جوانان؛ بلکه به وزیر بهداشت اشاره میکند و در این زمینه توصیه میکند که؛ «هر چه بتوانیم در جامعه مسألهی مشکل جنسی جوانان را حل کنیم؛ به نفع دنیا و آخرت ماست...»
سالروز ازدواج فرخنده دردانه خلقت (س) با امیرالمؤمنین علی (ع) مبارکا باشد.
چند روزی است نمایندگان در مجلس مشغول بررسی صلاحیت وزرای معرفی شده هستند. در این مدت کلیدواژهای تحت عنوان تعارض منافع زیاد شنیده میشود.
تعارض منافع (Conflict of interest) شاید اصطلاحی کمتر شنیده شده باشد که امروز، در سیاست و کشورداری، تخصصی به آن میپردازند. اما اگر بخواهیم باچند مثال ساده، فقط نمونههایی از مفاهیم آنرا بیان کنیم اینطور میتوان گفت که در ایران تعرفهی خدمات درمانی برای مردم را پزشکانی تعیین میکنند که ذینفع هستند!!
این در حالیست که در کشورهای توسعه یافته، سیاست گذاری و تصمیمگیری در حوزه سلامت به انحصار #پزشکان در نمیآید و از ایشان در تصمیمسازی و مشاورهی تخصصی استفاده میشود؛ نه در سطح وزارتخانه متبوع!!
این حجم از تعارض منافع (که میتوان در تعارض با ملت، با دین، با منافع ملی، با قانون اساسی و... رخ دهد) را برای وزارتخانههای صنعت، اقتصاد و نفت هم در نظر بیاورید که البته و متأسفانه هست...!
درباره تعارض منافع بیشتر بدانید: yon.ir/conflict1
پس از ماجرای حملهی تروریستی به مجلس شورای اسلامی، افکار عمومی جامعه نسبت به مسألهی امنیت حساستر شد و خبرهای مربوط به امنیت و حوادث را دقیقتر دنبال کرد. تا جائیکه خبرهایی از همین جنس، که پیش از این نیز اتفاق میافتادند و شاید ارزش خبری کمتری داشتند (مثل تیراندازی پلیس، مشکوک شدن به بستهها و یا افراد ناشناس و...) به شدت مورد توجه قرار گرفت.
همچنین؛ پس از انتشار مداومِ خبرهایی تأسفبار از جان باختن دختران خردسال (در یک بازهی زمانی مشخص)، مردم و رسانهها گوشها را تیز کردند و حساسیت اجتماعی نسبت به این جرائم و خبرهای مربوط به آنها افزایش پیدا کرد!
همین شوکهای خبری بود که حساسیت مردم را برانگیخت و اصطلاحاً باعث بروز «حساسیت فرهنگی» در جامعه شد! هرچند که نقش مهم رسانه ها را در اینباره نباید نادیده گرفت...
اما سوال اساسی اینجاست که:
آیا مفاهیمی مثل دلسوزی، همدردی و به فکر هم بودن، تنها زمانی متبلور میشود که حتماً دردها و تجربهها را ملموس حس کنیم و برای ما اتفاق بیافتد؟
آیا اخبار مربوط به اعتیاد، مشکلات جوانان و معضلات ازدواج، آسیبهای اجتماعی و اخلاقی و... بیاهمیت هستند و یا به دلیل تکرار و بیتوجهی، برایمان عادی شدهاند؟
یا حتی فراتر از این... مردم مظلوم دنیا چطور؟
آیا نباید نسبت به کودکان خردسال یمنی، بحرینی و فلسطینی، همینقدر حساسیت فرهنگی داشته باشیم؟
آیا به این دلیل که آنها ایرانی نیستند یا به دلیل فاصله و تفاوت فرهنگی و یا به این جهت که رسانه ها کمتر به اخبار مربوط به آنها میپردازند؛ نباید نسبت به آنها حساسیت داشته باشیم...؟
29 تیرماه سالروز صدور قطعنامه 598 از سوی سازمان ملل بود. قطعنامهای که فوراً توسط حکومت وقت عراق پذیرفته شد اما جنگ تا یکسال بعد نیز ادامه داشت!
امام خمینی در آنسال، علیرغم میل باطنی و اعتقادات خود، قطعنامه را با تعبیر معروف جام زهر پذیرفتند؛ پذیرشی که با اصرار عقلا و با محاسبات مادی انجام شد؛ پذیرشی که خود تحلیلها و گمانهزنیهای مفصل و مختلفی دارد؛ اما بقول حضرت امام زوایای پنهان آن؛ «به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد...».
پس از پذیرش قطعنامه؛ امام، پیام مهمی صادر کردند! جملات تکاندهندهی امام در این پیام، به گواه تاریخ و به اعتراف بسیاری از انقلابیون و کارشناسان، حامل همهی آنچیزی بود که تفکرات انقلابی و جهانبینی امام را تشکیل میداد! چیزی که امروز با تعابیر مختلفی از آن یاد میشود؛ مبانی انقلاب، گفتمان انقلاب، راه امام و... اما فهم این نکته مهم است که نزاع و تقابل ما با آمریکا؛ از زمان تسخیر لانه جاسوسی تا تجربه برجام، (بالاخص باتوجه به تحریمهای همه جانبهی روزهای گذشته)، مبتنی بر اعتقادات و مبانی فکری ماست.
گزارهای که سالها پیش امام امت آنرا در پیام مهم قطعنامه آشکارا بیان کردند؛ آنجا که فرمودند: «اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین -علیهم السلام- را با دستهای خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند!» و برای به پایان رسیدن این تقابل، بنظر دو راه بیشتر وجود ندارد: یا آمریکا سرنگون شود و یا ما آمریکایی شویم...!
متن کامل پیام امام را در اینجا بخوانید: yon.ir/598emam
ما مردم در زندگی، نیازها و دغدغههای مهمی (از نظر اجتماعی) داریم؛ نیازهایی که دولتها (طبق قانون اساسی) موظف به تأمین آنها هستند. امروز اما شاهد این هستیم که به هزار و یک دلیل و با هزار و یک بهانه و با حجم بسیاری از مشکلات ساختاری و مدیریتی؛ متأسفانه این نیازها یا تأمین نمیشود و یا به خوبی مورد توجه قرار نمیگیرند!
شکی نیست که این دغدغهها و وظایف روی زمین مانده را ما مردم باید در چارچوب قانون بگوییم و از قوای دولتی مطالبه کنیم. اما گاهی اولویتِ این دغدغهها، برای خود ما مردم هم، کمرنگ شده و یا تغییر میکند و جای خود را به دغدغههای بیارزش میدهد!
یکی از مهمترین نقشها و کارکردهای فضای مجازی بالاخص شبکههای اجتماعی، تغییر یا کاهش سطح دغدغهها و اولویتهای فردی و اجتماعی است! بطوری که نیازهای اصلی مردم جامعه پوشیده یا فراموش میشوند!
برای مثال مطالبهی «حق آموزش رایگان»، «مطالبه حق مسکن»، «استفاده و بهرهمندی رایگان از خدمات بهداشت و سلامت» و... که از اصول اولیه و تأکید شده در قانون اساسی است؛ (بر اساس همین کارکردی که از فضای مجازی گفتیم) جای خود را به «حق ورود بانوان به ورزشگاه»، «حق نگهداری از سگ و حضور عمومی آن در شهر»، «حق پخش فلان موسیقی و کنسرت» و .. میدهند!!
البته گفتنی است که هیچ حقی (اگر به معنای واقعی حق و نیاز عمومی باشد) قابل انکار نیست و نباید نادیده گرفته شود اما اینکه نیازهای ساختگی و دسته چندم، در تقابل با نیازهای اولیه و قانونی قرار بگیرند؛ عقبگرد و آسیب بزرگ فرهنگی و اجتماعی برای ماست! و در این عقب گرد هم فقط نباید ضعف مسئولین را دید بلکه کمکاری خود ما هم به چشم میآید!
این همه تفسیر به رأی و برداشت غیر مرتبط نسبت به یک تعبیر از بیانات رهبر مملکت، هنر میخواهد! رهبر انقلاب در دیدار دانشجویی امسال، فعالان دانشجویی را دوباره با جملات و بیانات مهم و مستقیمی مورد خطاب قرار دادند که باز هم تأمل برانگیز بود!
این جملات را با دقت بخوانید:
«...نگویید دیگر نمیشود در دانشگاه کار کرد؛ در دانشگاه خیلی میشود کار کرد [...] همهی هستههای فکری و فرهنگی و عملی و جهادی هرکدام کار کنند؛ مستقل؛ آتش به اختیار باشند! البته قرارگاه مرکزی دستور میدهد اما چنانکه قرارگاه مرکزی اختلال دارد، شما افسران جنگ نرم، آنجا آتش به اختیارید!»
آتش به اختیار یک اصطلاح جنگی است! دستوری که از طرف فرمانده (یا بواسطه اطلاع دیده بان ) به نیروهای در حال رزم صادر میشود؛ آن هم در زمانی که جنگ به شدت بالا گرفته و سنگین شده است و یا فضای نبرد سخت و دشوار شده و این سختی، موجب آشفتگی گردیده. در این شرایط سراسر میدان (بعبارتی) تبدیل به هدف میشود و هر کس هر کجا را زد؛ هدف است!
رهبر انقلاب، میدانهای فعالیت فرهنگی و وضعیت فرهنگی کشور را در شرایط جنگی میبینند (و از تعابیری مثل جهاد، آتش به اختیار، افسر، قرارگاه و ...استفاده میکنند) اما آیا مسئولین ، دانشجویان و نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر حالت جنگی به خود گرفتهاند یا نه!
حالا بماند که قرارگاه مرکزی استعاره از کدام نهاد، دستگاه و سازمانی است که فعالیتش مختل شده است و کارایی لازم را ندارد!
اما بدانیم؛ بهترین تعریف آتش به اختیار را سالها قبل شهید بهشتی بیان کرد:
«این انقلاب و این جامعه آنقدر کار درش هست که دیگر استراحت بی استراحت! آنقدر کار هست که میتوان انجام داد؛ بی آنکه هیچ پست و سمت و حکم و ابلاغی در کار باشد...»
ماه رمضان است! چندروز تعطیلی است! برخی از مردم به هر دلیلی روزه نگرفتند و از این فرصت حداکثر استفادهشان را کردند و راهی سفر داخلی یا خارجی شدند! عدهای هم روزه هستند و راحت به اعمال عبادی خود میپردازند!
روزهای گذشته هم یکی از پرشورترین انتخابات ها برگزار شد!
دم افطار هم سریالها و برنامهها تلویزیونی و یا فضای مجازی و دید و بازدیدها، مشغولیت اصلی مردم است
اخبار هم که برنامه ثابت خانههاست؛ چه از صدا و سیما و چه از فضای مجازی! اما وقتی خبرها و تصاویر انگلیس، فرانسه، افغانستان، ترکیه، پاکستان، عراق و... را دنبال میکنم و میبینم؛ (بعد از نگرانی و دعا) خدا را شکر میکنم!
خدا را شکر میکنم که امنیت داریم! ...و چه مولایی بود امام علی(ع) که این سالها را میدید که فرمودند دو نعمت پنهان هستند؛ سلامت و امنیت!
جای شکر دارد! شکر به خاطر مردمی که در روز از دست رفتن بزرگمرد تاریخ ، که ضامن امنیتشان بود، مشغول سفر و خوشگذرانی هستند یا آرام و آسوده به زندگی روزمره و روزهداری خود میپردازند!
ما هم اینطور شکر میکنیم که باز هم خمینی در فکر و جان سربازهای قنداقهای دیروز که نسل سوم امروز هستند؛ متجلی شد؛ تا امنیت برای ما اینقدر تکراری و تبدیل عادت شود!
همین ایران بود،
همین ملت بود،
همین موقعیت جغرافیایی بود،
همین فقه بود،
همین قرآن بود،
همین نهج البلاغه بود،
اما او نبود،
هیچ چیز نبود،
هیچ چیزی نداشتیم؛
بعد او پدید آمد ...
قدم در صحنه گذاشت؛ ما را زنده کرد.
در مناظرهی دوم انتخاباتی، از صحبتهای نامزدهای محترم، گاهی بوی تحریک احساسات و دست گذاشتن بر نقاط حساسیتبرانگیز اجتماعی به مشام میرسید! حرکت نادرستی از جنس دو قطبیِ زن و مرد، یا طبقهبندیهای اجتماعی و یا متأسفانه چند قطبیِ قومیتی و مذهبی...!
سالها پیش بابت پیگیریِ کمکهای مادی و خدمترسانی، به منطقهی اورامانات کردستان رفتیم. برخلاف برخی اظهار نظرها (و صحبتهای تبلیغاتی در مناظرات) به چشم خود دیدیم که «امنیت کامل منطقه» و «حفظ و حراست از شهر و مردم» -آنهم در یک منطقهی مرزی- در عالیترین مرتبههای مسئولیتی و نظامی، برعهدهی اهالی و بدست دوستان اهلسنت بود! آقای محمدی را هیچ وقت فراموش نمیکنم که در کنار مردمانِ خونگرم و مهماننواز کُرد، ما را بسیار شرمنده کردند...
آقای محمدی نفر اول از سمت راست در تصویر
رئیس جمهور، در قبال همهی مردم ایران مسئول است و نباید صرفاً به طمع رأی بیشتر به سمت بازی با مرزهای قومی و دینی و جناحبندیهای سیاسی کاذب حرکت کند!
خلاصه که مردم آگاهند و باهوش اما «کاندیداها مراقب باشند به خاطر خطای تشخیص، گسلهای قومی را تحریک نکنند...!»
در طول مدتی که حق حاکمیت از امام علی (ع) گرفته شده بود، عمدهی فعالیت ایشان، بر آبادانی و آبیاری اراضی کشاورزی معطوف میشد. بطوریکه در روایتی حدود دویست هکتار و در روایتی دیگر، دو برابر این مقدار را درخت نخل کاشته بودند!
اگر نظر کارشناسان را -که معتقدند در هر هکتار، حدود صد و پنجاه اصله درختِ نخل میتوان کاشت- معیار قرار دهیم، میتوان نتیجه گرفت که ایشان، با زحمت و تلاش فراوان، حدود سی یا شصت هزار اصله درخت کاشتهاند!!
از طرفی، هر درخت نخل، در سالهای اولیهی به بار نشستن، حدود پنجاه کیلو خرما و در سن بیست سالگی، حدود صد کیلو خرما محصول میدهد!
بنابراین با یک حساب ساده میتوان ادعا کرد که جناب امیرالمومنین (ع) بعد از پنج سال (که درخت خرما شروع به محصولدهی میکند) توانستند بطور میانگین و تقریبی، سالیانه چهار هزار تن خرما برداشت کرده و به همان اندازه ارزش اقتصادی تولید کنند!
