«رفتار فرهنگی» و «بازخوردهای اجتماعی» مردم، در مواجهه با اقدامات و تصمیمات حاکمیت (اعم از سران قوا، مسئولین اجرایی و سازمانی و...)؛ مسألهای است که شاید کمتر به آن پرداخته میشود!
مردمی که در همهی حرکتها و تغییرات کشور، نقش اساسی و معیار را دارند(1) باید «حضور نقادانه و جستوجوگرانه» در «نوع رفتار و منش مسؤولان حکومتی» داشته باشند(2) و بیشترین چیزى را که میخواهند؛ «عدالت و انصاف» باشد!(3) اگر مردم نسبت به واکنشهای مسئولین و نهادهای حاکمیتی (از مصاحبهها و رفتارهای روزمرهی ایشان گرفته تا تصمیمات و اقدامات اساسی) «بیتفاوت» باشند و یا در مقابل اقدامات و تصمیمات خلاف عرف و قانون آنها «بدون مطالبهی عمومی» ظاهر شوند؛ باید انتظار هرگونه اخلال، آسیب و یا فسادی را در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه داشت! آسیبی که نه تنها دامن «فرهنگ سیاسی»(4) را میگیرد بلکه بر «فرهنگ عمومی»(5) جامعه نیز تأثیر منفی خواهد گذاشت!
شاید با بیان یک مثال عینی بتوان نقش مردم و مطالبهی عمومی آنها را در تغییر نوع رفتار و منش سیاسی و مدیریتی مسئولین دولت، بهتر نشان داد. (البته شکی نیست که منظور ما، انتقادات و مطالباتی است که «منشأ فرهنگی و دینیِ صحیح» دارند و در چارچوب قانون و عرف انجام میشود و نه رفتارهای ناصواب سیاسی و جناحی و خلاف قانون که منجر به هرج و مرج و بیقانونی میشود!)
اتفاقی که بتازگی در کشور کره جنوبی رخ داد، نمونه و مثالی عینی است از رفتار فرهنگی و مطالبهی عمومی مردم، که باید در ایران اسلامی (بعنوان کشوری که از لحاظ فرهنگ و دین، شهره و مدعی است) نهادینه شود.
اما ماجرا چه بود؟
خانم پارک، یازدهمین رئیس جمهور کشور کره جنوبی بود که پس از جنجالها و تنشهای اجتماعی و سیاسی در کشورش، با اعتراضات و مطالبات فراگیر مردمی، استیضاح، و نهایتاً توسط قضات دادگاه قانون اساسی، برکنار شد! نخستین رئیس جمهور زن کره جنوبی که جزو ۱۰۰ فرد قدرتمند جهان بود(6)، با اتهاماتی روبرو میشود که ظرف مدت کوتاهی روند بررسی آنها طی شده و پس از تعلیق، استیضاح و برکنار میشود! البته این پایان کار نبود! خانم پارک گئون هی، دختر ژنرال پارک بزرگ(7) (که پدر انقلاب اقتصادی و صنعتی کره بود و نقش بسزایی در تشکیل حکومت مستقل کره و اصلاحات اقتصادی داشت) پس از اعتراضات مداوم مردمی و مطالبهی عمومی از دستگاه قضا، دستگیر و مجازات شد!
در کشور کره (علیرغم اینکه اکثر مردم آن کمونیست و بیدین هستند و باقی آنها نیز، پیرو آئین بودایی به حساب میآیند و به اندازهی اسلام به مقابله با ظلم و فساد و تحقق عدالت، سفارش نشدهاند) فساد و پاکدستی مسئولین دولتی، برای مردم بسیار مهم است و بعبارتی اشخاص و آدمها بر منافع ملی و عمومی مقدم نیستند!
حالا اتهامات یا جرائم خانم رئیس جمهور چه بود؟
خبری از اختلاس چندین هزار میلیاردی یا تخلفات بزرگ عمومی نیست! او تنها به جرم «سوء استفاده از قدرت» و «فساد مالی» (یعنی دریافت رشوه) محکوم و عزل شد!
خانم پارک به خاطر سه اقدام زیر محاکمه شد:
- به یکی از دوستان خود (که نقشی در سیاست و دولت نداشت) اجازه دخالت و تصمیمگیری در امور سیاسی کشور را داد!
- نام تعدادی از منتقدین فرهنگی دولت را در لیست سیاه وارد کرد!
- از مدیر گروه سامسونگ برای ادغام دو شرکت وابسته و برخورداری از حمایت اقتصادی و سیاسی دولت، رشوه دریافت کرد!
آستانه حساسیت مردم به فساد و نابرابری و جلوگیری از آنها در بدنه دولت و نهادها و سازمانهای بزرگ و کوچک اجرایی و حاکمیتی، باعث مطالبهی عمومی شد و مردم این کشور در چارچوب قانون و با رعایت عرف خود نسبت به اقدامات مسئولین دولتی، واکنش نشان دادند!
