اینکه در حکومت دینی فساد نباید باشد و اگر فساد بود پس آن حکومت، دینی نیست؛ پیش فرض غلطی است. اسلام مدعی نیست که در سایهی حاکمیت دین، فساد به طور کلی از بین میرود و همه انسانها صالح میشوند! (البته که هنوز حکومت ما اسلامی نیست و به سمت اسلامی شدن پیش میرود)
این تصور باسرشت انسان سازگار نیست و متون دینی هم به این نکته اشاره دارند. انسان به اختیار خود به دین گرایش پیدا میکند و از قدرت اختیار و آزادی برخوردار است و به همین دلیل هم میتواند از احکام دین تخطی کند و باطل را انتخاب کند! به جز معصومین سایر انسانها در معرض لغزشند.
توقع نبود فساد در جامعه غیرواقعی است! کارکرد دین بیشتر معطوف به این است که فساد در جامعه به حداقل برسد و مجال تظاهر به فسق ندهد!
جامعه اسلامی جایی نیست که در آن هیچ معصیت و فسادی نباشد بلکه جامعهای است که در آن فساد انسان به حداقل برسد و حالت غیرعلنی پیدا کند!
از طرفی داشتن ایدئولوژی دینی و رهبر دینی به تنهایی عامل هدایت و اصلاح جامعه نیست! حتی در حکومت امام علی (ع) هم (چه در جامعه چه در دستگاه حکومتی و در بین مدیران) فساد بود! که در نامههای نهجالبلاغه به وضوح دیده میشود.
روشن است که حضرت نه در انتخاب کارگزاران حکومتی کوتاهی کردند و نه در هدایت آنها و نه در نظارت آنها... اما با این حال باز خطا و انحراف رخ داد. این خصوصیت انسان است؛ به این معنا که خودش بین خیر و شیر و حق و باطل دست به انتخاب میزند!
پس هم حاکمان باید حق را بخواهند و هم مردم در برپایی حق همراه ولی و حاکمیت باشند که اگر این نقش را نداشته باشند، حاکم دینی و حاکمیت دینی به تنهایی و یا حتی با زور هم نمیتوانند جامعه را هدایت و فساد را رفع کند.
انقلاب براساس شناخت و آگاهی بود و مردم به این نتیجه رسیدند که باید برای تغییرِ اساس و بنیاد جامعه، انقلاب کنند. اما طرح نظری انقلاب اسلامی برای مدیریت و تدبیر جامعه در حد کلیات ماند و ناچار از ساختارهای اجتماعی قبلی و غربی استفاده شد.
استفاده از ساختارهای اجتماعی سکولار و بروکوراسی رایج، در بطن انقلاب اسلامی، یک تناقض درونی بوجود آورد که مفاسد حاکمیتی یکی از آنهاست! مسأله بزرگتر از اینهاست که با چند عزل و نصب حل و فصل شود!
برداشتی از مقالهی «نسبت رهبرِ انقلاب با مفاسد مدیرانِ حکومتی» نوشتهی مهدی جمشیدی عضو هیأت علمیِ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی
دریافت متن کامل مقاله