حالا؛ «تبدیل دینار آن زمان به واحد پولی امروز» و «برآورد ارزش اقتصادی آن» و «تخمین تعداد افراد اشتغال یافته در این فعالیت اقتصادی» بر عهدهی کارشناسان اقتصاد و تاریخ ...!
چه زیبا فرمودند پیامبرمان که من و علی پدران امتیم!
میلاد جناب علی عالیِ اعلی که نمیشناسیمش، مبارکا باشد!
روز مرد بر پدر مهربان بشر، امام حی و ناظر ما، صاحبالزمان (عج) مبارک!
بازنشر با اندکی تلخیص از قلم دوستی بزرگوار
مطالعه بیشتر:
کتاب شریف وسائل الشیعه، ج 19، ص 33.
کتاب شریف وسائل الشیعه، ج 17، ص 39.
کتاب الگوهای رفتاری امام علی(ع)، محمد دشتی
کتاب شریف نهجالفصاحه
و...
روزی کودک خردسالی که از خانوادهی فاضل و مهمی بود، در حالیکه خود در حجاز بود و پدرش در عراق؛ پدر را از دست میدهد. کودک هشت سالهای که حالا وارث آبرو و دارائی پدر و خاندان خود شده است...
حاکم به طمع افتاد که به واسطهی وجاهت آن کودک و خاندانش، او را مطابقِ میلِ خود و به دین خود؛ برخلاف عقیدهی خاندان پدریاش تربیت کند! کودکی که پدر را ندیده و از چارچوب خانه هم بیرون نرفته بود! کودکی که هنوز تجربه و سواد خاصی در زندگی کوتاهش کسب نکرده بود...
با همین استدلال بود که حاکم، یکی از درباریانش را به بهانهی سفر زیارتی، به حجاز فرستاد. او با بزرگان شهر جلسهای ترتیب داد و تصمیم گرفتند فردی به نام «جنیدی» را که علاوه بر سنی بودن، ناصبی هم بود (یعنی کسی که با آل علی(ع) دشمنی شدید دارد) و در علوم مختلف، در شهر شهره بود، بعنوان معلم آن کودک انتخاب کنند...!
یکی از آن بزرگان نقل میکند که پس از یک هفته، جنیدی را که گیج و سرگردان بود در شهر دیدم و از او پرسیدم که از آن جوان هاشمی چه خبر؟ گفت: «رها کن این سخن را، نگو جوان هاشمی، به خدا قسم او بهترین مردم روی زمین و برترین مخلوقات پروردگار است...!»
تنها سه هفته گذشت و بزرگان شهر با جنیدی ملاقات کردند: «... هرچه فکر کردم راه حلی جز منطق شیعیان پیدا نکردم؛ که میگویند امام کسی است که از جانب خدا تمام علوم، یکجا به او القا میشود و به کسی هم احتیاج ندارد... او امام و منصوب از جانب خداست! در مقابل او تسلیم شدم و به امامتش ایمان آوردم! آن هم بعد از آن همه دشمنی که با آل علی(ع) داشتم، امروز اما از دوستان صمیمی آل علی(ع) هستم!
هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود...
سلام خدا بر هادی گمراهان
سلام خدا بر آموزندهی جامعه کبیره...
سلام خدا بر امام مظلوم، امام علیالنقی هادی علیه السلام
با تلخیص فراوان برگرفته از کتاب «تفسیر سوره توبه» استاد سیدمحمد ضیاء آبادی، جلد اول، صفحه 69
همهی ما در بهترین لحظات زندگی، بهترین آرزوها را، برای بهترینهای خود داریم! بهترینِ ما؛ بهترینِ خداست...(1) کسی که با خود بهار میآورد! کسی که برای شناختش معنایی نزدیک به ذهنِ فقیرِ ما آدمها انتخاب شده و به آن تشبیه میشود؛ «بهار حیاتبخش»!
حیاتبخش همه؛ نه فقط ما انسانها، بلکه همهی موجودات و حتی بالاتر؛ همهی هستی! کسی که بهانهی آغاز و شروع بهار است؛ یعنی همان «بکم فتح الله...»(2)
کسی که مثل باران بهاری، «به وقتش» بر سر ما میبارد حیات و تازگی میدهد! و ای کاش وقتش زودتر برسد... به واسطهی همین بارش باران بهاری است که همه؛ روییدن و تازه شدن را «آغاز» میکنند؛ از انسان گرفته تا همهی موجودات و گیاهان... (3)
اینها را گفتم که بگویم؛ سلام به ربیع؛ یعنی سلام به بهار! نه فقط بهار ما انسانها؛ بهار همه هستی! یعنی بهار انام! پس: السلام علی «ربیع الانام»
ما آموختیم که به تو اینگونه سلام بدهیم(4) تویی که سلام ما را میشنوی و محکمتر، گرمتر و زودتر از آنچه فکر میکنیم؛ پاسخ میدهی!(5)
#فرهنگ برای #جامعه به مثابه #اخلاق است؛ وقتی کسی دارای اخلاق خوبی بود، برایش سخت است کار بد انجام دهد، و نیاز به ناظر و #قانون و آییننامه هم ندارد، چون خُلقش خوب است، از او جز #رفتار خوب سر نمیزند [...] اگر جامعهای دارای فرهنگ بدی شد، در آن جامعه رفتار بد بسهولت سر خواهد زد، دیگر با قانون و ناظران قوۀ قهریه و قضائیه هم نمیشود آن رفتارهای بد را کنترل کرد!
[...] رسول خدا(ص) میفرماید: از انبیاء گذشته، یک حرف باقی مانده که ضربالمثل، سرِ زبان #مردم است و آن این است که اگر #حیا نداری دیگر هرکاری دلت میخواهد انجام بده! یعنی دیگر پیامبران الهی هم نمیتوانند با تو کار کنند لذا حیا یک عنصر فرهنگی است که اگر در جامعهای نبود نمیشود #دین را به آن افراد عرضه کرد. [...]
وضع #سیاسی جامعه از چند جهت بر فرهنگ تأثیر میگذارد؛ یکی از جهتِ «منش سیاسیون»! مثلاً اینکه #اشرافی باشند یا نه. و همچنین خصلتهای زبانی و روحی سیاسیون چگونه باشد. مثلاً اینکه رفتار دفاعی داشته باشند یا خیر؟ یعنی اینکه بد و #عجولانه از خودت دفاع کنی، برای دفاع از خود چند #حق دیگر را زیرپا بگذاری و...
اگر یک سیاستمدار، رفتار دفاعی داشته باشد-به تعبیر #روانشناسی- کارش به لجبازی و لجاجت کشیده میشود. بعد اگر سیاسیون بخواهند #مجادله کنند و از خودشان بیصبری نشان دهند، دیگر چه فایدهای دارد که صدهزارتا #منبر برای مردم بگذاریم تا بگوییم: «اخلاقتان را خوب کنید، در #خانه دعوا نداشته باشید، بچهها در #کلاس، با #معلم خوب برخورد کنند...» دیگر اینکارها نمیگیرد!
منش #سیاست مداران، در فرهنگ جامعه خیلی مؤثر است. مثلاً اگر سیاستمداران برای خود حقوقهای کلان ببندند، دیگر چطور میشود به این جامعه گفت که «بهخاطر #خدا کار کنید؟!» در کدام منبر میشود این حرف را زد؟ خُب مردم میگویند: این آقایی که #مدیر شده، باید از خدایش باشد که #توفیق #خدمت پیدا کرده است، اما او دارد ده برابر ما #پول میگیرد، پس معلوم میشود که #قیامت خبری نیست!! چرا ما که #عوام هستیم باید #مخلص باشیم، ولی در آن بالاها، هیچ خبری از #اخلاص نیست! حالا اگر او اینقدر زیاد #حقوق نمیگرفت که نمیمرد! #مدیریت کلان مگر چقدر #زحمت دارد؟! و مثلاً الان او چه هنری کرده که این همه حقوق برایش ببندند؟!
[...] حالا اول کار فرهنگی کنیم تا مردم خوب شوند یا اول با کار سیاسی مدیران خوبی بیاوریم تا با فرهنگسازی آنها فرهنگ مردم خوب شود؟
دریافت فایل صوتی این سخنرانی / 63 دقیقه / 14 مگابایت
یکی از راههای صیانت از فرهنگ، زبان و ادبیات پارسی این است که غلط ننویسیم!
کاندید : احمق، کودن!
کاندیدا : نامزد، داوطلب شرکت در انتخابات
از خبرنگاران و اساتید گرفته تا مشاور رئیس جمهور دربکارگیریِ دو واژهی بالا، دچار اشتباه میشوند!!
پرده اول:
پس از شنیدن فتوای تحریم تنباکو و صدور آن توسط مرجع بزرگ میرزای شیرازی، آخرین کام را از قلیان گرفت و آن را محکم بر زمین کوبید!
پرده دوم:
خبرهایی را که صدا و سیما منتشر نمیکند، در تلگرام و فضای مجازی دنبال میکند: «مراجع تقلید، در آستانهی چهل سالگی انقلاب اسلامی، بارها به حرام بودن دریافت دیرکرد توسط بانکها تأکید کردند!» / شمارهی نوبتش خوانده میشود، تلگرام را میبندد! پشت باجه قرار میگیرد و علاوه بر قسط این ماه، دیرکرد ماه قبل را هم به کارمند بانک میپردازد!
پرده سوم:
بانکی در نروژ به خاطر مشتریان مسلمان، وام های بدون بهره و بدون دیرکرد را تا تحت عنوان وام حلال و اسلامی به مشتریان خود ارائه میکند!!
پرده چهارم:
نماینده شورای فقهی بانک مرکزی در گفتگوی تلویزیونی: ما بارها مسائل و مشکلات فقهی وامها را گوشزد کردیم و نامه هم زدیم (با لبخند) اما بانکها به نامههای ما توجه نمیکنند!
پرده پنجم:
آیتالله نوری همدانی: اینقدر بر حرام بودن اخذ دیرکرد تاکید میکنیم تا متوقف شود!
پرده ششم:
طبق آمارهای دولتی، بیش از 54 درصد درآمد و هزینه های بانکها از طریق دیرکرد اقساط وامها تأمین میشود!
پرده آخر:
امام باقر علیه السلام: در آخرالزمان از پول ها و کسبهای حرام، دو گرفتاری برای مردم پیدا میشود: نخست آنکه قیمتها بالا میرود (و معیشت دشوار میشود) و سپس (آنکه) لذت میوهها و غذاها (و لذات زندگی مادی، بیهوده میشود و) از بین میرود...
امروز 21 فوریه میلادی مصادف با روز جهانی first language و یا mother tongue و یا همان «زبان مادری» بود!
روزی که دانشجویان شهر داکا (پایتخت امروزیِ بنگلادش که بخشی از پاکستان شرقی سالیان گذشته بود) در سال 1952 میلادی، برای تعیین زبان پاکستانی (در کنار زبان اردو) بعنوان دومین زبان رسمیشان، یک تجمع مسالمتآمیز برگزار کردند و پلیس، آنها را به گلوله بست، کمتر کسی متصور بود که زبان، به یکی از مؤلفههای مهم فرهنگی تبدیل شود و سازمان یونسکو، بواسطهی این اتفاق، روزی را تحت عنوان روز زبان مادری نامگذاری و اعلام کند!
پس از این اتفاق بود که با گذشت زمان، مسألهی زبان به قدری اهمیت یافت که نه تنها بعنوان یک مؤلفهی مهم، برای اعتلای فرهنگی به حساب آمد، بلکه حتی به ابزاری برای استعمار فرهنگی تبدیل شد. (مثل بلایی که انگلستان بر سر فرهنگ و زبان هند آورد)
برای ما ایرانیها که نگاهی ارزشمندانه و افتخارآمیز به هویت، تاریخ و فرهنگ خود داریم؛ نباید به راحتی، زبان فارسی را که «رکن دوم هویت ملی»(1) ماست، مورد کملطفی و بیتوجهی قرار دهیم! زبانی که روزی از قسطنطنیهی آن روزها، زبان علمی و رایج بوده است؛ تا آنطرفِ شبه قارهی هند و حتی در مرکز حکومت عثمانی...!(2)
۲a kon sa@ ۴ biad. Man dg miram. Mr۳۰. Cu
اگر این پیام را بیست سال پیش میدیدیم تصور میکردیم یا کُدی نظامی است یا یک رمز جاسوسی؛ اما الان راحت میتوانیم آن را در پیامکهای گوشی همراه بخوانیم: «دعا کن ساعت ۴ بیاید. من دیگر میروم. مرسی. به امید دیدار». (3)
این بخش کوچکی از بلایی است که شبکههای اجتماعی بر سر فرهنگ و زبان ما آوردند! اساتید و زبانشناسان پارسی معتقدند برای اعتلای زبان و فرهنگ، حتی در محاورات و نوشتار عامیانه نیز باید اصالت نوشتاری زبان حفظ شود!
#زبان_پارسی
#زبان_پارسی_را_دوست_دارم
پینوشت:
1. بنقل از دکتر حداد عادل، مشاور عالی رهبری و رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی: ایشان (رهبر انقلاب) معتقدند که هویت ملی ما را دو رکن مهم تشکیل میدهد: یکی دین اسلام و دیگری زبان فارسی و البته اسلام را در همبستگی ملی مهمتر میدانند.
2. بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 19/09/1392
3. بخشی از یادداشت آقای صادق کرمیار، نویسندهی کتاب «نامیرا»
این روزها با انسانهایی روبرو میشویم که قبل از حرف زدن و فعالیت در شبکههای مجازی، فکر یا جستجویی هرچند کوتاه هم نمیکنند و درباره هرمسألهای به اظهار نظر ناآگاهانه میپردازند و (یا شاید هم به عمد و عناد) به تمسخر و استهزای شهادت حضرت زهرا (س) و زمان و برپایی عزای آن مظلومهی بزرگ تاریخ میپردازند!
اما چرا شیعیان و عاشقان اهلبیت(ع)، در دو زمان متفاوت، تحت عنوان دهه فاطمیه به عزاداری برای حضرتشان میپردازند!
تاریخنویسان صدر اسلام، وقایع مهم را با جزئیات ثبت و ضبط میکردند؛ بالاخص اینکه مربوط به اهلبیت(ع) نیز باشد. این تاریخنگاری به خط «کوفی قدیم» صورت میگرفت؛ خطی که بدون نقطه و اعراب نوشته میشد!
حالا عبارتی که در منابع روایی معتبر، بر شهادت مظلومانهی محبوبهی خدا دلالت دارد؛ میخوانیم:
«عاسٮ ﯨﻌﺪ اﯨﯩﮭﺎ ﺣﻤﺴﻪ و ﯨﺴﻌﯩﮟ ﯨﻮﻣﺎ...»
