السلام؛
«شما هم دوربین رو روشن کنید... تصور کنید امام حسین (ع) مقابلتون نشستن... بدون واسطه با امام حسین(ع) حرف بزنید و برای کمپین #با حسین علیه السلام حرف بزن! بفرستید»
با این عبارت کوتاه در آپارات (سرویس اشتراک ویدئو) آغاز به کار کرد. پویشی* که کار نو و بکری بود. «با حسین علیه السلام حرف بزن» پویشی است که در آن افراد با فرض اینکه مقابل امام شهیدمان نشستهاند؛ با ایشان حرف میزنند. شاید در نگاه اول، تنها یک حرکت احساسی بود و یا از دید برخی، برای ستارهها یا همان سلیبرتیها** بهترین فرصتِ حضور در یک حرکتِ جمعیِ دینی و عمومی به حساب میآمد؛ آن هم برای جذب مخاطب قشر دینی و طرفدارهای جدید و یا شاید هم برپا کنندگان این پویش، اصلن*** چنین هدفهایی نداشتند!
اما به هر حال این پویش، یک حریمِ امن و یک آسودگیِ خاطر را برای همه نمایان کرد، آسودگیِ خاطری ناشی از با هم بودن، اتفاقی که شاعر، خواننده، دکتر، مهندس، مداح، بازیگر، سیاستمدار، نقاش، مجری، فوتبالیست، روحانی، زن، مرد و کودک و... را با همهی تفاوتِ سلیقه یا حتی عقیده، با همهی اختلافات فکری و سیاسی و اجتماعی، همرنگ و همدغدغه کرد و به نمایش گذاشت!
به قولی، این پویش، نمایش دهندهی یک نخ تسبیح بزرگ بود! نخ تسبیحی به وسعت دنیا که البته بیش از هزار و اندی سال است که معلوم و عیان است اما به یادآوری نیاز داشت! امام حسین علیه السلام برای همه است! این اعجاز و انرژی حسین علیه السلام است که اینطور فراگیر است! از میشیگان آمریکا گرفته تا نیجریه! در دنیا و در همین ایرانِ خودمان هم، هر کس به قدر وسع خودش، به قدر فهم خودش و به قدر درک خودش از شخص حسین علیه السلام و شخصیتهای کربلا، برداشت میکند و بهره میگیرد!
پیشنهاد میکنم کلیپهای این پویش را ببینید و از صحبتها و درددلها و ابراز احساسات زیبا و حسینی حاضرین در این پویش لذت ببرید...
مهم این است که همه با نام حسین و زیر نام حسین علیه السلام جمع شدیم! شکر...
#با_حسین_حرف_بزن
#با_امام_حسین_حرف_بزن
#talktohussain
مشاهده پیشنمایش و منتخبی از ویدئوهای این پویش:
دریافت این پیش نمایش | نمایش همهی ویدئوها در آپارات
مدت زمان: 1 دقیقه 29 ثانیه
- پانویس (پینوشت، پانوشت):
* پویش: در زبان پارسیِ ما، به جای کمپینِ خارجیها به کار میرود؛ یعنی به کار میبریم!
** به ستارهها و شخصیتهای رسانهای، هنری، ورزشی و سیاسی و یا هر شخصیتی که به هر دلیلی، جمعیت زیادی از مردم بالاخص جوانان پیگیر اخبار او و طرفدار او هستند، Celebrity گفته میشود! به شدت از این واژه و اصطلاح که عین ویروس در ایران هم در حال انتشار است، خوشم نمیآید! بالاخص وقتی که بازیگران ما با گویشی نرم و لطیف و آهسته، آن را در رسانهی ملی به نشانهی باکلاسی و روشنفکری استعمال میکنند!
** هنوز بین علمای زبان پارسی و زبانشناسان و اساتید دستور خط و گفتار، اختلاف است که اصلاً درست است یا اصلن! برخی هم گفتند اصلن زیبا نیست و همان اصلاً بهتر است با اینکه تنوین در حروف الفبای ما نیست و تنوینها اساساً یا اساسن عربی هستند! اخیراً یا اخیرن هم در کتبی از دبستان، چنین کلماتی دیدم!
والسلام.
السلام؛
روز اول بود.
اجازه گرفتم و وارد شدم...
تا مرا دیدند، پرسیدند؛ امروز روزه گرفتهای یا نه!؟
عرض کردم: نه!
فرمود: امروز روزی است که زکریا پروردگارش را صدا زد و گفت: ای پروردگار من، فرزندی پاک به من عطا و مرحمت کن چرا که تو قطعاً دعای بندگانت را خواهی شنید...
خداوند، استجابت نمود. آن هم در حالیکه در محراب و در سجده بود، ملائکه او را خطاب کردند که خدا بشارت میدهد تو را به یحیی...
ای پسر شبیب، پس بدان هر که امروز روزه بدارد و دعا کند، خدا استجاب نماید...