این مثال؛ یک نمونهی ساده و مصداقی از مفهوم وسیع و علمیِ «فاصله قدرت»(8) در علوم سیاسی و علوم اجتماعی بود که متأسفانه در چند سال اخیر شاهد افزایش فاصله قدرت در ایران هستیم! (فاصله قدرتی که از طرفی با رفتار مسئولین و از طرف دیگر با بیتفاوتی مردم افزایش پیدا کرده است مصداقهای متعددی دارد که در این نوشته وارد آن نخواهیم شد)
پس اگر ما مردم (با هر میزان از اعتقادات و یا با هر تفکر و نگاه سیاسی) در مقابل ساختارهای غلط قانونی و سازمانی، خبرهای فساد و تخلفات مالی و سیاسی، برخوردهای خلاف شئون از مسئولین در مواجهه با مردم و... سکوت کنیم و اصطلاحاً مطالبهی عمومی بوجود نیاوریم و نسبت به این مسائل حساسیت نشان ندهیم، راه را برای چنین اقداماتی -ناخواسته- باز کردیم. بعبارتی حریم و مرزی که مسئولِ غیرشایسته و خاطی، در قبال اقدام ناصحیح خود، برای مردم ترسیم کرده است؛ با سکوت ما به نفع او جا به جا میشود!
در اندیشهی دینی ما، احادیث محکمی بر این مسأله صدق میکند؛ چنانچه حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند: «صلاح و فساد امت، به صلاح و فساد مسئولین منوط است و اصلاح حاکمان و مسئولین به آگاهی و استقامت مردم...»(9) و یا در روایتی دیگر فرمودند که «مردم به مسئولان و مدیران خودشان شبیهتر هستند تا به پدر مادرهای خودشان!»(10)
1. در همهی تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است/ بیانات رهبرانقلاب مورخ 20/07/1390
2. مقالهی «انتقادگری و انتقادپذیریدر حکومت علوی»، سیدمهدی موسوی کاشمری
3. مردم ما باید بیشترین چیزى را که میخواهند، عدالت و انصاف باشد؛ هم در امور داخل کشور، هم در مسائل جهانى/ بیانات رهبر انقلاب مورخ 26/04/1387
4. به مجموعهای از نگرشها و باورها و احساسات اکثریت اعضای یک جامعه، نسبت به سیاست و حکومت فرهنگ سیاسی گفته میشود که دربرگیرندهی عقاید اعضای آن جامعه نسبت به مبانی فکری و قواعد رفتاری یک نظام سیاسیشان است.
5. فرهنگ عمومی سازنده فضایی است که افراد جامعه در آن روابط فردی و اجتماعی خویش را سامان می دهند. این فضا به تناسبی که شفاف، سالم، مطابق ارزشها و دور از رذایل اخلاقی باشد باعث رشد و کمال فردی و اجتماعی می گردد. مصادیق فرهنگ را میتوان در قانون پذیری، اخلاق عمومی، رفتار اجتماعی، رعایت نظم و انضباط شهری، مصرف گرایی، وجدان کاری و... یافت.
6. در سال ۲۰۱۳ مجله فوربس نام رئیس جمهور کره جنوبی را برای اولین بار در لیست ۱۰۰ زن قدرتمند جهان در بین سیاستمداران، میلیاردرها، بازرگانان و چهرههای شاخص دنیا قرار داد. https://www.forbes.com/sites/carolinehoward/2013/05/22/the-worlds-most-powerful-women-2013
7. https://en.wikipedia.org/wiki/Park_Chung-hee
8. هافستد، گرت، تصوریرهایی از اروپا: گذشته، حال و آینده، در مدیریت در عرضه فرهنگها مباحث و دیدگاهها، ترجمه محمدتقی نوروزی، ص216 :
بخشی از متن کتاب که هافستد در آن از افراد جامعه نسبت به به نابرابری سوال پرسیده است و تعریف فاصله قدرت را در این پاسخها نشان داده است: «سؤال اول با نابرابری بین افراد در هر جامعه سر و کار دارد… گسترة پاسخهایی که به این سؤال داده شد، از: «نابرابری امری است طبیعی و مطلوب» که به معنی فاصله قدرت زیاد است، تا «تا حد امکان باید از نابرابری دوری کرد» که به معنای فاصلة قدرت پایین است، در نوسان بود...»
9. فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِیَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِیَّةِ. نهج البلاغه، خطبهی 216.
10. النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ. تحف العقول، ص208.
در طول مدتی که حق حاکمیت از امام علی (ع) گرفته شده بود، عمدهی فعالیت ایشان، بر آبادانی و آبیاری اراضی کشاورزی معطوف میشد. بطوریکه در روایتی حدود دویست هکتار و در روایتی دیگر، دو برابر این مقدار را درخت نخل کاشته بودند!