نوشتهی بالا، دقیقاً عبارتی است که به خط کوفی قدیم، در منابع موجود است، اما همانطور که از نوشتار مشخص است، بین اساتید و حدیثشناسان، در برداشت دقیق از این روایت، اختلاف است. اصل روایت اینطور است؛
«عاشَت بَعد أبیها، خَمسة و تسعین/سبعین یوماً»
که معنی عبارت این است: فاطمه زهرا سلام الله علیها «هفتاد و پنج/نود پنج روز» پس از شهادت پدرشان، در قید حیات مادی بودند... (سبعین: یعنی هفتاد / تسعین: یعنی نود)
به دلیل همین ابهام و برداشتِ دوگانه در اسناد تاریخی است که بنا به احترام و حفظ شأنِ بهانهی خلقت؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و به رسم و سفارش بزرگان دین، شیعیان در هر دو بازهی زمانی، بنا بر احتیاط، به بزرگداشت و برپایی عزای حضرتشان میپردازند..
از همان ساعات اولیه بود که خبرنگاران، بدنبال شخصیتها و مسئولین بودند، اما در ساعات و روزهای ابتدایی، ضعف مدیریت بحران (چه از جنبه عمومی و امدادی و چه از جنبه رسانهای) بطور کامل مشهود بود؛ چرا که برخی از مسئولین مصاحبه نمیکردند و برخی هم نظرات متناقض میدادند!
با این حال، در ابتداییترین ساعات حادثه، این؛ سخنگوی آتش نشانی بود که بدلیل تسلط، آرامش و جدیتی که از خود به نمایش گذاشت، به منبع رسمی و مورد اعتماد اخبار پلاسکو تبدیل شد و مورد پذیرش عمومی قرارگرفت. جلال ملکی که از طرفی مشغول انجام وظیفه بود و از طرفی هم هدایت، دلداری و حفظ آرامش آتش نشانان را برعهده داشت، تبدیل به نماد ایستادگی و خستگی ناپذیریِ عواملِ امدادی شد.
با این ویژگیها بود که ناخودآگاه، بعنوان یک اسطوره و شخصیتی دلسوز و کارآمد، در دل و اذهان مردم جاگرفت و معرفی شد. او و همکارانش روزهای مداوم مشغول خدمت بودند و لحظهای صحنه را ترک نکردند تا اینکه ناگهان عدم حضور او احساس شد! ابتدا خبرنگاران احساس ناخوشایندی داشتند تا اینکه متوجه شدند او را به زور و با اصرار، فقط برای یک ساعت، راهی منزل کردند!
...گذشت تا اینکه طبق روال هرشب، خبرنگار تلویزیونی، او را در ارتباط زنده غافلگیر کرد و تولد یک سالگی ترانه؛ دخترش را تبریک گفت! او شوکه شد و جاخورد! لحظهای لبخند زد اما بلافاصله یادآور غم از دست دادن مردم و همکارانش شد! او نمیدانست که مسئولین، هدایایی به منزل او فرستادند و همسایهها هم جمع شدند و با گل و شیرینی، یک سالگی دخترش را جشن گرفتند!
جلال ملکی قبل و بعد از حادثه پلاسکو
جلال ملکی و همهی آتشنشانان عزیزمان، در این ده روز، تجربهی سخت و عجیبی داشتند که امیدواریم هیچگاه تکرار نشود، تجربهای که زحمت و هزینه زیادی را به آتشنشانان، مردم و مسئولین تحمیل کرد! البته باید گفت که شایعات، بیاخلاقیهای سیاسی و اظهار نظرات ناعادلانه و غیرتخصصی، باعث نشد که لحظهای از تلاش و غم از دست دادن همکارانشان، غفلت کنند!
آواربرداری ساختمان پلاسکو تمام شد و در فضای مجازی و گوشه کنار عالم رسانه و خبر، حرف از یک کمپین به میان آمده بود! کمپین انتخاباتی جلال ملکی برای ریاست جمهوری! اما وقتی این مسأله را با او در میان میگذارند پاسخ صبورانه و عاقلانه و البته دغدغهمندانهای میدهد: «بهجاش بیایید کمپینی علیه چهارشنبه سوری راه بندازیم...!»
ما این #کمپین را راه میاندازیم!
خداقوت و تشکر
السلام؛
یک خاطره - بچهتر که بودم؛ خوب یادم هست که صاف و ساده میرفتم و میگفتم؛ مامان؛ برا روز مادر یا تولدت چی میخوای برات بخرم!
و پاسخی که تا یک سنی، زیاد میشنیدم را میگرفتم؛ «تو، همین که بچهی خوبی باشی، حرف من و باباتو گوش کنی و درستو بخونی، خودش بهترین هدیه است!»
خلاصه که مادر هر کس، بهترین مادر دنیاست! ایضاً مادر ما نیز هم...!
مادر بودن یعنی موقع تشکر و جبران دست بقیه از این کار کوتاه باشه! بالاخص اینکه سالروز تولد او هم باشد!
پانوشت:
تولدش مبارکه...والسلام.
السلام؛
از سیاست به معنای کنونی؛ یعنی سیاستبازی و سیاستزدگی، که عین دیانت هم نیست و چیزی جز بیاخلاقی، سودجویی، آبروبری و دیگر رذایلها نیست؛ دوری میکنم، اما از آنجایی که برخی اوقات، نمیتوان چیزی نگفت و عالم سیاست هم بسیار جذاب و پرهیجان است و هر کس اجازه ورود به خود میدهد، بنده هم ازین قاعده مستثنی نشدم ولی تلاش کردم در همین مقدار هم، کنترل خود را حفظ کنم!
پس؛ این شاه بیت از حضرت صائب تبریزی را از زبان ما بخوانید! ساده و کوتاه، اما منظور را رسانده و هزاران معنی در خود نهاده است!
در دل ما آرزوی دولت بیدار نیست...
چشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده است
والسلام.
اما به دور از تعصب و قضاوت عجولانه یا جناحی، بعد از خواندن نسخه پیدیاف حقوقم، نه تنها حس آگاهی و اعتلای حقوق شهروندی به من دست نداد، بلکه این حس، حتی تحریک هم نشد!! چرا که بیشتر شبیه یک شبنامه یا یک اعلامیهی اجتماعیِ روشنفکرنمایانه بود.
به هر حال امیدوارم به خاطر انتخابات و یا منافع جناحی، در انتشارش عجله نکرده باشند!** هر چند جناحهای سیاسی غیرهمسو با دولت و البته مردم میتوانند از بندهای همین منشور، که توسط دولت نادیده گرفته میشود؛ سوء یا حسن استفاده کنند!
این نوشته که تحت عنوان «منشور حقوق شهروندی» منتشر شد و خیلی هم مورد تأکید قرار گرفت؛ بیشتر یک قوت قلب بود برای شهروندان تا منشور حقوقشان: نترس! تو میتوانی کار داشته باشی! این را بدان! نترس! تو میتوانی مسکن داشته باشی! این را بدان! این حق توست...!
* منشور حقوقتان را از اینجا دریافت کنید!
** در اخبار آمده بود که تصمیم داشتند زودتر از اینها منتشر نمایند اما به دلیل کار کیفی و حقوقی بیشتر موکول به آینده شد!
والسلام.
1. البته که ما هم تازه با این مفهوم آشنا شدیم و با پرسوجو از اساتید و چند یادداشت محدودی که در اینباره به زبان فارسی موجود بود، این مطلب را با شما در میان گذاشتم! ارائهی یک تعریفِ قطعی از سواد فرهنگی، دشوار است اما با چند نمونهگویی به زبان ساده، میتوان مفهوم و مصداقهای آن را انتقال داد!
2. مفاهیم جدید فرهنگی از جمله سواد فرهنگی، مهندسی فرهنگی، دموکراسی فرهنگی و... در جامعه شناسی و علوم اجتماعی مطرح شده که اگر ایرانیزه و اسلامیزه شود، خیلی هم خوب و کاربردی است!
3. درباره این مطلب، شاید بیشتر بنویسم! خیلی عجیب بود! دانش آموز باید برنامهی روزانه رییس جمهور روحانی را با ذکر عناوین و ساعت حفظ کند و در امتحان بنویسد تا نمره بیاورد! (تصویر آن در کانال تلگرام بارگذاری شد!) روند تغییر در نظام تحصیلی در قالب طرح تحول آموزش و پرورش سالیانی است روی میز وزرای آموزش و پرورش خاک میخورد. یکی از مهمترین آنها نیز تغییر روند درسی و مباحث کتب درسی در مقاطع مختلف تحصیلی است. همه اتفاق نظر دارند که بسیاری از مباحث کتب درسی قابلیت حذف دارند تا به جای آنها مباحث کاربردی و مورد نیاز با جامعه امروز و تربیت نسل آتی قرار گیرد!
4. یک آرزوی دست نیافتی در دولتها!
5. اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا اعضای هیأت دولت مورخ ۱۳۹۵/۰۶/۰۳
7. برداشتی از صحبتها و یادداشتهای اساتید: اسماعلی کاووسی، محمد جعفر محمد زاده و محمود شهابی
* این نوشته یک یادداشت علمی و پژوهشی نیست و ممکن است از نظر اساتید و نگاه علمی کمبودهایی داشته باشد!
السلام؛
«...فرض کنید مرتّب تکرار بکنند که مثلاً فلانجور پفک مضر است، نخورید؛ حالا مگر ضررش چقدر است، چهجور ضرری است، چه میزان ضرر دارد، برای چند درصد از مردم ضرر دارد؟ این را دائماً میگویند، امّا ضرر فلانجور فیلم یا فلانجور کتاب یا فلانجور بازی رایانهای یا امثال اینها را کسی جرئت نمیکند بگوید که نبادا متّهم بشوند به اینکه جلوی آزادی اطّلاعات و جریان آزاد اطّلاعات را گرفتهاند...!!»
والسلام.
السلام؛
همه دور هم جمع می شدیم؛ «مامان بزرگ» هم بود!دایی، خاله، عمو و نوه ها سر یک سفره؛ «مامان بزرگ» هم بود!
یک بار در خانه، یک بار در رستوران و یکبار هم در پارک؛ «مامان بزرگ» هم بود!
همه با هم سفر میرفتیم؛ «مامان بزرگ» هم بود!
همه می خندیدیم و همه با هم خوب بودیم؛ «مامان بزرگ» هم بود!
از حال و احوال هم باخبر بودیم و به هم کمک میکردیم؛ «مامان بزرگ» هم بود!
...حالا «مامان بزرگ» نیست!
در قطعه شعری که از جناب صائب بتازگی در بلاگ منتشر کردم یک بیتی هست که اوصاف این روزهای ماست!
مهربانی از میان خلق دامن چیده است
از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است!!
والسلام.
السلام؛
روز گذشته خبری شنیدم که به شدت بدنبال یافتن و خواندن آن بودم و شوق داشتم تا زودتر مستندات و نتایج آن را ببینم! (1) مدت هاست در ایران؛ کار درست-درمانی برای پیمایش، پایش یا افکارسنجی یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم در زمینه ی مسأئل فرهنگ عمومی و رفتار اجتماعی صورت نمی گیرد! اتفاقی که در ایران رخ نداده و مشخص نیست برنامه ریزی های فرهنگی (از فعالیت های جز و خرد تا کل و کلان) چطور انجام می شود! و معلوم نیست که واقعیات و مردم کجای این تصمیم گیری ها هستند!؟ (2)
این را داشته باشید! از طرفی هم، در دنیا و جامعه ی علمیِ بین المللی؛ اساسِ کارِ دانشگاه، به این شکل است که به تربیت استاد و دانشمند بپردازد، تولید علم کند، برای مسائل و مشکلات کشور پژوهش کند و راه کارهای علمی و کاربردی بیابد! در ایران، البته که ما دوست داریم اینطور باشیم! ولی آنچه که هست؛ بیشتر محلی برای کسب مدرک و به تبع آن ارتقای سطح شغلی است و نگاه مادی و اقتصادی به درس و دانشجو و دانشگاه، از همه جای بدنه ی علمی کشور بیرون زده و نگاه کاربردی و پژوهشی و نگاه رفعِ علمیِ مسأله به دانشگاه و کاربردهای آن نداریم! (این؛ نگاهِ ملموس و غالب است البته که استثنا هم داریم اما بگذریم...!)
حالا این دو گذاره ی بالا را بگذارید کنار هم؛ سال گذشته دانشگاه امآیتی(3)(4) در همایش پیاده روی اربعین، در پیمایش یا پایشی اجتماعی و فرهنگی و با همکاری اجراییِ دانشگاه کوفه، دادههای متنوعی از شرکتکنندگان در راهپیمایی اربعین به دست آورد! نتایج این پژوهش میدانی، اکتبر سال جاری (تقریبا اوایل آبان ماه 95) با پرسشهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که از تعداد زیادی ایرانی و عراقی جمع آوری شده بود، در 178 صفحه منتشر شد.
در مقدمه ی این گزارش آمده است که این گروه از شهروندان ایرانی و عراقی (در این پژوهش میدانی حضور داشتند) اثرگذاری بالایی در تحولات اجتماعی کشور خود دارند اما تا کنون تحقیق عمیقی پیرامون آنها صورت نگرفته است!!
دادههای این پژوهش به صورت خلاصه و سند اصلی این پژوهش را اینجا بخوانید و دریافت کنید:
السلام؛
یک خاطره - سال گذشته در کشاکش فعالیتهای دانشجویی، بمناسبت ایام محرم و صفر تصمیم به برگزاری مراسمی در دانشگاه گرفتیم. مراسمی که در ابتدا قرار بود در روز سیزدهم محرم برگزار شود اما نشد تا اینکه یکی از دوستان پیشنهاد داد برای مراسم در خدمت شهید گمنام باشیم! تردید داشتیم و نا امید بودیم اما جهت اطمینان، برگزاری مراسم را موکول کردیم به پنج صفر... ناامید بودیم چون میدانستیم معراجالشهدای تهران، تنها برای تدفینِ پیکرِ مطهرِ شهدا، همکاری میکند، با این وجود، با یکی از دوستان قدیم که «دستش میرسید» تماس گرفتیم تا «کاری کند». نهایتاً، با چند تماس، ما را به آنها که باید معرفی کرد و ما هم پس از یک عالَم حرف و التماس و توجیه، تلاشمان را کردیم، تا اینکه بنا بر صحبت و دیدار حضوری شد. با یکی از دوستانِ جان، صبح روز سه شنبه، نوزدهم آبان نودوچهار، راهی خیابان بهشت، کوچهی معراج شدیم! دقیقاً وقت نماز ظهر رسیدیم، نماز را که خواندیم، متوجه حضور چند سرهنگ و سرباز نیروی انتظامی و چند خانم در انتهای حسینیه شدیم!
بعد از نماز، یکی از آشنایان را در معراج دیدیم و مشغول گپ و گفت شدیم:
- ... خوب، چه خبر! از این طرفها! باز چه کار دارید!؟
+ قربانت! بابت بحث شهید آمدیم! البته تشییع در مراسم عزاداری است و نه تدفین...!