ای پسر شبیب !این ماه، ماهی بود که آن مردمی که خود را برترین میپنداشتند و ظلم و جنگ را در آن حرام میدانستند و احترام این ماه را نگاه میداشتند، به جنگ و خونریزی پرداختند! آن هم جنگ با تنها پسر رسولشان! «بهترین» بر روی زمین! نه تنها حرمت آن ماه حرام؛ بلکه حرمت رسولشان هم نگاه نداشتند!
ای پسر شبیب !با نسل پیامبرشان جنگیدند! آن هم چه جنگیدنی! حتی حرمت زنان و دختران آل رسول و بنیهاشم را نگاه نداشتند، اسیرشان کردند، غارتشان کردند، ظالمان و گمراهانی که پستتر از آنها نیست…
پس ای پسر شبیب… اگر گریه میکنی، برای جدم حسین بن علی بن ابی طالب که سلام خدا و رسول خدا بر او باد، گریه کن…
بر او گریه کن که او را تشنه لب و در مقابل چشم زنان، کودکان و خواهرش؛ عمه جانمان، ذبح کردند... همانها که لعنت و عذاب خدا بر آنان باد...
او را با هجده نفر از اهل بیتش شهید کردند... هجده نفری که هیچ یک از آنان بر زمین شبیه، همتا و مانندی نداشتند!
ای پسر شبیب بدان که آسمانهای هفتگانه و تمام زمینها بر حسین گریستند، آن هم چه گریستنی... جنیان در زمین و پرندگان و فرشتگان در آسمان، سیلاب از دیدگان روان کردند...
بدان که چهارهزار مَلَک از بهترینِ ملائک، برای یاری جدم به هیاهو افتادند و بر روی آسمان کربلا بال گشودند و آماده بودند و اجازه خواستند تا به زمین فرود آیند...
اما...
اما وقتی رسیدند، پَر ریزان و حیران به دور پیکر بیجان حسین شهید میگشتند...
تمام این ملائک، مأموریت دارند تا روز قیامت در همان جا بمانند و دور مزار حسین بگردند... پیوسته در شب و روز، واله و حیران، پریشان و ژولیده، مشغولِ عزاداری هستند...
تا قیام قائم...
تا زمانیکه قائم ندای خونخواهی سر دهد، همه این چهارهزار مَلَک، به سپاه قائم میپیوندند و همه با هم شعار خونخواهی جد مظلوممان را سر میدهند؛ یا لثارات الحسین...
ای پسر شبیب! پدرم خبر داد به من، از پدرش و ایشان از جدش که چون جدم حسین را شهید کردند از آسمان خون و خاکِ سرخ بارید... عذابی بود بر زمینیان؛ و کم مانده بود که هلاک شوند و مورد نفرین بهترینهای خلقت قرار گیرند...
اما ای پسر شبیب... چه عذابی بالاتر از اینکه قدر حسین و اهلش را ندانستند، چه عذابی بالاتر از اینکه دیگر حسین ندارند...
ای پسر شبیب! اگر گریه میکنی! بر حسین گریه کن... گریه کن که تا آب دیده بر روی صورت تو و بر روی گونههایت جاری شود که اگر چنین شود، خداوند به عظمت حسین و به مظلومیت حسین تمام گناهان صغیره و کبیرهات را میآمرزد...
خواه اندک باشد یا بسیار...
ای پسر شبیب... اگر میخواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی برای تو نباشد... پس حسین را زیارت کن...
ای پسر شبیب! اگر میخواهی در غرفه عالیه بهشت ساکن شوی و در کنار ذریه طاهر رسول، پس قاتلان حسین را لعنت کن...
ای پسر شبیب! ای پسر شبیب... ای پسر شبیب...
***
زبانم قفل بود، با هر باری که مرا صدا میزدند، قلبم از جا کنده میشد! انگار زمین زیر پای من میلرزید... چنان روضهای خواندند که دانههای اشک، نه از چشمانشان بلکه از صورت و محاسن مبارک ایشان چون یاقوت، پیوسته روان بود... به پهنای صورت اشک میریختند و من متحیر بودم...
متحیر از این غم و از این روضه...
میخواستم قالب تهی کنم! میخواستم لب بگشایم و بگویم ای کاش... ای کاش من هم...
تا اینکه ناگاه دوباره فرمودند: ای پسر شبیب!
اگر میخواهی مثل ثواب شهیدان کربلا را داشته باشی، هر گاه که مصیبت آن حضرت را یاد می کنی ندا سر ده که: «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما»
بگو که ای کاش... ای کاش من هم با شما میبودم و به این فوز عظیم نایل میشدم...
ای پسر شبیب... اگر شادمانی تو در این است که با ما در درجات بالای بهشت باشی، به اندوه ما اندوهگین باش و به شادی ما شادمان باش و بر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را هم دوست داشته باشد، خداوند او را با آن سنگ محشور میکند.
متن بالا برداشت بنده از متن حدیث معروف امام رضا علیه السلام خطاب به رَیّان ابن شبیب است که تنها بخش مهمی از آن یعنی «إن کنت باکیًا لشیءٍ فابکِ للحسین..» معروف بود و بیشتر شنیده شده است. تلاش کردم در متن اصلی کلام معصوم دست برده نشود و پوستر زیر هم با بخشی از همین حدیث کار شده است که ناقابل به محضر امام حسین و امام رضا علیهم السلام تقدیم میکنم. برای دریافت با کیفیت اصلی روی عکس کلیک نمایید.