اگر نظر کارشناسان را -که معتقدند در هر هکتار، حدود صد و پنجاه اصله درختِ نخل میتوان کاشت- معیار قرار دهیم، میتوان نتیجه گرفت که ایشان، با زحمت و تلاش فراوان، حدود سی یا شصت هزار اصله درخت کاشتهاند!!
از طرفی، هر درخت نخل، در سالهای اولیهی به بار نشستن، حدود پنجاه کیلو خرما و در سن بیست سالگی، حدود صد کیلو خرما محصول میدهد!
بنابراین با یک حساب ساده میتوان ادعا کرد که جناب امیرالمومنین (ع) بعد از پنج سال (که درخت خرما شروع به محصولدهی میکند) توانستند بطور میانگین و تقریبی، سالیانه چهار هزار تن خرما برداشت کرده و به همان اندازه ارزش اقتصادی تولید کنند!
حالا؛ «تبدیل دینار آن زمان به واحد پولی امروز» و «برآورد ارزش اقتصادی آن» و «تخمین تعداد افراد اشتغال یافته در این فعالیت اقتصادی» بر عهدهی کارشناسان اقتصاد و تاریخ ...!
چه زیبا فرمودند پیامبرمان که من و علی پدران امتیم!
میلاد جناب علی عالیِ اعلی که نمیشناسیمش، مبارکا باشد!
روز مرد بر پدر مهربان بشر، امام حی و ناظر ما، صاحبالزمان (عج) مبارک!
بازنشر با اندکی تلخیص از قلم دوستی بزرگوار
مطالعه بیشتر:
کتاب شریف وسائل الشیعه، ج 19، ص 33.
کتاب شریف وسائل الشیعه، ج 17، ص 39.
کتاب الگوهای رفتاری امام علی(ع)، محمد دشتی
کتاب شریف نهجالفصاحه
و...
السلام؛
روزبه فرزند بدخشان کاهن در «جی»، یکی از توابع اصفهان ایران متولد شد. شغل خانوادگی پدر او -علیرغم اینکه از کاهنان و روحانیان زرتشتی بودند- دهقانی و جمعآوری هیزم بود. روزبه بسیار محبوب پدر بود و به همین دلیل پدرش او را از خود جدا نمیکرد! اما کسی مثل روزبه با آن روحیهی جستجوگرانه و جسورانه، آن هم در زمان تاج و تخت و پادشاهی ساسانیان در ایران، از همان ابتدا با دین و آئین خود به مشکل برخورد و همین باعث شد تا کاهنان زرتشتی او را به شش ماه زندان با اعمال شاقه محکوم کنند تا اگر به آئین نیاکان و اجدادش عمل نکرد، نهایتاً اعدامش کنند.
روزبه که در نوجوانی مادر خود را از دست داده بود و عمهاش او را بزرگ میکرد، پس از فهمیدنِ حکم سنگینی که بنا بود علیه او اجرا شود، به کمک عمهی مهربانش از شهر گریخت!
...روزبه مهاجرتهای بسیاری کرد و در این سفرها با مکاتب و مسلکهای زیادی روبرو شد و پیرامون آنها تحقیق میکرد تا اینکه به شام رسید و پس از آشنایی با دین و آئین مسیحیت، با روحانیون طراز اول این دین، به مطالعه، درس و بحث و شاگردی در کلیسا مشغول شد و به دین مسیحیت درآمد.
...گذشت تا اینکه پس از مدتی، که در درسوبحثها و از زبان اساتید، خبر از فرستادهای الهی، با دین جدید در سرزمین حجاز دریافت کرده بود، از موصل به عموریه و از آنجا نیز به واسطهی همان شنیدهها و همان روحیه جستجوگری، به سمت حجاز راهی شد. اما در راه با کاروانی از قبیلهی بنیکلب همراه شد و آنها نیز او را اسیر کردند و زمانی که به حجاز رسیدند، او را به عنوان برده فروختند و از قضا مردی یهودی او را خرید و همراه خود به مدینه برد.
...یک سال از هجرت گذشته بود. این صحبت و نقل اساتید مسیحی، دائم در گوش روزبه شنیده میشد که: «...فردی به پیامبری مبعوث میشود و در سرزمین حجاز ظهور میکند که خود صدقه نمیپذیرد اما هدیه میپذیرد و بین دو کتفش مُهر و نشان نبوت الهی حک شده است و...»