- خیالتون راحت! حاجی به احدی، شهید برای تشییع، نخواهد داد! بالاخص امروز که...
... وسط صحبت بودیم که ناگهان متوجه شدیم در انتهای حسینیه، تابوت یک شهید را گشودند و آن خانمها و مأمورین نیروی انتظامی، بالای سر شهید، مشغول به عزاداری و زیارت پیکر پاک شهید شدند. بلافاصله از این دوستمان ماجرا را جویا شدیم:
- ... امروز خیلی عجیب بود! بنده خدا؛ شهیدی است که به تازگی تفحص و شناسایی شده و به خانوادهاش خبر دادیم و امروز برای اولین بار، بعد از بیست و اندی سال پیدایش کردند...
منقلب شدیم! صحنههایی که میدیدیم و جوّ حسینیه ما را گرفته بود! مدت کوتاهی، از فاصلهی دور صحبتها و گفتگوهای این خانواده با شهید را دیدیم و شنیدیم... فضا بشدت غیرقابل توصیف بود...
جلوتر رفتم و از سربازی که نزدیک به ما بود، بیشتر پرسیدم: «...سال شصت و هفت شهید شده بود! بعد از بیست و چند سال پیکر پاکش پیش خانواده
اش آمده...» باز جلو رفتم تا با دقت پیکر شهید را ببینم اما بنده خدایی که منتظرش بودیم، رسید و ناچاراً پیگیر کار خودمان شدیم و خبر نهایی و موافقت با تشییع شهید گمنام را گرفتیم... آمادهی رفتن شدیم که دیدیم همان آشنای ما در معراج، وسایلِ شخصیِ شهید را که همراه پیکر پاکش تفحص شده بود، مقابل خانوادهاش گذاشت و همه، در عین ناباوری، دیدیم که تمام پیرهن و لباس رزم شهید سالم مانده بود و اتیکت نام او نیز کاملاً خوانا بود.
...از آن فضای عجیب و معنوی دل کندیم و خارج شدیم.
گذشت تا عصر روز یکشنبه، دو روز مانده به مراسم و در حالیکه با دوستی که همراهش به معراج رفته بودم، در محل مراسم مشغول صحبت و فضاسازی بودیم که یکباره جوانی خوشپوش و با ظاهری شیک، جلو آمد، سلام کرد و از مراسم پرسید! از جزئیات و تعداد شهدا و اینکه آیا تدفین داریم یا تشییع...!؟
ما با تعجب، اما گرم و صمیمی، پاسخ دادیم که: یک شهید گمنام بیشتر نیست و فقط هم بابت متبرک شدن مراسم و تشییع در خدمت شهید گمنام خواهیم بود. پرسیدیم؛ چطور؟
گفت: بتازگی شهدایی را تفحص کردند که یکی از آنها هم شناسایی شده... فکر کردم آنها را میآورید! یکی از آنها هم دایی من است!
با شنیدن این جمله گوشمان تیز شد، حواسمان جمعتر و اسم شهید را پرسیدیم!
گفت: وطنخواه! شهید منوچهر وطنخواه...
در عین ناباوری ما متحر ماندیم!! همان نامی بود که روی اتیکتِ سالمِ شهیدِ تازه تفحص شده، در معراج خواندیم!
شوکه شدیم و در کار خدا مانده بودیم... خستگیِ آن همه فشار، نامهربانیها و کملطفیها بابت مراسم، از تن ما بیرون رفت!
مدتها بعد، همراه همان دوستم، راهی بهشت زهرا(س) شدیم! دست ما را گرفت و گفت بیا تا سر مزار بنده خدایی بریم، ما هم گفتیم؛ به چشم... خلاصه که از قضا شهید وطنخواه هم در همان قطعهای به خاک سپرده شد که دوستان زیادی در آن قطعه داریم و اگر در بهشت زهرا(س) باشیم، زمان زیادی را در آن قطعه صرف خواهیم کرد... قطعه 50.
* امروز بیست و شش آبان سالروز همان مراسم بود! شهید گمنام مراسم ما را در قم به خاک سپردند!
والسلام.
- الو، بی بی سی فارسی؟
+ بفرمایید.
- از نتیجه انتخابات ناراحتم!
+ اگه در خاورمیانه هستید، کوکتل مولوتف درست کن و اگر در غرب هستی آرامبخش بخور، بخواب...!
* در حاشیه اغتشاش مردمی در چند ایالت آمریکا، در مخالفت با نتیجه انتخابات و در عین حال گزارشها و تحلیلهای مضحک رسانههای دولتی بریتانیایی و امریکایی!
* برای آگاهی از وضعیت ایالتهای آمریکا برچسب (هشتگ) #Notmypresident را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید یا Not my president protest را در موتورهای جستجو، جستجو کنید!
السلام؛
امروز، در تقویم، روز فرهنگ عمومی بود!
از ابتدای نوجوانی و جوانی به این طرف کشیده شدم؛ چه با فعالیتهای اجتماعی در مسجد و مدرسه و چه در دانشگاه و فعالیتهای دانشجویی و چه در فضای مجازی و حتی (بعضاً) کار! وقتی در سنی بودم که علیالقاعده، باید مشغول سرگرمیهای مقتضی آن دوره میبودم، اما جای آن مشغول گپوگفت و شنیدن و کتاب خواندن بودم؛ کم کم متوجه شدم که به دنبال چه چیزی هستم! (هر چند در نوجوانی از خواندن متنفر بودم!) با حساسیت و ذهن پرجنبوجوش، دنبال کارها و ایدهها و تجربیات بکر فرهنگی بودم! نهایتاً این علاقه باعث شد جدیتر دنبال این مباحث باشم!
حالا اما فکر و ایده را باید کنترل کرد! تا زمانی که حرفی برای گفتن داشته باشم و هر چه جلوتر میروم میفهمم که چقدر بلد نیستم و چقدر جاهل و ناآگاهم و چقدر نمیدانم! ...و چه دنیای عظیمی است فرهنگ که علاقه و دغدغهی من شده است و شاید برای همسن و سالان و اطرافیان من خندهدار یا حقیر باشد که به جای فکر آب و نان بودن، دنبال این چیزها هستم!
اما سر و کار داشتن با افکار، اعتقادات، رفتار، دیدگاه و از همه مهمتر قلبهای مردم و از آن مهمتر بیتفاوت نبودن نسبت به محیط و اطرافیانم، از همه چیز برایم مهمتر است! در این دنیا معطل، بیکار و بیمسولیت نباید ماند!
مهمترین کار من هم این است که: «به چیزی که هستم راضی نباشم و تلاش کنم تا راضی شوند!»، این یعنی ساختن! خود همین تک تک ساختنهاست که کم کم، هزاران میشود... چه چیزی هم بهتر از خدا و فرستادگان و منصوبینش که میانبرهای سازندگی را برای منِ بشر معرفی کردند تا زودتر و بهتر آدم شوم! و الزاماً راحت هم شاید نباشد! چه چیزی بهتر از دین و آن هم دین اسلام ؛ برای ساختن و ساخته شدن...
#خوب_باشیم؛ با خودمون، با خودامون و با خدامون؛ روز فرهنگ عمومی یعنی همین!
والسلام.
السلام؛
خواسته یا ناخواسته، معمولاً وقتی صحبت از «دموکراسی»1 میشود، به صد دلیل درست و غلط (اعم از اینکه سازمان ملل در آمریکاست، یا آنها بیش از بقیه از این واژه استفاده میکنند و به بهانهی تحقق آن، کشورهای دیگر را با خاک یکسان میکنند و یا شعار احزاب و کاندیداهای انتخاباتشان است و...) ، آمریکا و غرب به ذهن متبادر میشود و این واژه ما را یاد آنها و آنجا میاندازد!
اما تا به حال کمتر پیش آمده است تا یک برنامهی رسانهای، نوشته و یا هر آنچه که دربارهی ساختار و روند انتخابات در آمریکا باشد، دیده یا خوانده باشیم و یا حداقل، آنطور که باید فراگیر نبوده است! از طرفی هم، حقیقتاً قصد و نیت این بلاگنوشت، «کوبیدن کورکورانه» نیست و تنها بناست «نقل واقعیت» کند؛ چرا که همین «آگاه شدن» برای وجدان و عقل منصف و سلیم کافی است! ضمن اینکه در این نوشته تلاش شده که این روندِ دشوارِ انتخابات، در ایالتهای آمریکا، سادهسازی شده و مختصر و مفید ارائه شود! 2
ماجرا از این قرار است که انتخابات در آمریکا، دو مرحلهای و از طریق رأی غیرمستقیم مردم برگزار میشود! به این شکل که مردم آمریکا در روز مقرر برای انتخابات، (تقریباً) در هر 50 ایالت سرزمینی خود، پای صندوقهای رأی خواهند رفت و (در انتخابات ریاست جمهوری) به نامزد مورد نظر خود و معاون اول او رأی خواهند داد.
آمریکا دو مجلس دارد؛ یکی مجلس نمایندگان و دیگری هم مجلس سنا. از هر ایالت بر اساس جمعیت آن، افراد در مجلس نمایندگان عضو میشوند (ایالت پرجمعیتتر=نماینده بیشتر). اما در مجلس سنا به دلیل محدودیت اعضا3 از هر ایالت، در بهترین حالت، دو نفر عضو سنا خواهند شد و ایالتهای کمجمعیت یا نمایندهای ندارند و یا در شرایطی خاص فقط یک نماینده دارند! نهایتاً پس از رأیگیری مردمی، تعداد نمایندگان هر ایالت در مجلس نمایندگان به اضافه تعداد نمایندگان هر ایالت در مجلس سنا، آراء ایالت خود را اعلام میکنند. به این نمایندگان مجمع گزینندگان (Electoral college) میگویند که رأی آنها بیانگر ارزش (رأی) آن ایالت برای تعیین رئیس جمهور است که به آن آرای الکترال نیز گفته میشود. 4
برای شفافسازی بیشتر به این مثال دقت کنید؛ ایالت کالیفورنیا با جمعیت حدود 38 میلیون نفر، 53 نماینده در مجلس نمایندگان دارد و ایالت فلوریدا با جمعیت 19 میلیون نفری نیز، 27 نماینده در مجلس نمایندگان دارد. و البته طبق توضیحی که داده شد، هر دو ایالت، دو نماینده هم در مجلس سنا دارند. به این ترتیب آرای الکترال کالیفرنیا 55 و آرای الکترال فلوریدا 29 رای است.
گفتنی است5 که تعداد و نسبت آراء مهم نیست بلکه مهم این است کدام نامزد رأی بیشتری دارد! به این شکل که اگر در ایالتی یک نامزد، رأیهای بیشتری از دیگری کسب کرده باشد (مثلاً 55 درصد دربرابر 45 درصد) تمام آراء آن ایالت، هنگام الکترالشماری، به حساب نامزدی میرود که رأی بیشتر را آورده است! پس فقط مجموع آراء مردم تعیین کننده نیست!
اینجاست که اهمیت ایالتهای مهم و پرجمعیت بیشتر جلب توجه میکند و علت اینکه نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا به این ایالتها (مثل کالیفرنیا، تگزاس و نیویورک و..) بیش از دیگر بخشهای آمریکا توجه دارند، مشخص میشود! پس اگر شما به عنوان یک شهروند آمریکایی در ایالتی مثل یوتا باشید به دلیل کم جمعیت بودن ایالت و به تبع آن نماینده کمتر داشتن در مجلس نمایندگان و مجلس سنا، رأی شما تقریباً بیاثر خواهد بود!!
همهی اینها را در نظر داشته باشید که اگر در ایالت پرجمعیتی، هر یک از دو حزب اصلی دموکرات یا جمهوریخواه طرافداران بیشتری داشته باشند معمولاً و طی انتخابات گذشته، نماینده و نامزد آن حزب رأی میآورد؛ به طور مثال در فلان ایالت که همه میدانند جمعیت غالب حائزین رأی دادن، دموکرات هستند، مدتهاست در انتخابات، نامزد همین حزب رأی میآورد! به همین دلیل تعداد کثیری از مردم آمریکا در رأیگیری شرکت نمیکنند چرا که اکثریت مردم آن ایالت طرفدار فلان حزباند یا ایالتش از دیگر ایالتها جمعیت کمتری داراست و به تبع آن یا نماینده الکترال کمتری دارند یا اصلاً ندارد؛ پس رأی او بیاثر خواهد شد!
با این همه، باید فهمید که الکترالها علیرغم رأی شهروندان آمریکا، قطعاً به نامزد حزب مقابل رأی نخواهد داد و طبیعتاً نامزد حزب خود را انتخاب میکنند. یعنی الکترال یا همان «نماینده رأی ایالت»، زمان اعلام رأی مردم ایالت خود، نظر مخالف رای مردم را اعلام میکند! هر چند که از این موارد در تاریخ بسیار است6 اما شاهد اخیر این مثال هم انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 بود که علیرغم فاصله بیش از 543 هزار عددی آراء «گور» نسبت «بوش»، بنا به آراء الکترالها، بوش به ریاست جمهوری آمریکا رسید و جالب اینکه با همهی آنچه گفته شد؛ نه تنها قانونی هم برای برخورد با این تضییع آشکار رأی مردم نیست بلکه به نوعی از آن تحت عنوان وفاداری حزبی نیز یاد میشود!
القصه که این شما و این هم انتخاب آمریکایی! انتخابی کاملاً بر مبنای دموکراسی البته از نوع آمریکایی! حالا با آگاهی بیشتر درباره اتوپیای سرشار از آزادی غربی، با رعایت حقوق مردم صحبت کنیم!
پینوشت:
1. تعبیر دموکراسی البته در حال حاضر بیشتر به دستاویزی برای غرب و بهانهی خوب آنها برای برهم زدن نظم و امنیت جهان است! دموکراسی در اصل یعنی حکومت مردم و مردمی. حکومتی که مردم در آن نقش داشته باشند! اما علناً مدعیان آن چنین نمیکنند! چه آنکه دهها برداشت و انشعاب از این اصل حکومتی بوجود آمده است. شما را دعوت میکنم به خواندن این نوشته ارزشمند درباره «مردمسالاری دینی»
2. ادعای دموکراسی، تفهیم بد آن و برداشت منفعتطلبانه از آن در آمریکا چشم و گوش دنیا را پر کرده است اما همه سکوت اختیار کردهاند. در این نوشته که مدتها بود ذهن بنده را مشغول کرده بود، تلاش کردم روند پیچیده، طولانی، فرمالیته و غیر مردمسالارانه را بدون دخل و تصرف و تحلیل شخصی مستند ارائه دهم!
3. در مجلس سنا که مجلس اصلی و فراگیر آمریکاست هر ایالت نهایتاً میتواند 2 نماینده داشته باشد چرا که محدودیت اعضای مجلس سنا که 100 عضو است ایجاب میکند تا از هر ایالت (که 50 ایالت است) در بهترین حالت 2 نفر عضو سنا باشند.