«بحارالأنوار ج 44ص 285 و عیون أخبارالرضا(ع)، ج1 ص 299»
والسلام.
السلام؛
طِرِمّاح بن عَدِی الطائی شاعر و سخنور چیره دستی بود. او از خویشاوندان حجر بن عدی بود. هر چند کوفی بود اما از معدود یاران امام علی (ع) بود. پس از جنگ جمل امام علی (ع)، در پاسخ به نامۀ معاویه، نامهای نوشتند و طرماح مأمور رساندن آن نامه به معاویه در شام شد.
طرماح وقتی که به دربار معاویه وارد شد، گفت: «السلام علیک ایها الملک؛ سلام بر توای پادشاه.»
معاویه گفت: «چرا مرا امیرالمؤمنین خطاب نکردی؟»
طرماح در پاسخ گفت: «مؤمنین ما هستیم، چه کسی تو را بر ما امارت داده که تو را امیر بخوانم؟»
... نهایتاً پس از شهادت امام علی و امام حسن (ع) به نزد امام حسین (ع) آمد و به یاران ایشان پیوست. در منزلگاه عذیب الهجانات، چهار سوار از کوفه به امام حسین (ع) پیوستند که طرماح راهنمای آن ها بود. حرّ بن یزید ریاحی خواست مانع پیوستن آنان به امام شود، ولی امام آنان را از یاران خود خواند و از آنان محافظت کرد. در مسیر آمدن سوی امام، طرماح اشعاری با مضمون شوق رسیدن به امام (ع) قرائت کرد.
پس از قرائت آن شعر، طرماح خبر از شهادت قیس بن مسهر داد و به امام (ع) گفت از شما می خواهم اگر می توانی حتی یک وجب هم جلو نرو، یاران و کاروان شما معدودند و من در کوفه سپاهی دیدم که تا کنون به چشم ندیده بودم... به قبلیه من بیا که دلدادگانت آنجا پذیرایت هستند!
امام حسین (ع) این پیشنهاد را نپذیرفتند و فرمودند: خداوند تو و قبیلهات را جزای خیر دهد. ما و این گروه پیمانی بستهایم که نمیتوانم از آن باز گردم.
طرماح پس از آن با اجازه امام برای خرید به سوی عیال و قبیله خود رفت...
اما هنگامی که برگشت در همان منزلگاه خبر شهادت امام حسین (ع) را شنید.
* * *
موسسه فرهنگی هنری رسانه آفتاب که ید طولایی در تولیدات صوتی فاخر دارد نمایش صوتی «هفتاد و سومین نفر» را با حضور شهاب حسینی، بهروز رضوی و حامد بهداد تولید کرد؛ نمایشی که بسیار اثرگذار، مبتکرانه و مستند است. شخصیت اول نمایش طرماح بن عدی طائی است. رضا اقتصادی در کنار این سه هنرمند علاوه بر گویندگی، کارگردانی هنری کار را با نویسندگی یاسین حجازی برعهده داشته است و همچنین امیدروشن بین آهنگسار آثار نام آشنایی چون ایستاده ایم 1 و 2 در خلق مبتکرانه و صداسازی های موثر این کار با آهنگسازی خود نقش مهمی داشته است.
صدا سازی، فضاسازی و گویش گویندگان حرفه ای در کنار داستان مستند این نمایش صوتی کار را بسیار شنیدنی و اثرگذار کرده است.
دریافت دموی صوتی این نمایشنامه
والسلام.
#whoishussain
#HussainUnitesUs#حسین_یوحدنا
السلام؛
کتابی به اسم "حسین (ع)" مدتی پیش به دستم رسید! خواندم! جالب بود. در آن، مهاتما گاندی، از از پیروزی حسین علیه السلام گفته بود، چارلزدیکنز از فداکاری حسین علیه السلام برای دینش گفته بود، ویل دورانت از عظمت حسین علیه السلام بین دوستدارانش گفته بود، جرج شکور با آن طبع شاعریاش از گریه آسمان و ستارهها برای حسین علیه السلام گفته بود...
از بین آن همه نقل قولها دوازده گفته را پیاده کردم؛ در پوسترهایی که شاید اینروزها به درد بخورد. کیفیت اصلی پوسترها A3 و 300dpi با دو زبان انگلیسی و فارسی است. طراحی هم ساده است چرا که محتوا مهم تر بود.
ما چاپ هم کردیم و زیبا شد گفتیم دوستان هم استفاده کنند.
هر کس از این پوسترها استفاده کرد نوش جانش!
* برای دوستانی که پرسیده بودند: مشاهده ویدئوی معرفی کتاب
عنوان کتاب: حسین (ع)
نویسندگان: بشیر خیری و امیرحسین کریمی
انتشارات: نشر الگوی فردا
و السلام.