پس از مدتها و در روزی که روزبه در بازار مدینه، مشغول خرید بود، از مردم شنید که شخصی که در حجاز، دین جدیدی آورده و ادعای نبوت میکند در مدینه است؛ پس خود را در مسیر کاروان ایشان قرار داد و در نزدیکی روستای قبا، با پیامبر اکرم(ص) روبرو شد. او اولین کاری که کرد (برای اثبات و تأیید آن ادعاها و نشانههایی که شنیده بود) مقداری آذوقه به رسم صدقه به رسول اکرم(ص) داد و حضرت نیز تمام آن را به یارانشان دادند در حالیکه خودشان از آن چیزی نخورند... او یکبار دیگر تلاش کرد تا از پیامبر مسلمانان، درباره آموزههایش کنکاش کند و همین ماجرای صدقه را در روز دیگری انجام داد که باز حضرت رسول(ص) همان کار را تکرار کردند.
روزبه این نشانهها را به حساب همان ادعاهای اساتید مسیحی خود گذاشت، اما برای بار آخر در هنگام تشییع جنازه یکی از یاران پیامبر(ص)، ایشان را دید، به حضرت سلام کرد و پشت سر ایشان به راه افتاد تا نشانهی آخر را هم ببیند و مطمئن شود. حضرت که منظور و نیت روزبه را فهمیده بودند، طوری که او متوجه شود پیراهن مبارک خود را عقب کشیدند تا روزبه این نشانه را دید و ناگاه در همان مراسم و در مقابل چشم همگان، خود را به پای حضرت انداخت و بدن و روی ایشان را بوسه باران کرد. روزبه همان جا اسلام آورد...
او در همان سال توسط پیامبر اکرم(ص) از صاحب یهودیاش خریداری شد و این درحالی بود که او بسیار جسور، باهوش و تنومند بود و صاحب یهودی نیز وقتی فهمید پیامبر اسلام(ص) خریدار اوست، طمع کرد و بهای هنگفتی مطالبه کرد که پیامبر به کمک صحابه آن را پرداخت و روزبه را آزاد کرد. پس از آن به نقل خود او، پیامبر روزبه را پس از حریت و آزادی، سلمان نامید؛ یعنی پاک و تسلیم شده؛ او سلمان فارسی شد و به گفتهی مردمان آن زمان؛ سلمان محمدی...
گذشت تا اینکه سلمان به یکی از یاران و همراهان همیشگی پیامبر خدا(ص) تبدیل شد. او در ماجرای عقد اخوت با جناب ابوذر پیمان برادری بست و در کنار جناب مقداد، یاران شریف و امین حضرت رسول(ص) بودند تا جایی که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: خداوند مرا به دوست داشتن چهار تن دستور داد و مرا خبر داد که خودش آنها را دوست دارد: علی، مقداد،ابوذر، سلمان.
سلمان از همان ابتدا به واسطهی تجربه، شجاعت و جسارتی که در زندگی پرفراز و نشیب خود کسب کرده بود، نه تنها از یاران و همراهان امین حضرت رسول(ص) و فیلسوفان و دانشمندان و عارفان دین به شمار میآمد بلکه به یک سردار و فرماندهی سرفراز جنگی در غزوات پیامبر(ص) تبدیل شده بود؛ تا جایی که انصار و مهاجرین بر سر سلمان و اینکه او جزوء انصار است یا مهاجرین، به مشاجره و بحث میپرداختند...!
سلمان فارسی مرد باهوش و با ذکاوت میدانهای نبرد بود و ایدههای جنگی زیادی داشت که معروفترین آنها استفاده از منجنیق در نبرد طائف و پیشنهاد حفر خندق در جنگ اجزاب بود. در همین اثناءِ جنگ بود که پیامبر خطاب به اصحاب فرمودند: سلمان از ما اهل بیت است. البته این روایت در تاریخ، در جای دیگری نیز آمده و آن هم جایی است که وقتی حضرت در مسجد مشغول خطابه بودند و سلمان وارد شد و حاضرین به خاطر عرب نبودن سلمان به او جا ندادند تا اینکه پیامبر هنگام خطبهخوانی، با تأکید بر رد نژادپرستی و برتری قومیتی، فرمودند سلمان منا اهل البیت...
همچنین زمانی که سپاه اسلام به دستور خلیفه دوم راهی ایران شد، او قبل از همه و برای مذاکره و به عنوان راهنمای سپاه، به سمت ایران آمد.