4. اعلام رأی مردم و انتخاب رئیسجمهور یکماه بعد در جلسهای با حضور همان الکترالها خواهد بود.
5. عبارت «گفتنی است»؛ بهترین جایگزین برای عبارت غلط و اشتباه «لازم به ذکر است» !
6. تا کنون چندین بار (به طور مثال در سالهای 1972، 1976، 1988، 2000 و...) این اتفاق رخ داده است و حق مردم تضییع شده است!
والسلام.
السلام؛
یک خاطره - همیشه اولینها و اولینبارها، در ذهن میماند! اولین برخورد، اولین سفر، اولین عکس، اولین کتاب و یک عالم اولینهای دیگر! اولین و جدیترین برخورد من، وقتی بود که چند سال پیش، در اولین سفرهای دانشجویی1، از بین چند ده کتاب، مسول انتخاب ده کتاب شدیم! آن هم در سفری که موضوع آن شهید چمران بود! اینقدر که چمران خواندیم، داشتیم از تعجب، غبطه، هیجان، حسرت و چند حس خوب دیگر، لبریر میشدیم!
اولین بارِ دهلاویه2 هم، خیلی عجیب بود! یک روستای کوچک که بزرگتر از آمریکا بود! جاییکه چمران، نه در لبنان، نه در مصر و نه در نیویورک، بلکه فقط در آنجا گنجید و از آن همه دنیاداری، خود را کَند و به آن روستا آمد!
قبلاً گفتم؛3 زمانی عاشق کسی میشوید که از او بیشتر بدانید و شناخت پیدا کنید، یکی از راههای دانستن و شناختن، خواندن است! چه از او، چه درباره او! وقتی خواندید؛ عاشق میشوید! نه فقط عاشق چمران، بلکه عاشق چمران شدن!!
«زندگینامه»، «کردستان»، «نیایشها» و «حماسه عشق و عرفان» را در همان سفر، «پرستوی دهلاویه» و «مصطفی چمران» را بعد از آن، و در آینده هم «مرگ از من فرار میکند» را، خواندم و خواهم خواند! 4
1. اگر اشتباه نکنم سال 91 یا 92 و دومین سفر راهیان نور دانشجویی بود که مسئول خواندن چندین کتب پیشنهادی شدیم و از بین آنها ده کتاب انتخاب کردیم که هم خواندشان لذت بخش و عجیب بود و هم تبلیغ و مبلغ کتاب شدن ما که برای خودش ماجرایی است و بعدها شاید نوشتم...
2. دهلاویه روستایی است در شمال غربی سوسنگرد، شهرستان دشت آزادگان، استان خوزستان. در روند جنگ ایران و عراق و پس از پدافندی ده روزه در ۲۴ مهر۱۳۵۹، عراق بر این روستا چیره شد. از آن پس این منطقه صحنه نبرد ستاد جنگهای نامنظم بود. مصطفی چمران، وزیر دفاع و نماینده مجلس شورای اسلامی در این به شهادت رسید و یادمانی نیز برای ایشان در این منطقه ساخته شدهاست که در سال ۱۳۸۴ شهیدی گمنام در محوطه مرکزی آن به خاک سپرده شد؛ ویکی پدیا!
3. «قبلاً که گفتم» : منظور مطلبی در اکانت شخصی اینستاگرام بنده است که بزودی آن مطلب را که درباره «شناخت» نوشتم، اینجا هم منتشر میکنم!
4. به بهانه انتشار یک عکس از یادمان شهید چمران در دهلاویه در اینستاگرام این مطلب را نوشتم! چه شد که ناگهان یاد چمران کردم...!؟
والسلام.
السلام؛
نه اینکه بسیاری از حرف و حدیثها را به ما نمیگویند: نه! ولی بسیاری از حرف و حدیثها را زیاد به ما میگویند! حرف و حدیثهایی که برای ما خیلی بزرگ و مهم شدند! البته که دوستان و اساتید روحانی زیاد داریم و ارادتمند جامعه روحانیت نیز هستیم، اما مشخص است که باید چیزهای بیشتر و بهتری بگویند که تا به حال کمتر گفتند یا نمیگویند!! (البته اینجا بحث نقد به روحانیت نیست؛ چه آنکه اول منتقد روحانیت، خود، سیدِ روحانیِ باسواد و عالمی است که مفصل در این باره گفته، میگوید و خواهد گفت!) 1
اما صحبت سر همین حرف و حدیثهایی است که به ما نگفتند یا کمتر میگویند و اگر بدانیم و حتی رعایت کنیم خودمان آنها را رها نمیکنیم! به طور مثال یکی از سفرهای راهیان نور بود، (دقیق یادم نیست چه سالی بود: 92 یا 93 ، اما) خوب یادم هست که دوستان مسئول، خاموشی زده بودند و همه در خواب بودند اما ما به همراه یک جمع خودمانیتر، کنار روحانی کاروان، خارج از اسکان، نشسته بودیم و او هم ما جاهلها و تشنهها نسبت به کلام معصومین علیهم السلام را، گیر آورده بود و آرام آرام، یک حدیث زیبا و هیجانانگیز و مفصلی را به ما میچشاند!2 از این مثالها هم الی ماشاءالله زیاد است!
در کل، حدیثهایی که مربوط به رفتار و برخورد اجتماعی است، مربوط به نوع خاصی از زندگی است، مربوط به کار است، مربوط به انتخابهاست و... را ندیده و نخواهیم دید اما (با احترام) یک سری از احادیث معصومین را که چون خوب، بیزحمت و نصیحتگون هستند و لقلقه زبانمان شده است3، پشت هم تکرار میکنیم و فقط بر آنها تأکید داریم! (برای اینکه سوء برداشتی هم نشود مثالی نمیزنم!) اما مثلاً احادیثِ کتابِ شریفِ حلیة المتقین4 را کمتر خوانده یا بازگو میکنیم! چون نسخهها و مسائلی است که باید رعایت شود یا رعایت کنیم که طبیعتاً برای خیلیها سخت است یا به هر دلیلی از آن غافلیم!! این هم البته راه دارد! وقتی امام رضا علیه السلام میفرمایند؛ خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده میکند، و بلافاصله سؤال میشود امر شما چگونه زنده میشود؟ و امام فرمودند: علوم و احادیث و معارف ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد؛ زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند کرد!5 یعنی راهش را هم که گفته اند!
خلاصه... ما مردمانی هستیم که منتظریم کسی برایمان کاری کند، یا منتظریم کسی به ما حرفی بگوید و بیاموزد! اما اگر این دوحالت نشد یا حتی اگر این دو حالت شد؛ بهتر این نیست که خودمان یک کاری کنیم!؟
بگذریم! این هم سه حدیث و روایتی که کسی به ما نیاموخت و خودمان خواندیم و بسیار لذت بردیم و تلاش میکنیم رعایت کنیم، البته اگر حدیث سوم را رعایت میکردیم قطعاً اجتماع ما اینطور نبود و خیلی زیباتر و بهتر از اینها میشد. تقدیم به شما:
حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم؛ «برترین کارها، دشوارترین آنهاست.» - بحارالانوار جلد 70 صفحه 191
امیرالمؤمنین علیه السلام: «کار (خیر) اندک، که بر آن مداومت ورزی، از کار بسیار که از آن خسته شوی، امیدوار کنندهتر و بهتر است.» - حکمت 278 کتاب شریف نهجالبلاغه
امام زینالعابدین علیبنالحسین علیه السلام؛ «...پس بنگر اگر طرف مقابل، سنش از تو بالاتر بود، پس با خودت بگو او بیشتر از من عبادت کرده و ایمانش جلوتر از من بوده پس از من بهتر است. و اگر سنش از تو کمتر است پس با خودت بگو من بیشتر از او گناه کردم پس او از من بهتر است. و اگر سنش همسن توست با خودت بگو من یقین دارم گناهکارم اما نمیدانم او گناهکار است پس باز او بهتر از من است.» - جلد 2 کتاب احتجاج صفحه 52
1. جُستار و کلیدواژه «روحانیها» ، «وظایف روحانیت» و... در اینجا: http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1308
2. سفر دانشجویی بازدید از مناطق علمیاتی جنوب کشور در هشت سال دفاع مقدس که بسیار لذت بخش بود در کنار دوستان و حاج حسین عالمی که به شکل قطره چکان تا روز آخر آن حدیث را گفت و اما تمام نکرد!
3. امام حسین علیه السلام: «به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.» - کتاب تحف العقول، ص 245
4. حِلْیَة المُتَّقین (یعنی زینت پرهیزکاران) یکی از کتب علامه مجلسی است که درباره آداب، اخلاق، رفتار و شیوهی زندگی، فقط هم بر مبنای احادیث مستند معصومین نوشته شده. آن هم در چهارده یا پانزده باب که مسائل جزئی و ریزی چون: آداب لباس و پوشش، آداب زیور و رسیدگی به مو و ظاهر، آداب خوردن و آشامیدن، آداب خوابیدن، آداب معاشرت با مردم، آداب سفر و... را با احادیث معصومین دسته بندی و ارائه کرده است که پیشنهاد میکنم حالا که هم PDF آن و هم نسخه موبایل آن موجود است حداقل یکبار بخوانیم!
5. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30 و معانی الاخبار صفحه 180
* این سایت خوب را هم دیدن فرمایید؛ کتابخانه احادیث شیعه
والسلام.
السلام؛
«شما هم دوربین رو روشن کنید... تصور کنید امام حسین (ع) مقابلتون نشستن... بدون واسطه با امام حسین(ع) حرف بزنید و برای کمپین #با حسین علیه السلام حرف بزن! بفرستید»
با این عبارت کوتاه در آپارات (سرویس اشتراک ویدئو) آغاز به کار کرد. پویشی* که کار نو و بکری بود. «با حسین علیه السلام حرف بزن» پویشی است که در آن افراد با فرض اینکه مقابل امام شهیدمان نشستهاند؛ با ایشان حرف میزنند. شاید در نگاه اول، تنها یک حرکت احساسی بود و یا از دید برخی، برای ستارهها یا همان سلیبرتیها** بهترین فرصتِ حضور در یک حرکتِ جمعیِ دینی و عمومی به حساب میآمد؛ آن هم برای جذب مخاطب قشر دینی و طرفدارهای جدید و یا شاید هم برپا کنندگان این پویش، اصلن*** چنین هدفهایی نداشتند!
اما به هر حال این پویش، یک حریمِ امن و یک آسودگیِ خاطر را برای همه نمایان کرد، آسودگیِ خاطری ناشی از با هم بودن، اتفاقی که شاعر، خواننده، دکتر، مهندس، مداح، بازیگر، سیاستمدار، نقاش، مجری، فوتبالیست، روحانی، زن، مرد و کودک و... را با همهی تفاوتِ سلیقه یا حتی عقیده، با همهی اختلافات فکری و سیاسی و اجتماعی، همرنگ و همدغدغه کرد و به نمایش گذاشت!
به قولی، این پویش، نمایش دهندهی یک نخ تسبیح بزرگ بود! نخ تسبیحی به وسعت دنیا که البته بیش از هزار و اندی سال است که معلوم و عیان است اما به یادآوری نیاز داشت! امام حسین علیه السلام برای همه است! این اعجاز و انرژی حسین علیه السلام است که اینطور فراگیر است! از میشیگان آمریکا گرفته تا نیجریه! در دنیا و در همین ایرانِ خودمان هم، هر کس به قدر وسع خودش، به قدر فهم خودش و به قدر درک خودش از شخص حسین علیه السلام و شخصیتهای کربلا، برداشت میکند و بهره میگیرد!
پیشنهاد میکنم کلیپهای این پویش را ببینید و از صحبتها و درددلها و ابراز احساسات زیبا و حسینی حاضرین در این پویش لذت ببرید...
مهم این است که همه با نام حسین و زیر نام حسین علیه السلام جمع شدیم! شکر...
#با_حسین_حرف_بزن
#با_امام_حسین_حرف_بزن
#talktohussain
مشاهده پیشنمایش و منتخبی از ویدئوهای این پویش:
دریافت این پیش نمایش | نمایش همهی ویدئوها در آپارات
مدت زمان: 1 دقیقه 29 ثانیه
- پانویس (پینوشت، پانوشت):
* پویش: در زبان پارسیِ ما، به جای کمپینِ خارجیها به کار میرود؛ یعنی به کار میبریم!
** به ستارهها و شخصیتهای رسانهای، هنری، ورزشی و سیاسی و یا هر شخصیتی که به هر دلیلی، جمعیت زیادی از مردم بالاخص جوانان پیگیر اخبار او و طرفدار او هستند، Celebrity گفته میشود! به شدت از این واژه و اصطلاح که عین ویروس در ایران هم در حال انتشار است، خوشم نمیآید! بالاخص وقتی که بازیگران ما با گویشی نرم و لطیف و آهسته، آن را در رسانهی ملی به نشانهی باکلاسی و روشنفکری استعمال میکنند!
** هنوز بین علمای زبان پارسی و زبانشناسان و اساتید دستور خط و گفتار، اختلاف است که اصلاً درست است یا اصلن! برخی هم گفتند اصلن زیبا نیست و همان اصلاً بهتر است با اینکه تنوین در حروف الفبای ما نیست و تنوینها اساساً یا اساسن عربی هستند! اخیراً یا اخیرن هم در کتبی از دبستان، چنین کلماتی دیدم!
والسلام.
السلام؛
روز اول بود.
اجازه گرفتم و وارد شدم...
تا مرا دیدند، پرسیدند؛ امروز روزه گرفتهای یا نه!؟
عرض کردم: نه!
فرمود: امروز روزی است که زکریا پروردگارش را صدا زد و گفت: ای پروردگار من، فرزندی پاک به من عطا و مرحمت کن چرا که تو قطعاً دعای بندگانت را خواهی شنید...
خداوند، استجابت نمود. آن هم در حالیکه در محراب و در سجده بود، ملائکه او را خطاب کردند که خدا بشارت میدهد تو را به یحیی...
ای پسر شبیب، پس بدان هر که امروز روزه بدارد و دعا کند، خدا استجاب نماید...
ای پسر شبیب !این ماه، ماهی بود که آن مردمی که خود را برترین میپنداشتند و ظلم و جنگ را در آن حرام میدانستند و احترام این ماه را نگاه میداشتند، به جنگ و خونریزی پرداختند! آن هم جنگ با تنها پسر رسولشان! «بهترین» بر روی زمین! نه تنها حرمت آن ماه حرام؛ بلکه حرمت رسولشان هم نگاه نداشتند!
ای پسر شبیب !با نسل پیامبرشان جنگیدند! آن هم چه جنگیدنی! حتی حرمت زنان و دختران آل رسول و بنیهاشم را نگاه نداشتند، اسیرشان کردند، غارتشان کردند، ظالمان و گمراهانی که پستتر از آنها نیست…
پس ای پسر شبیب… اگر گریه میکنی، برای جدم حسین بن علی بن ابی طالب که سلام خدا و رسول خدا بر او باد، گریه کن…
بر او گریه کن که او را تشنه لب و در مقابل چشم زنان، کودکان و خواهرش؛ عمه جانمان، ذبح کردند... همانها که لعنت و عذاب خدا بر آنان باد...
او را با هجده نفر از اهل بیتش شهید کردند... هجده نفری که هیچ یک از آنان بر زمین شبیه، همتا و مانندی نداشتند!
ای پسر شبیب بدان که آسمانهای هفتگانه و تمام زمینها بر حسین گریستند، آن هم چه گریستنی... جنیان در زمین و پرندگان و فرشتگان در آسمان، سیلاب از دیدگان روان کردند...
بدان که چهارهزار مَلَک از بهترینِ ملائک، برای یاری جدم به هیاهو افتادند و بر روی آسمان کربلا بال گشودند و آماده بودند و اجازه خواستند تا به زمین فرود آیند...
اما...
اما وقتی رسیدند، پَر ریزان و حیران به دور پیکر بیجان حسین شهید میگشتند...
تمام این ملائک، مأموریت دارند تا روز قیامت در همان جا بمانند و دور مزار حسین بگردند... پیوسته در شب و روز، واله و حیران، پریشان و ژولیده، مشغولِ عزاداری هستند...
تا قیام قائم...
تا زمانیکه قائم ندای خونخواهی سر دهد، همه این چهارهزار مَلَک، به سپاه قائم میپیوندند و همه با هم شعار خونخواهی جد مظلوممان را سر میدهند؛ یا لثارات الحسین...
ای پسر شبیب! پدرم خبر داد به من، از پدرش و ایشان از جدش که چون جدم حسین را شهید کردند از آسمان خون و خاکِ سرخ بارید... عذابی بود بر زمینیان؛ و کم مانده بود که هلاک شوند و مورد نفرین بهترینهای خلقت قرار گیرند...
اما ای پسر شبیب... چه عذابی بالاتر از اینکه قدر حسین و اهلش را ندانستند، چه عذابی بالاتر از اینکه دیگر حسین ندارند...
ای پسر شبیب! اگر گریه میکنی! بر حسین گریه کن... گریه کن که تا آب دیده بر روی صورت تو و بر روی گونههایت جاری شود که اگر چنین شود، خداوند به عظمت حسین و به مظلومیت حسین تمام گناهان صغیره و کبیرهات را میآمرزد...
خواه اندک باشد یا بسیار...
ای پسر شبیب... اگر میخواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی برای تو نباشد... پس حسین را زیارت کن...
ای پسر شبیب! اگر میخواهی در غرفه عالیه بهشت ساکن شوی و در کنار ذریه طاهر رسول، پس قاتلان حسین را لعنت کن...
ای پسر شبیب! ای پسر شبیب... ای پسر شبیب...
***
زبانم قفل بود، با هر باری که مرا صدا میزدند، قلبم از جا کنده میشد! انگار زمین زیر پای من میلرزید... چنان روضهای خواندند که دانههای اشک، نه از چشمانشان بلکه از صورت و محاسن مبارک ایشان چون یاقوت، پیوسته روان بود... به پهنای صورت اشک میریختند و من متحیر بودم...
متحیر از این غم و از این روضه...
میخواستم قالب تهی کنم! میخواستم لب بگشایم و بگویم ای کاش... ای کاش من هم...
تا اینکه ناگاه دوباره فرمودند: ای پسر شبیب!
اگر میخواهی مثل ثواب شهیدان کربلا را داشته باشی، هر گاه که مصیبت آن حضرت را یاد می کنی ندا سر ده که: «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما»
بگو که ای کاش... ای کاش من هم با شما میبودم و به این فوز عظیم نایل میشدم...
ای پسر شبیب... اگر شادمانی تو در این است که با ما در درجات بالای بهشت باشی، به اندوه ما اندوهگین باش و به شادی ما شادمان باش و بر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را هم دوست داشته باشد، خداوند او را با آن سنگ محشور میکند.
متن بالا برداشت بنده از متن حدیث معروف امام رضا علیه السلام خطاب به رَیّان ابن شبیب است که تنها بخش مهمی از آن یعنی «إن کنت باکیًا لشیءٍ فابکِ للحسین..» معروف بود و بیشتر شنیده شده است. تلاش کردم در متن اصلی کلام معصوم دست برده نشود و پوستر زیر هم با بخشی از همین حدیث کار شده است که ناقابل به محضر امام حسین و امام رضا علیهم السلام تقدیم میکنم. برای دریافت با کیفیت اصلی روی عکس کلیک نمایید.
«بحارالأنوار ج 44ص 285 و عیون أخبارالرضا(ع)، ج1 ص 299»
والسلام.
السلام؛
طِرِمّاح بن عَدِی الطائی شاعر و سخنور چیره دستی بود. او از خویشاوندان حجر بن عدی بود. هر چند کوفی بود اما از معدود یاران امام علی (ع) بود. پس از جنگ جمل امام علی (ع)، در پاسخ به نامۀ معاویه، نامهای نوشتند و طرماح مأمور رساندن آن نامه به معاویه در شام شد.
طرماح وقتی که به دربار معاویه وارد شد، گفت: «السلام علیک ایها الملک؛ سلام بر توای پادشاه.»
معاویه گفت: «چرا مرا امیرالمؤمنین خطاب نکردی؟»
طرماح در پاسخ گفت: «مؤمنین ما هستیم، چه کسی تو را بر ما امارت داده که تو را امیر بخوانم؟»
... نهایتاً پس از شهادت امام علی و امام حسن (ع) به نزد امام حسین (ع) آمد و به یاران ایشان پیوست. در منزلگاه عذیب الهجانات، چهار سوار از کوفه به امام حسین (ع) پیوستند که طرماح راهنمای آن ها بود. حرّ بن یزید ریاحی خواست مانع پیوستن آنان به امام شود، ولی امام آنان را از یاران خود خواند و از آنان محافظت کرد. در مسیر آمدن سوی امام، طرماح اشعاری با مضمون شوق رسیدن به امام (ع) قرائت کرد.
پس از قرائت آن شعر، طرماح خبر از شهادت قیس بن مسهر داد و به امام (ع) گفت از شما می خواهم اگر می توانی حتی یک وجب هم جلو نرو، یاران و کاروان شما معدودند و من در کوفه سپاهی دیدم که تا کنون به چشم ندیده بودم... به قبلیه من بیا که دلدادگانت آنجا پذیرایت هستند!
امام حسین (ع) این پیشنهاد را نپذیرفتند و فرمودند: خداوند تو و قبیلهات را جزای خیر دهد. ما و این گروه پیمانی بستهایم که نمیتوانم از آن باز گردم.
طرماح پس از آن با اجازه امام برای خرید به سوی عیال و قبیله خود رفت...
اما هنگامی که برگشت در همان منزلگاه خبر شهادت امام حسین (ع) را شنید.
* * *
موسسه فرهنگی هنری رسانه آفتاب که ید طولایی در تولیدات صوتی فاخر دارد نمایش صوتی «هفتاد و سومین نفر» را با حضور شهاب حسینی، بهروز رضوی و حامد بهداد تولید کرد؛ نمایشی که بسیار اثرگذار، مبتکرانه و مستند است. شخصیت اول نمایش طرماح بن عدی طائی است. رضا اقتصادی در کنار این سه هنرمند علاوه بر گویندگی، کارگردانی هنری کار را با نویسندگی یاسین حجازی برعهده داشته است و همچنین امیدروشن بین آهنگسار آثار نام آشنایی چون ایستاده ایم 1 و 2 در خلق مبتکرانه و صداسازی های موثر این کار با آهنگسازی خود نقش مهمی داشته است.
صدا سازی، فضاسازی و گویش گویندگان حرفه ای در کنار داستان مستند این نمایش صوتی کار را بسیار شنیدنی و اثرگذار کرده است.
دریافت دموی صوتی این نمایشنامه
والسلام.
#whoishussain
#HussainUnitesUs#حسین_یوحدنا
السلام؛
انسان از ابتدای خلقت دنبال لذت بود! از لذت آن سیب خوشمزه که پدرمان، جناب ابراهیم (ع) تناول فرمودند و دامن همه ما را گرفت، تا لذات مادی و نفسانی انسانهای این دوره زمانه! البته یک سری از لذات هم، طعم و بو ندارند و چشیدنی نیستند! فهمیدنی و درک کردنی است، آن هم با سختی! خیلیها هم متوجهاش نیستند، چرا که نگاه مادی دارند و با استدلالاتِ کاملاً منطقی، با سوالاتی نظیر خستگی چه لذتی دارد! این ادعا را بر نمی تابند! اما...
اما چه لذتی دارد؛
لذت خستگی طی مسیر هزار اندی کیلومتری تا گوشه کشور!
لذت سر و کله زدن با کودکانی که در دنیای کوچکی زندگی میکنند با وسعت قلب زیاد!
لذت سختیهایی که برای یک شهر نشین، سختی است اما برای مردمان آنجا زندگی روزانه!
لذت شنیدن حرفهای پیرزن باغداری که با بغض و لهجه غلیظی، با تو درد دل میکند، با اینکه خیلی از حرفهایش را هم نمیفهمی، اما درک میکنی!
...و یک عالم لذات دیگر که لذتهای امثال بچه پولدارهای تهران* در برابر آنها پشیزی** ارزش ندارد!!
به نظرم هیچ جایی، در کشور محروم نیست! بلکه بیبضاعت یا کم بضاعت هستند! آن هم به سه علت؛
- یکی اهالی و مردم محترم که نمیخواهند حرکت کنند و به شرایط فعلی رضایت میدهند؛
- هدایتگر یا حرکت کنندهای ندارند؛ هدایتگری از جنس مرحوم حاج عبدالله والی*** یا شهید حسن شاطری**** و حتی همین دانشجویان مخلص که اردوهای جهادی را برگزار میکنند...
- و نهایتاً دهیار، شهردار، فرماندار، استاندار و حتی مسئول بالاتری که بی مسئولیت، بی کفایت، بی فکر و از خدا بی خبر است!
* بچه پولدارهای تهران تعبیری است به تازگی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی شناخته شده و بچه پولدارهایی هستند که با این نام با انتشار تصاویری سخیف و تجمل گرایانه از خودروهای آنچنانی در ویلای آنچنانی و با تفریحات آنچنانی و... در حال فخرفروشی و عقده گشایی هستند!
** پشیز؛ یک واحد پولی و سکه ای فلزی، کم ارزش و بی بها که امروزه در تعابیر و ضرب المثل ها استفاده می شود
*** خیلی مرد بود! نماد مدیریت جهادی و محرومیت زدایی است! کتاب تا خمینی شهر را بخوانید تا بدانید کیست و چه کرد!
**** شهید حسن شاطری یا مهندس حسام خوش نویس، مسئول ستاد بازسازی لبنان در بیروت بود که در وصفش همین بس که با شهادتش مردم لبنان بالاخص شیعیان جنوب و مسیحیان آن منطقه مدت ها عزادار بودند!
والسلام.
السلام؛
فضای مجازی با این اسم غلط اندازش، خیلیها را به اشتباه انداخته و یا از سر «بیسوادی رسانهای» کاری کرده که برخی تشخیص ندهند فقط فضا و بستر آن «مجازی» است و نه افراد و آثاری که از خود به جا میگذارند!
افراد، نوشتهها، عکسها و آثاری که از خود در فضای مجازی به جا میگذارند؛ حقیقی است!
همان فکر و بازخورد رفتار ماست، با این تفاوت که در فضای مجازی اتفاق میافتد.
حالا یک سوال مهم اینجا مطرح است؛ آیا همان «کاربر»ی که در شبکههای اجتماعی از الفاظ ناشایست استفاده میکند، میتواند همین کار را در فضای حقیقی و در مواجههی رو در رو انجام دهد!؟
به طور مثال یکی از صاحبان همین اکانتهایی را که زیر مطلب جناب آقای لیونل مسی، به ابراز هیجان پرداخته است، شناسایی و فراخوانی کنیم و بگوییم خوب؛ حالا این شما و این هم آقای مسی! همان الفاظی را که در فضای مجازی نوشتید، اکنون مقابل ایشان (بر فرض به زبان آرژانتینی) به او بگو و به زبان بیاور...!
دو حالت دارد؛ یا آن فرد اینقدر حقیر است که از بیان چنین الفاظی در دنیای حقیقی، به طرز کاملاً وقیحانهای ابایی ندارد و برایش سهل و آسان است و یا واقعاً دچار غفلت و جوگیری شده است و این حرکت را یک تفریح در فضای بی در و پیکر مجازی میداند!
البته بین اساتید این حوزه اختلاف است که باید در برخورد با این افراد چه کرد: آیا لازم است اجازه فعالیت در فضای مجازی را از آنها سلب کرد؟ یا فعالیتشان را محدود کرد؟ یا برای آنها آموزش سواد رسانهای برگزار کرد؟ پلیس فتا هم یک گزینه پیشنهادی است البته!!
* * *
شاید ملت و حکومت یک کشور، بر مبنای رفتار سیاسی و نوع دین و تاریخ فرهنگی خود، شناختی فرهنگی به دیگر کشورهای جهان ارائه میکنند؛ اما فضای مجازی که از آن به عنوان یک «خانواده جهانی» نام برده میشود، بیشتر از این مواردی که گفته شد، فرهنگ و چهره اصلی افراد، شخصیتها و مردم یک کشور را نشان میدهد!
حالا فکر کنید خارجیها از ما «ایرانیان با فرهنگ» چه تصوری دارند!؟
شاید به خاطر همان اسم غلط انداز است که فکر میکنیم ردِّ بد از خود گذاشتن، در فضای مجازی، مثل بیماری زنگ در خانه را زدن و فرار کردن است! در حالیکه اینطور نیست!
والسلام.
السلام؛
چاپ یکهزار و سیصد و هفتاد و هفت هجری قمری بود. بخط نویسنده مشهور طاهر خوشنویس (تبریزی) و از روی قرآن سلطانی نوشته و کلیشه شده بود. آنهم بسرمایه جناب آقای حاج سید محمود کتابی، مدیر کتاب فروشی علمیه اسلامیه؛ به آدرس تهران، ناصر خسرو...
از برگهها و از چاپِ دوبارهٔ نوشتهها، معلوم بود چندین بار صحافی شده است، اما صفحاتش دیگر جای ترمیم نداشت، ولی هنوز قرآن کریم بود...!
مصحف عجیب و جالبی بود. کتاب را که باز کردم اولین چیزی که نظر را جلب میکزد نشان شیر و خورشید «اداره مطبوعات و تألیف و ترجمه» آن زمان بود که با توضیحاتی دربارهی مشخصات قرآن، در صفحه اول و به نشانهی تأیید چاپ شده بود. در صفحات بعد، با «شجره نامه» جناب کتابچی روبرو شدم که دو صفحه را به خود اختصاص داده بود. شجرهنامههایی را از نزدیک دیده بودم اما این یکی خیلی مفصل و زیبا بود.