سلمان فارسی پس از شهادت حضرت رسول(ص) و پس از آنکه ماجرای سقیفه را میشنود به شدت ناراحت و عصبانی شده و با آن مخالفت میکند. پس از آنکه تلاش او برای تشکیل یک جلسه و شورای دیگری، پس از سقیفه ناکام میماند، در جمعی از صحابه و بنا به برخی روایات در حضور خلیفهی اول، با حسرت و اندوه و خطاب به ایشان تنها این عبارت را به زبان فارسی میگوید که: «کردید و نکردید (فعلتم و لن تفعلوا)...» و اینگونه تنها عبارات فارسی موجود در کلام و متن احادیث و کتب روایی اسلام را به ثبت رسانید. به این معنا که خلیفه انتخاب کردید اما فرمان فرستاده خدا را اجرا نکردید... سلمان اینگونه ادامه داد که: سالمند را برگزیدید و خاندان پیغمبر خود را رها کردید، اگر خلافت را در خاندان پیامبر میگذاشتید حتی دو نفر باهم اختلاف پیدا نمیکردند و از میوه این درخت هرچه گواراتر و زیادتر سود میبردید. (...) مردم اگر با علی بیعت میکردند برکت از آسمان و زمین بر آنان روی میآورد.
...سلمان در سالهای انتهایی عمر بابرکت و طولانی خود با پیشنهاد خلیفه، مبنی بر استانداری مدائن روبرو شد که پس از مشورت و کسب اجازه از حضرت علی(ع) آن را میپذیرد، اما سهم خود را از بیت المال صدقه میداد و خرج خود را با اشتغال شخصی و از دسترنج خود در میآورد.
سلمان حالا فردی مسن و با عمری طولانی است که در سال 36 یا 38 هجری و چند ماه پس از خلیفهی سوم و پس از بدرفتاری با عجمها و غیرعربها که او را مجبور به خانهنشینی کرده بود، رحلت فرمود. پس از وفات سلمان، امام علی(ع) از مدینه به مدائن آمدند، او را شخصاً غسل و کفن نمودند و بر پیکر او نماز خواندند و ایشان دفن کردند.
پس پیامبر اکرم(ص) به حق در وصف جناب سلمان فرمودند که همانا اشتیاق بهشت به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است; و بهشت به دیدار سلمان عاشقتر از دیدار سلمان به بهشت است.
چند نکته؛
* این نوشته را پس از مطالعه چند مقاله و چند کتاب و صحبت با اساتید تاریخ اسلام نوشتم و تلاش کردم در متن اصلی دست نبرده و به شکل داستانی آن را روایت کنم. در خود آن کتابها، (مِن جمله کتاب سلمان پاک و کتاب ایرانیان مسلمان صدر اسلام و...) تاریخها و روزها و حتی سالها به دلیل فواصل تاریخی زیاد حدودی بیان شدهاند. منابع و مستندات ریز به ریز نکات این نوشته در کتب و مقالات آمده است و برای طولانی نشدن متن و همچنین با توجه به اینکه متن را تقریباً با برداشتی داستانی نوشتم، آنها را ذکر نکردم!
* جناب سلمان را اهل جندی شاپور و حتی استان فارس هم خواندهاند. همچنین سن جناب سلمان را در تاریخ از 600 سال تا 350 سال و 250 سال هم نقل کردهاند که بنا بر حدیثی از حضرت رسول(ص) همین نقل 250 سال معتبرتر به نظر میرسد.
* جناب سلمان فارسی از ابتدا به بررسی و تحقیق درباره دین و آئینهای آن زمان از زرتشتی گرفته تا مانوی و یهودی و مسیحی پرداخته بود و زمانی که پس از هجرت و سفرهای فراوان به دین اسلام روی آورد و در برخی منابع او را دانشمند و محقق بزرگی نام دادند که حتی در جایگاه مشاورت پیامبر(ص) نیز بوده است!
* این تنها یک برداشت ساده و روانسازی شده از چند متن تاریخی درباره جناب سلمان فارسی بوده است که پس از خواندن آن برای خودم که از ایشان بیخبر بودم متأسف شدم! و چند حدیث و روایت مفصل در منقبت و مدح جناب سلمان فارسی از معصومین که جای نقل آن به دلیل طولانی شدن متن و خارج شدن از داستان زندگی ایشان، در این متن نبوده است.
* در وصف علم و دانش و معرفت جناب سلمان در برخی روایات آمده است که حدیث پیامبر(ص) که فرمودند اگر علم در ثریا هم باشد مرد(ان)ی از پارس به آن دسترسی پیدا میکردند منظور و خطابشان به سلمان فارسی بود. و حتی فرمودند که سلمان عارف به علم بلایا و منایا (یعنی آگاهی از مرگ و امتحانات الهی) بوده است یعنی علم از آینده و حوادث آینده. در برخی روایات نیز نام او را از اولین کاتبان قرآن نوشتهاند.