پایین صفحات و لبههای صفحات، ترمیم شده بود و حتی بخشی از آیات که همراه با کنارههای صفحه، از بین رفته بود، در صحافیِ دوباره و در ادامه متن کار شده بود.
بیشتر که تورق کردم، در گوشهی سمت راست و بالای صفحات قرآن کریم، عبارات «خوب،وسط،بد» نظرم را جلب کرد که مشخص بود بابت استخاره درج شده بودند؛ این هم جالب بود! آدم ترغیب میشد استخاره بگیرد!
در انتها، بعد از فهرست سورههای شریف قرآن، نوبت به فهرست کشف المطالب رسید! به شدت کاربرد داشت! مفصل و جزئی هم بود! طبیعتاً چنین قرآن و مصحف شریفی که روایت کردم کشف الآیات هم داشت!
یکی از همسایهها این قرآن شریف را داده بود و چنین گفته بود: ما کمتر میخوانیم! این قرآن، قرآن پدری است! خواهشاً در ماه مبارک شما کمی از آن بخوانید...!
خواندیم!
والسلام.
السلام؛
مدتهاست علاقه دارم کار مورد علاقه ام ، یعنی وبلاگنویسی را که از سال 84 آغاز کردم همچنان ادامه دهم، هر چند با تأخیر و فواصل زمانی زیاد! باز هم ایام شیرین و خوب نمایشگاه کتاب برای کتاب خوانها فرا رسید، هر چند که امیدوارم قدرت خرید مردم در کتاب حداقل کم نشده باشد! امسال هم همانطور که خود ما از بسیاری از بزرگان، اساتید و کتابخوانها درخواست معرفی کتاب میکنیم، خیلی از دوستان و نزدیکان ما نیز، کتابهای مورد علاقه خود را به یکدیگر معرفی میکنند، که چه بهتر است که این معرفی کتاب را، نه از جنبه فخر فروشی یا غرور، بلکه از این جنبه ببینیم که دیگران نیز از کتاب های مورد علاقه ما استفاده کنند و کتاب هایی که نوش جان کردیم را به یکدیگر تعارف بزنیم!
پس در راستای ده کتاب پارسال و مطلب سال گذشته در همین زمان و در همین بلاگ، امسال هم بنا به صحبت و مشورتی که با دوستان کردیم، بنا شد هر کدام، کتابهایی که قصد نوش جان کردنشان را داریم؛ معرفی کنیم اما قبل از هر چیز خودم و شما را به موارد زیر توصیه میکنم!السلام؛
مدتی بود بابت مشغله های مادی و معنوی، به اینجا سر نمیزدیم! دلمان هم تنگ بود برای وبلاگ نویسی که یکی از اولین اشتغالات ما در فضای مجازی بود. اما خوب بهانه ای پیدا شد و در این آخر سالی اندکی وقت پیدا کردیم که خودمان باشیم!
پیشتر در اینستاگرام گفته بودم که وقتی کسی چیزی را نفهمد، یا به آن بی توجهی میکند یا با آن مقابله میکند! یک وقت این فهم در موضوع اعتقادات است یا دانش سیاسی... امروز هم که مردم شریف ما اینقدر نزدیک و به آسانی وارد مسائل سیاسی میشوند و خلاف قاعده امر به معروف و نهی از منکر، به تفتیش عقاید یا توهین به عقاید بر میآیند، سخت است که مسأله ای که بخش اعظمی از آن ایمانی و قلبی است به کسی توضیح داد! مثلاً ارادت به یک شخص! یا اعتقاد به یک جایگاه! علاوه بر مطالعه و تحقیق آن هم بدون نگاه متعصبانه و یا جناحی، لازم است آن را درک کرد! بایست یک سری از مسائل را فهمید! حالا لُب مطلب این میشود که ما خیلی فهمیدیم! هم جایگاه را هم شخص را! به همین دلیل هم است که بسیار علاقه و ارادت داریم!
حقیر تمام اعتقادات و دانستههایم را (اگر قابل اعتنا باشد) مدیون بیانات و نوشتههای سید علی حسینی خامنه ای هستم! رهبری که عزیز دل ماست و مرجع ماست و این علاقه طی مدت طولانی و علاوه بر تحقیق و مطالعه و پیگیری بیانات، از راه دل حاصل شده! همان قاعده عجیب و غریب «حکومت بر قلبها» که آغاز کنندهاش امام خمینی (ره) بود! قاعده ای که جا دارد برایش چندین کتاب نوشته شود!
بعد از صحبتها و تحلیلهای نچسب عدهای از بیانات این چند ماهه حضرت آقا، نگرانی محبت انگیز خود را در فوتوشاپ خالی کردیم و دوباره دستبرد زدیم به فوتوشاپ که منتج شد به این طرح دلی...؛ طرحی تشکیل شده از موارد زیر؛
- تصویر رهبری؛ که از دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم با رهبر انقلاب گرفته شده؛
- خطاطی شعر هم زحمت ما به یکی از دوستان است با کمی دستکاری بنده؛
- عکس بوکهای (Bokeh) هم که در کار اندکی دیده میشود، ابتدای سال در جاده چالوس ثبت کردم؛
- بکگراند هم مشتمل بردو تصویر استاک ابر با تغییر رنگ است!
خلاصه که رهبرم سلامت...
از عمر من آنچه مانده، بر جای
بر گیر و بر عمر دوست افزای
والسلام.
السلام؛
در مملکت «تئوری گو» ، «نق زن» و «منورالفکر» بسیار داریم که در قالبهای متعددی از جمله منتقد، نویسنده، تئوریسین و استاد به فعالیت مشغولند! عدهای، همیشه و همهجا فقط نقد میکنند، البته بیشتر، شبیه نقد است، و در واقع چیزی جز جار زدن اشتباهات و ضعفها نیست، چیزی جز نق زدن نیست! الان هم نود درصد فرهنگی کارهایمان، نقزنهای قهاریاند! فقط حرف و حرف! دریغ از یک راه حل! مثلاً کتابی چند صد صفحهای نوشته میشود که در مملکت ما فلان خلاف دینی که با چشم غیر مصلح هم دیده میشود، معضل است! یا چند صد صفحه کتاب نوشته میشود که در مملکت ما فلان مسئله فرهنگی رعایت نمیشود! بله، داریم به عینه میبینیم!! به جای این همه قیل و قال یک راه حل پیشنهاد کنید!
گاهی هم، این به اصطلاح نقدها، پز روشنفکری محسوب میشود؛ مثلاً طرف، هر روز نمایشگاه کتاب است، خرید هم میکند، باز به خاطر نگاه حزبی یا مخالفت با فلان نهاد و خط سیاسی یا حتی به خاطر اینکه الان انتقاد از نمایشگاه کتاب روی بورس است، کورکورانه مشغول تکرار یکسری حرفهای بیارزش میشود!! که چی؟ که مثلاً آقا صاحبنظر شدند!
صاحب نظر بودن، داشتنِ قدرتِ تحلیل و مواضعِ شخصی، نسبت به رویدادهای مختلف، خیلی هم خوب و پسندیده است اما راه حل دادن، صاحبِ نظری بودن که معضل را حل کند، پسندیدهتر است!
فقط لب و دهن نباشیم!
به نظر شخصی حقیر! کتاب، خریدنش خوب است اما خواندش مهمتر است؛ الگوی نمایشگاه کتاب این سالها هم مشکلات زیاد دارد اما ما مشکل کتابخوانی بیشتر داریم، پس تا ارائه الگوی بهتر و البته اجرای آن، کتاب خریدن و کتاب خواندن خوب است!
والسلام.
السلام؛
کتاب را باید «نوش جان کرد» و این یعنی هر کتابی مناسب «جان» نیست! یعنی اگر جان شما نیاز به غذا داشته باشد - همان مثال غذای روح- شما اول آن چیزهایی که نیاز است، آن چیزهایی که ضروری است و در جان شما وجود ندارد را به خود میرسانید! خود را تقویت میکنید. اساساً کتاب هم همین است. بنده این را برای خود قانون کردم! یعنی تا زمانیکه به بسیاری از نیازها و دانستنیها و تجربیات آگاهی پیدا نکردم، باید کتابهایی بخوانم که این نیازها را برای من تأمین کند!
امروز، به عنوان یک برادر کوچکتر و در کمال تواضع، به طور بسیار خلاصه، کتابهایی که بزودی و با برپایی نمایشگاه کتاب، نوش جان خواهم کرد را، اینجا معرفی و یادداشت میکنم؛ هم برای اینکه فراموش نکنم! و هم اینکه دوستانی که از اینجا گذر میکنند، اگر چشمشان خورد، نگاهی بیاندازند، شاید به کار ایشان هم آمد و گرفتند و نوش جان کردند!
قبل از معرفی کتابها ذکر چند نکتهی تجربی لازم است؛
اول اینکه برخی از این کتابها شیرین است؛ برای همه! برخی هم شیرین است؛ نه برای همه! به همین دلیل برخی از کتابهای زیر ممکن است برای من بیشتر شیرین باشد تا برای شما!
دوم اینکه اول کتابهای نصفه کارهی خود را تمام کنید بعد کتاب جدید تهیه فرمائید!
سوم اینکه در معرفی کتاب ترتیب خاصی مد نظرم نیست!
چهارم اینکه برای توضیحات بیشتر درباره هر کتاب میتوانید روی (+) کلیک کنید!
پنجم هم اینکه قطعاً بزرگان، نویسندگان، اساتید و بزرگوران دیگر نیز به توصیهی کتاب، پیشنهاد کتاب و ارائه سیر مطالعاتی پرداختهاند که میتوانید از آنها نیز جویا شوید.ضمناً این مطلب ممکن است بروز شود!
* به یاد «کتاب بخوانیم» حسین احمدی سخا؛ غرقِ در رحمت خدا...
السلام؛
سالی که کتاب ارزشمند «خانواده» رونمایی شد، اگر اشتباه نکنم نمایشگاه قرآنی بود که ما هم توفیق خدمت داشتیم. به تازگی با یکی از دوستان صهبا آشنا شده بودم و بسیار هم ایشان را اذیت میکردیم. وقتی کتاب رونمایی شد، دقیقاً یادم هست، هشت نسخه از آن کتاب را خریداری کردم و تا پایان روز هفت نسخه از آن را هدیه دادم! بعد از خواندن کتاب هم، بارها و بارها، هر جا که در توان من بود، کتاب را معرفی کردم...
البته که کتاب و متن آن به قدری ارزشمند است که بتواند از خود بگوید، اما شیوه و سبکِ کارِ جهادی بچههای موسسه جهادی، جداً خداقوت داشت و دارد، هم بچههای محتوا و هم بچههای انتشارات، چاپ و فروش که همهٔ دغدغهشان رسیدن این مطالبِ ناب از آن انسان دوست داشتنی، به مخاطب است
خلاصه زیرکی و هنر دوستان صهبا این است که دست روی محتوا و کتابهایی میگذارند که یکبار خواندنش واجب است ولی کافی نیست...
کوتاه درباره کتاب به نقل از ناشر؛ «در منظومة نظرات راهبردی رهبر انقلاب دربارة سبک زندگی، اولین عنوانی که ایشان مطرح میکنند «خانواده» است. آیتالله خامنهای، به خانواده به عنوان سلول بنیادینی مینگرند که بافتهای جامعه را ایجاد میکند. در تنظیم این کتاب، بیش از یکصد سخنرانی آقا، مربوط به جلسات خطبهخوانی عقد، نشست اندیشههای راهبردی با موضوع زن و خانواده، دیدار مداحان در سالروز میلاد حضرت زهرا(س) و جلسات با بانوان نخبه به کار رفته است که در مجموع به سبک ساخت یک جلسه مطول مطوی در محضر ایشان در آمده است. سخنان ایشان در این کتاب حاوی مطالبی با موضوع فلسفه و اهمیت ازدواج، تفاوت نظر اسلام و غرب دربارة ازدواج، تفاوتها و جایگاه مرد و زن در خانواده و... است. »
یک خداقوت بزرگ و تشکر صمیمانه به دوستان زحمتکش صهبا و البته تقدیر از حرکت به جای مجمع ناشران انقلاب بابت مسابقات کتابخوانی کتاب و زندگی.
دعوت میکنم دوستان خودم را به پیوستن به پویش مطالعاتی #من_خانواده_ام_را_دوست_دارم
السلام؛
کار به جایی رسیده که اصلا برای هم دلسوز نیستیم، نسبت به دور و اطراف بیتفاوتیم و از همه بدتر هر کسی فکر خویش است!
در اسلام دو چیز وجود ندارد؛ یکی به من چه، یکی به تو چه! (۱)
مفهومی به نام «امر به معروف و نهی از منکر» که احتمالا از واجبات دین است را خلاصه و محدود کردیم!
بماند اینکه ما نه معروف را شناختبم و نه منکر را که بخواهیم امر و نهیاش کنیم! شناختی هم باشد ناقص و محدود است!
باز هم بماند که امر به معروف نکرده، تحکمی و بیپروا رفتیم سراغ نهی از منکر! (۲)
کما اینکه غافلیم، امر به معروف و نهی از منکر نیز مثل نماز است؛ آدابی دارد و باید یاد داده و یاد گرفته شود! (۳)
باز هم بماند که امیرالمؤنین، امام علی علیه السلام فرمود بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار آزار ده! (۴) که اینجا کلاً سخنی با مسؤولین نداریم!!
و باز هم بماند اینکه اساس رابطه دولت و ملت در رسیدن به نظام، دولت و حکومت اسلامی یک رابطه متقابل است، رابطهای که حضرت علی علیه السلام در یکی از نامههایشان فرمودند؛ این رابطه متقابل امر به معروف و نهی از منکر باید بین حکومت و مردم برقرار باشد، هم از طرف مردم هم از طرف مسؤولین!
امر به معروف و نهی از منکر زیربنای همهی حرکات اجتماعی اسلام است که با آن همه واجبات و فرائض برپا میشود! این کم چیزی نیست...