* در برخی منابع نیز آمده است که جناب سلمان قبل از فتح ایران توسط سپاه اسلام با زیرکی و به شکل پنهانی مردم و فرستادگانی از ایران را با اسلام آشنا کرد تا جایی که در منابع روایی آمده است که وقتی سپاه اسلام به ایران آمد برخی با یکدیگر گفتند که چرا مردم اینجا شیعه علی(ع) هستند!؟
* متن دقیق حدیثی که کلام جناب سلمان در آن است و در کتاب شریف الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی) ؛ ج1 ؛ ص76 و ج2 ؛ ص383 آمده است: «فَأُبْلِسَ عُمَرُ وَ جَلَسَ خَالِدُ بْنُ سَعِیدٍ ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ وَ قَالَ کردید وَ نکردید أَیْ فَعَلْتُمْ وَ لَمْ تَفْعَلُوا وَ قَدْ کَانَ امْتَنَعَ مِنَ الْبَیْعَةِ قَبْلَ ذَلِکَ حَتَّى وُجِئَ عُنُقُهُ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ إِلَى مَنْ تُسْنِدُ أَمْرَکَ إِذَا نَزَلَ بِکَ مَا لَا تَعْرِفُهُ وَ إِلَى مَنْ تَفْزَعُ إِذَا سُئِلْتَ عَمَّا لَا تَعْلَمُهُ وَ مَا عُذْرُکَ فِی تَقَدُّمِکَ عَلَى مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِیلِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ وَ مَنْ قَدَّمَهُ النَّبِیُّ ص فِی حَیَاتِهِ وَ أَوْصَاکُمْ بِهِ عِنْدَ وَفَاتِه»
* مزار شریف جناب سلمان در بغداد و درمحلی تحت عنوان سلمان باک واقع شده است.
* این نوشتهی کوتاه جای این همه تحیر و تعجب و شگفتی ما از اوصاف هموطن عارف و مسلمانمان جناب سلمان نیست! خودتان بیشتر بخوانید!
* مطالعهی بیشتر: «سرگذشت خواندنی سلمان فارسی» / «نوشته امیرالمونین بر مزار سلمان» / «سلمان فارسی» و...
* با تشکر از راهنمایی حجت الاسلام عالمی
والسلام.
السلام؛
نه اینکه بسیاری از حرف و حدیثها را به ما نمیگویند: نه! ولی بسیاری از حرف و حدیثها را زیاد به ما میگویند! حرف و حدیثهایی که برای ما خیلی بزرگ و مهم شدند! البته که دوستان و اساتید روحانی زیاد داریم و ارادتمند جامعه روحانیت نیز هستیم، اما مشخص است که باید چیزهای بیشتر و بهتری بگویند که تا به حال کمتر گفتند یا نمیگویند!! (البته اینجا بحث نقد به روحانیت نیست؛ چه آنکه اول منتقد روحانیت، خود، سیدِ روحانیِ باسواد و عالمی است که مفصل در این باره گفته، میگوید و خواهد گفت!) 1
اما صحبت سر همین حرف و حدیثهایی است که به ما نگفتند یا کمتر میگویند و اگر بدانیم و حتی رعایت کنیم خودمان آنها را رها نمیکنیم! به طور مثال یکی از سفرهای راهیان نور بود، (دقیق یادم نیست چه سالی بود: 92 یا 93 ، اما) خوب یادم هست که دوستان مسئول، خاموشی زده بودند و همه در خواب بودند اما ما به همراه یک جمع خودمانیتر، کنار روحانی کاروان، خارج از اسکان، نشسته بودیم و او هم ما جاهلها و تشنهها نسبت به کلام معصومین علیهم السلام را، گیر آورده بود و آرام آرام، یک حدیث زیبا و هیجانانگیز و مفصلی را به ما میچشاند!2 از این مثالها هم الی ماشاءالله زیاد است!
در کل، حدیثهایی که مربوط به رفتار و برخورد اجتماعی است، مربوط به نوع خاصی از زندگی است، مربوط به کار است، مربوط به انتخابهاست و... را ندیده و نخواهیم دید اما (با احترام) یک سری از احادیث معصومین را که چون خوب، بیزحمت و نصیحتگون هستند و لقلقه زبانمان شده است3، پشت هم تکرار میکنیم و فقط بر آنها تأکید داریم! (برای اینکه سوء برداشتی هم نشود مثالی نمیزنم!) اما مثلاً احادیثِ کتابِ شریفِ حلیة المتقین4 را کمتر خوانده یا بازگو میکنیم! چون نسخهها و مسائلی است که باید رعایت شود یا رعایت کنیم که طبیعتاً برای خیلیها سخت است یا به هر دلیلی از آن غافلیم!! این هم البته راه دارد! وقتی امام رضا علیه السلام میفرمایند؛ خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده میکند، و بلافاصله سؤال میشود امر شما چگونه زنده میشود؟ و امام فرمودند: علوم و احادیث و معارف ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد؛ زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند کرد!5 یعنی راهش را هم که گفته اند!
خلاصه... ما مردمانی هستیم که منتظریم کسی برایمان کاری کند، یا منتظریم کسی به ما حرفی بگوید و بیاموزد! اما اگر این دوحالت نشد یا حتی اگر این دو حالت شد؛ بهتر این نیست که خودمان یک کاری کنیم!؟
بگذریم! این هم سه حدیث و روایتی که کسی به ما نیاموخت و خودمان خواندیم و بسیار لذت بردیم و تلاش میکنیم رعایت کنیم، البته اگر حدیث سوم را رعایت میکردیم قطعاً اجتماع ما اینطور نبود و خیلی زیباتر و بهتر از اینها میشد. تقدیم به شما:
حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم؛ «برترین کارها، دشوارترین آنهاست.» - بحارالانوار جلد 70 صفحه 191
امیرالمؤمنین علیه السلام: «کار (خیر) اندک، که بر آن مداومت ورزی، از کار بسیار که از آن خسته شوی، امیدوار کنندهتر و بهتر است.» - حکمت 278 کتاب شریف نهجالبلاغه
امام زینالعابدین علیبنالحسین علیه السلام؛ «...پس بنگر اگر طرف مقابل، سنش از تو بالاتر بود، پس با خودت بگو او بیشتر از من عبادت کرده و ایمانش جلوتر از من بوده پس از من بهتر است. و اگر سنش از تو کمتر است پس با خودت بگو من بیشتر از او گناه کردم پس او از من بهتر است. و اگر سنش همسن توست با خودت بگو من یقین دارم گناهکارم اما نمیدانم او گناهکار است پس باز او بهتر از من است.» - جلد 2 کتاب احتجاج صفحه 52
1. جُستار و کلیدواژه «روحانیها» ، «وظایف روحانیت» و... در اینجا: http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1308
2. سفر دانشجویی بازدید از مناطق علمیاتی جنوب کشور در هشت سال دفاع مقدس که بسیار لذت بخش بود در کنار دوستان و حاج حسین عالمی که به شکل قطره چکان تا روز آخر آن حدیث را گفت و اما تمام نکرد!
3. امام حسین علیه السلام: «به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.» - کتاب تحف العقول، ص 245
4. حِلْیَة المُتَّقین (یعنی زینت پرهیزکاران) یکی از کتب علامه مجلسی است که درباره آداب، اخلاق، رفتار و شیوهی زندگی، فقط هم بر مبنای احادیث مستند معصومین نوشته شده. آن هم در چهارده یا پانزده باب که مسائل جزئی و ریزی چون: آداب لباس و پوشش، آداب زیور و رسیدگی به مو و ظاهر، آداب خوردن و آشامیدن، آداب خوابیدن، آداب معاشرت با مردم، آداب سفر و... را با احادیث معصومین دسته بندی و ارائه کرده است که پیشنهاد میکنم حالا که هم PDF آن و هم نسخه موبایل آن موجود است حداقل یکبار بخوانیم!
5. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30 و معانی الاخبار صفحه 180
* این سایت خوب را هم دیدن فرمایید؛ کتابخانه احادیث شیعه
والسلام.
السلام؛
کار به جایی رسیده که اصلا برای هم دلسوز نیستیم، نسبت به دور و اطراف بیتفاوتیم و از همه بدتر هر کسی فکر خویش است!
در اسلام دو چیز وجود ندارد؛ یکی به من چه، یکی به تو چه! (۱)
مفهومی به نام «امر به معروف و نهی از منکر» که احتمالا از واجبات دین است را خلاصه و محدود کردیم!
بماند اینکه ما نه معروف را شناختبم و نه منکر را که بخواهیم امر و نهیاش کنیم! شناختی هم باشد ناقص و محدود است!
باز هم بماند که امر به معروف نکرده، تحکمی و بیپروا رفتیم سراغ نهی از منکر! (۲)
کما اینکه غافلیم، امر به معروف و نهی از منکر نیز مثل نماز است؛ آدابی دارد و باید یاد داده و یاد گرفته شود! (۳)
باز هم بماند که امیرالمؤنین، امام علی علیه السلام فرمود بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار آزار ده! (۴) که اینجا کلاً سخنی با مسؤولین نداریم!!
و باز هم بماند اینکه اساس رابطه دولت و ملت در رسیدن به نظام، دولت و حکومت اسلامی یک رابطه متقابل است، رابطهای که حضرت علی علیه السلام در یکی از نامههایشان فرمودند؛ این رابطه متقابل امر به معروف و نهی از منکر باید بین حکومت و مردم برقرار باشد، هم از طرف مردم هم از طرف مسؤولین!
امر به معروف و نهی از منکر زیربنای همهی حرکات اجتماعی اسلام است که با آن همه واجبات و فرائض برپا میشود! این کم چیزی نیست...