لذاست که گفته اند؛
«این معنای مهمّ امر به معروف و نهی از منکر را نباید به مسائل زیر نصاب اهمّیّت منحصر کرد؛ بعضی تصوّر میکنند امر به معروف و نهی از منکر منحصر میشود به اینکه انسان به فلان زن یا فلان مردی که یک فرع دینی را رعایت نمیکند تذکّر بدهد؛ البتّه اینها هم هست امّا مهمترین قلم امر به معروف و نهی از منکر نیست. مهمترین قلم امر به معروف و نهی از منکر عبارت است از امر به بزرگترین معروفها و نهی از بزرگترین منکرها. بزرگترین معروفها در درجهی اوّل عبارت است از ایجاد نظام اسلامی و حفظ نظام اسلامی؛ معروفی بالاتر از ایجاد نظام اسلامی و حفظ نظام اسلامی نداریم؛ معروفها اینها هستند: اعتلای فرهنگ، سلامت محیط اخلاقی، سلامت محیط خانوادگی، تکثیر نسل و تربیت نسل جوان آمادهی برای اعتلای کشور، رونق دادن به اقتصاد و تولید، همگانی کردن اخلاق اسلامی، گسترش علم و فنّاوری، استقرار عدالت قضائی و عدالت اقتصادی، مجاهدت برای اقتدار ملّت ایران و ورای آن و فراتر از آن، اقتدار امّت اسلامی و تلاش و مجاهدت برای وحدت اسلامی؛ مهمترین معروفها اینها است و همه موظّفند در راه این معروفها تلاش کنند؛ امر کنند.» (۵)
۱. بارها در جلسات تفسیر علامه جوادی آملی و حجت الاسلام قرائتی صراحتا شنیدم! البته آن انسان دوست داشتنی هم در خلال سخنرانیهاشان اشاراتی داشتند!
۲. البته گاهی و در موارد و شرایط خاص ممکن است تحکم و چنین برخوردهایی نیاز باشد!
۳. نقل قولی از بیانات آن انسان دوست داشتنی
۴. حکمت شماره ۱۶۸ نهج البلاغه
۵. بیانات آن انسان دوست داشتنی ؛ ۹۴/۱/۱
والسلام.
السلام؛
چندی پیش -حدود سه ماه قبل- به ذهنم رسید کمی از مرحلۀ «حرف» پا را فراتر بگذاریم و به مرحلۀ «عمل» برسیم -در حد وسع خودمان- و برای رفع نگرانی از بابت زبان فارسی یک حرکتی کنیم! مثل همیشه تصمیم گرفتم در همان جمع دانشجویی که فعالیت میکردم یک سری لغات که از زبانهایی عربی، فرانسوی و انگلیسی در زبان فارسی رواج یافته است و معادل فارسی آنها نیز موجود است، را جمعآوری کنم و در این قالبی که مشاهده میکنید به دست بچههای خودمان برسانیم که هم از خودمان شروع کنیم و هم را در جمع خود مصطلح کنیم تا ببینیم به نتیجه خواهد رسید یا خیر...
تا به حال حدود 40 واژه در قالب این به اصطلاح فلشکارتها (خیلی دنبال معادل فارسیاش گشتم، پیدا نکردم!!) کار کردم که انشاءالله بزودی برای استفاده هر بزرگواری که نگرانی زبان فارسی را دارد و دغدغه این مسئله را داراست، در همین بلاگ منتشر خواهم کرد تا استفاده کند!
پانوشت . 1 : نظر شما را به پرونده زبان فارسی در بخش دیگران خامنهایداتآیآر -به شدت- جلب میکنم!
پانوشت . 2 : اگر واژهای نامأنوس و فرنگی در زبان فارسی به یاد دارید و از صحت معادل آن هم آگاهید برای بنده ارسال کنید تا هم مجموعه کاملتر شود و هم شما هم سهمی در این امر فرهنگی و خیر داشته باشید!
والسلام.
السلام:
صرفا نظر شما را جلب میکنم به «نوری از معرفت علی (ع) از زبان خودش» که در قالب پرسش و پاسخهایی از جنابان سلمان و ابوذر (جندب) از خود حضرت انجام شده است.
نام دیگر این روایت «حدیث معرف امام علی (ع) به نورانیت» و یا «خطبه نورانیه» است. بخوانید و بدانید که فقط بابت محبت امیرالمومنین چه جایگاهی انتظار شما را میکشد. بخوانید تا فقط با ذرهای از معرفت اول مظلوم عالم آشنا شوید و بدانید که امامتان کیست.
متن کامل حدیث (عربی - فارسی) را از اینجا خوانید
طرح نیز به همین مناسبت و ولادت حضرت امیر علیه السلام کار شده است. طرح بیش از بیست لایه است. نوشته حدیث هم وکتوری است از مظاهر دیزاین... همچنان در حال تمرین و تکرار.
السلام؛
والسلام.
السلام؛
اگر امام خمینی رضوان الله زنده بودند، در زمان حاضر بیشتر کسانی که خود را اسماً و رسماً پیرو «خط امام» میدانند و یا خود واقعی و حقیقیشان را پشت این عبارت مخفی میکنند، هرگز نمیتوانستند اینطور جولان دهند و بعضاً مثل خیلیها به اسم امام و به نام امام، به کام معاندان و مخالفان و... - اینطور آزادانه - خوشرقصی کنند؛ آن هم در مملکت اسلامی، آن هم زیر سایه ولایتفقیهی که یادگار ارزشمند و بزرگِ (نه آن امام بیهویت آنها؛ بلکه) امام خمینیای است که هویت دارد ، بواسطهی مبانی و اندیشهاش! چرا که «امام منهاى خط امام، امام بىهویت است.» خدمتی که شاید خیلی از این افرادی که اکنون، خود را منتسب به امام رحمة الله علیه میدانند - خواسته یا نا خواسته - ، به غرب و دشمنان اسلام میکنند شاید در حال حاضر نتایج و ضربهاش را هیچیک از آن دشمنان برای ملت شریفمان متصور نبودند! آن هم از خودی!
اما شکر! شکر که رهبری داریم، چراغ راهی داریم که راه را برای ما روشن میسازد و صراط مستقیم را به ما نشان میدهد. رهبری که شاید نه اسماً اما رسماً بتوان او را از امام دانست؛ دست پرورده خود همان امام با هویت و امام با خط امام دانست. رهبری که امام را بهتر از هر کسی میشناسد و به ما میشناساند:
«امام منهاى خط امام، آن امامى نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود.»
شناخت آسان شد. حال هر که باشد؛
«بعضىها با امام از پاریس تو هواپیما بودند و آمدند ایران؛ اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند! بعضىها از دورانى که امام در نجف بود و بعد که به پاریس رفت، با ایشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اینها، موضعگیرىهاى اینها موجب شد که امام اینها را طرد کرد، از خودش دور کرد. میزان، وضعى است که امروز بنده دارم. اگر خداى نکرده نفس اماره و شیطان، راه را در مقابل من منحرف کردند، قضاوت چیز دیگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى این است و امام اینجورى عمل کرد.»
بیانات رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره)
در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره)
۱۳۸۹/۰۳/۱۴
والسلام.
السلام؛
«فتنه» در آیات و روایات و عرف و... تعاریف زیادی شده و در معانی مختلفی به کار رفته است. اما معنی و مفهوم عام فتنه را هم که اگر مد نظر بگیریم، هر آن که به یاد خدا نباشیم، در ماه مبارک هم نباشیم اگر! دائما در خطر «همزات شیاطین» هستیم. و این یعنی «فتنه». صد البته که همین در یاد خدا نبودن، با خدا نبودن و از خدا دور بودن هم خود فتنهای است. وسوسهها، پچ پچ کردنهای شیطان و اعوانش در گوش ما و نفس ما و... باعث فتنه میشود. حال این فتنه ممکن است تعمیم داده شود به یک جمعی به خاطر ما، یا جنبه شخصی و نفسی داشته باشد، درجه و شدت این فتنهها حالا ممکن است زیاد و کم شود.
پس در نهایت به این میرسیم که باید همیشه و دائماً قرآن را بخوانیم، به آن فکر کنیم و از همه مهمتر با آن زندگی کنیم و به آن تمسک بجوییم! همیشه!
این هم توصیهای از رهبر انقلاب به نقل از یکی محافظان بازنشسته شده ایشان درباره قرآن: «بچهها قرآن را زیاد بخوانید. قرآن نور است. قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن میخواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر حوصلهاش نیست، پیر شدهام، از نظر سن و سال، وضعیت، شغل، گرفتاریهای کاری، این همه مسائل واقعاً نمیتوانم قرآن بخوانم. خیلی دور شدهام. نُه روز، ده روز طول میکشد من یک دور قرآن را بخوانم.»
این طرح را هم بر اساس حدیث زیر کار کردم که امیدوارم مورد پسند شما قرار بگیرد.
هنگامی که فتنهها، همچون پارههای شب تاریک، شما را در خود پیچید، بر شماست که به قرآن تمسک جویید.
السلام؛
ماه خدا هم تمام شد.
فکر بعد را کردم!
فکر اینکه آن ملعون دوباره بخواد آزاد شه!
آزاد شه و انتقام این سی روز را یکجا بگیره!
تلافی این سی روز را کند!
آماده اید...
والسلام.
السلام...
بین ما بچه هیئتیها بعضاً اصطلاحاتی مصطلح است! عبارات و ترکیبهایی که یا در کتب روایی و منابع نقلی دینی ما آمده است یا به خاطر یک اتفاق و یا یک رخداد وضع شده؛ رایج شده یا در گذشته بوده اما اکنون بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
به طور مثال عبارت «کلنا عباسک یا زینب» اصطلاحی است که نشأت گرفته از ماجرای کربلا و شرایط آن، با توجه به اتفاقات سوریه و حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) ، بیش از پیش سر زبانها افتاد. این عبارت ممکن است حتی در منابع و یا گذشته نیامده و نبوده باشد، اما اکنون به یک شعار و برند برای جهان اسلام تبدیل شده است.
از طرفی مادحین خوش ذوقی هم که به مستمعین گرامیشان اهمیت میدهند و هم نگاهشان به مداحی متفاوت و علمی است بیشتر به دنبال اشعار و شعارهای قدیمی و معتبر هستند. من جمله حاج محمود کریمی که تا کنون چندین بار از اشعار و قصیدهها و شعارهای قدیمی عربی و یا ابیاتی که در شأن اهلبیت (علیهم السلام) در منابع و کتب تاریخی آمده بود استفاده کردند. (هرچند مداحانی چون حاج میثم مطیعی و حاج سعید حدادیان و... دیگر مادحین عزیز هم چنین هستند)
به طور مثال ایشان از قصیده معروف و بلند عربی «یا عباس جیب المای لسکینة» استفاده کردند که بسیار مورد توجه شیعیان عرب زبان قرار گرفت. همچنین حاج محمود کریمی محرم گذشته در سال 91 شمسی در چند شب برای اولین (تقریباً) یکی دیگر از این عبارات را بر سر زبانها جاری کرد.
«یا عباس نحن بحماک» بازو بندی بود که بر دستش بسته بود و ذکری بود که در مداحیهایش در محرم از آن استفاده میکرد. زیبایی لغوی و معنوی این ترکیب و کارایی آن در اذکار مراسمات مذهبی و استفاده آن توسط حاج محمود کریمی باعث شد تا به راحتی سر زبانها بیوفتد. شخصاً جستجوهای زیادی داشتم تا این عبارت را در اشعار عربی یا شعارهای قدیمی و یا ... یافت کنم که نشد و به نظر میرسد که یک شعار حماسی باشد. هر چند در فرازهایی از ادعیههای مفاتیح هم عبارت «بحماک» یعنی در پناه بودن، آمده است.
گذشته از این مسائل، این طرح (کاملا دلی) را تقدیم نگاه شما میکنم، هر چند نقایصی داشت باشد که اساتید خط و گرافیک بر ما خواهند بخشید و از نظرات و راهنماییشان نیز استفاده میکنم.
ما همه در پناه توایم...
دریافت
وکتور یا عباس نحن بحماک
حجم: 10.8 کیلوبایت
والسلام
1. تا میتوانیم فکر و ذکر و لسانمان را در همه لحظات، مشغول حضرت حجّت(روحی له الفداء) کنیم، حالا یا به خواندن دعای سلامتی، دعای فرج و ...، یا به همین صحبتهای خودمانی با آقا جان. بگوییم: آقا! ما کاسه گداییمان را آوردیم تا خودتان آن را پر کنید و إلّا ما هیچ نداریم.
2. از یکدیگر حلالیّت بطلبیم، به خصوص از پدر و مادر خود. اگر پدر و مادرتان در قید حیات هستند، خوش به سعادتتان، بروید و دست و پاهایشان را ببوسید و بخواهید شما را حلال کنند. اگر هم فوت کردند و مزارشان نزدیک نیست، در قبرستان بروید و بهتر است در کنار قبور یکی از اولیاء خدا، خطی شبیه قبر بکشید و بنشینید برایشان فاتحه بخوانید و با آنها صحبت کنید و حلالیّت بطلبید. همسایهها، دوستان، زن و شوهر، خانواده(برادر، خواهر، فرزند) و ... از هم حلالیّت بطلبند تا بتوانند به لیالی قدر ورود پیدا کنند.
3. صدقه زیاد بدهیم. قصد درست کردن عسر و حرج ندارم، ولی اگر کسی میتواند برای سلامتی آقا جان، ذبح هم کند، بسیار خوب است.
4. قبل از رسیدن شب قدر زیاد استغفار کنیم.
5. آنچه را هم که استغفار را بیمه و تضمین میکند، ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد است که موجب آمرزش گناهان کبیره هم میشود. لذا ذکر صلوات هم خیلی بگیرید.
6. ذکر «افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد» را هم خیلی بگویید. بگویید: خدایا! من خودم را به تو سپردم تا بهترین مطلب برایم رقم بخورد و إلّا خودم که هیچ نمیدانم.
7. نزدیک غروب آفتاب غسل کنید، به این نیّت که خدایا! غسل میکنم تا از همه ذنوب، پاک و طاهر شوم و مرا در این شب با عظمت بپذیری.
8. احیاء لیالی قدر را از دست ندهید. حتّی اگر شده در روز هم استراحت کنید امّا در شب، ولو به لحظهای پلکهایتان را روی هم نگذارید. ولو به مریضی هم شده در مساجد و مجالس شرکت کنید. خدا گواه است اگر پردهها کنار رود، حتی شده از خانههایمان سینهخیز به سمت مجالس شب قدر میرفتیم.
9. اوّل برای دیگران دعا کنیم و بعد برای خودمان. البته فردی و مادی هم دعا کنید؛ چون در شبهای قدر بریز و بپاش زیاد است، اما اگر یکی از دعاهایتان را یادتان رفت، وقتی اوّل برای دیگران دعا کرده باشید، چه بخواهید، چه نخواهید، آن دعاها را در حق شما هم مستجاب میکنند.
السلام؛
حفظتنی؛ حفظک الله...
این دعای نماز مقبول است در حق نمازگزارش...
بعد از آنکه شما یک نماز صحیح بخوانید (با ملاکهایی مثل اول وقت بودن، شمرده و صحیح خواندن و...) نماز به شکل نوری بالا میرود و بعد که پایین آمد و در چهره شما نشست این دعا را در حق شما میکند. این دعا، «دعای مقبول» است.
(عکس این ماجرا هم صدق میکند یعنی نفرین نماز در حق نمازگزارش...)
با کمی تلخیص از بیانات حجت الاسلام و المسلمین جاودان
شبهای قدر حسینیه آیت الله حق شناس
والسلام.