لذاست که گفته اند؛
«این معنای مهمّ امر به معروف و نهی از منکر را نباید به مسائل زیر نصاب اهمّیّت منحصر کرد؛ بعضی تصوّر میکنند امر به معروف و نهی از منکر منحصر میشود به اینکه انسان به فلان زن یا فلان مردی که یک فرع دینی را رعایت نمیکند تذکّر بدهد؛ البتّه اینها هم هست امّا مهمترین قلم امر به معروف و نهی از منکر نیست. مهمترین قلم امر به معروف و نهی از منکر عبارت است از امر به بزرگترین معروفها و نهی از بزرگترین منکرها. بزرگترین معروفها در درجهی اوّل عبارت است از ایجاد نظام اسلامی و حفظ نظام اسلامی؛ معروفی بالاتر از ایجاد نظام اسلامی و حفظ نظام اسلامی نداریم؛ معروفها اینها هستند: اعتلای فرهنگ، سلامت محیط اخلاقی، سلامت محیط خانوادگی، تکثیر نسل و تربیت نسل جوان آمادهی برای اعتلای کشور، رونق دادن به اقتصاد و تولید، همگانی کردن اخلاق اسلامی، گسترش علم و فنّاوری، استقرار عدالت قضائی و عدالت اقتصادی، مجاهدت برای اقتدار ملّت ایران و ورای آن و فراتر از آن، اقتدار امّت اسلامی و تلاش و مجاهدت برای وحدت اسلامی؛ مهمترین معروفها اینها است و همه موظّفند در راه این معروفها تلاش کنند؛ امر کنند.» (۵)
۱. بارها در جلسات تفسیر علامه جوادی آملی و حجت الاسلام قرائتی صراحتا شنیدم! البته آن انسان دوست داشتنی هم در خلال سخنرانیهاشان اشاراتی داشتند!
۲. البته گاهی و در موارد و شرایط خاص ممکن است تحکم و چنین برخوردهایی نیاز باشد!
۳. نقل قولی از بیانات آن انسان دوست داشتنی
۴. حکمت شماره ۱۶۸ نهج البلاغه
۵. بیانات آن انسان دوست داشتنی ؛ ۹۴/۱/۱
والسلام.
السلام:
صرفا نظر شما را جلب میکنم به «نوری از معرفت علی (ع) از زبان خودش» که در قالب پرسش و پاسخهایی از جنابان سلمان و ابوذر (جندب) از خود حضرت انجام شده است.
نام دیگر این روایت «حدیث معرف امام علی (ع) به نورانیت» و یا «خطبه نورانیه» است. بخوانید و بدانید که فقط بابت محبت امیرالمومنین چه جایگاهی انتظار شما را میکشد. بخوانید تا فقط با ذرهای از معرفت اول مظلوم عالم آشنا شوید و بدانید که امامتان کیست.
متن کامل حدیث (عربی - فارسی) را از اینجا خوانید
طرح نیز به همین مناسبت و ولادت حضرت امیر علیه السلام کار شده است. طرح بیش از بیست لایه است. نوشته حدیث هم وکتوری است از مظاهر دیزاین... همچنان در حال تمرین و تکرار.
السلام؛
«فتنه» در آیات و روایات و عرف و... تعاریف زیادی شده و در معانی مختلفی به کار رفته است. اما معنی و مفهوم عام فتنه را هم که اگر مد نظر بگیریم، هر آن که به یاد خدا نباشیم، در ماه مبارک هم نباشیم اگر! دائما در خطر «همزات شیاطین» هستیم. و این یعنی «فتنه». صد البته که همین در یاد خدا نبودن، با خدا نبودن و از خدا دور بودن هم خود فتنهای است. وسوسهها، پچ پچ کردنهای شیطان و اعوانش در گوش ما و نفس ما و... باعث فتنه میشود. حال این فتنه ممکن است تعمیم داده شود به یک جمعی به خاطر ما، یا جنبه شخصی و نفسی داشته باشد، درجه و شدت این فتنهها حالا ممکن است زیاد و کم شود.
پس در نهایت به این میرسیم که باید همیشه و دائماً قرآن را بخوانیم، به آن فکر کنیم و از همه مهمتر با آن زندگی کنیم و به آن تمسک بجوییم! همیشه!
این هم توصیهای از رهبر انقلاب به نقل از یکی محافظان بازنشسته شده ایشان درباره قرآن: «بچهها قرآن را زیاد بخوانید. قرآن نور است. قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن میخواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر حوصلهاش نیست، پیر شدهام، از نظر سن و سال، وضعیت، شغل، گرفتاریهای کاری، این همه مسائل واقعاً نمیتوانم قرآن بخوانم. خیلی دور شدهام. نُه روز، ده روز طول میکشد من یک دور قرآن را بخوانم.»
این طرح را هم بر اساس حدیث زیر کار کردم که امیدوارم مورد پسند شما قرار بگیرد.
هنگامی که فتنهها، همچون پارههای شب تاریک، شما را در خود پیچید، بر شماست که به قرآن تمسک جویید.