سـ‌ع‌ـید نوشت

بلاگ و روزنوشت‌های فرهنگی و شخصی سعید ابوالحسنی‌نژاد؛

«سـ‌ع‌ـید نوشت»

بلاگ و روزنوشت‌های فرهنگی و شخصی سعید ابوالحسنی‌نژاد؛

مدتی گفتار بی کردار کردی مرحمت؛
روزگاری هم به من کردار بی گفتار ده
صائب تبریزی

ســ‌ع‌ـــید's book recommendations, liked quotes, book clubs, book trivia, book lists (read shelf)
کارهای خوب!
پیام های کوتاه

◾️ اخرین مطالب...

۶ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

یک خاطره؛ 

السلام؛

یک خاطره - ...درست یادم نیست، ولی امتحان درس زبان تخصصی بود! بزرگواری کنار بنده نشسته بود که معلوم بود آماده‌ی امتحان نیست! مدتی گذشت و پاسخ‌ها را مفصل و کامل نوشتم و آماده‌ی رفتن و تحویل برگه‌های پاسخنامه و سوال شدم!

در همین حین، متوجه شدم بنده خدا، برگه‌ی سؤالاتش را، با استرس زیادی، روی زانوهایش نگه داشته و با دست، به یکی از کلمات اشاره می‌کند و دائماً زیرلب و با صدای خفیف می‌گوید: «معنی این، معنی این...»

طبیعتاً فاصله زیاد بود و کلمه‌ی مورد نظر بخوبی مشخص نبود و از قضا عینک قدیمی هم به چشمم بود! ...خلاصه، همین که داشتم کاپشن می‌پوشیدم و او هم با دقت فراوانی به من توجه می‌کرد، گفتم «نمی‌بینم»!

بنده خدا شاد شد و دست به قلم برد و با ذوق خاصی تشکر کرد!

هنوز هم ندیدمش، نیت من هم خیر بود...!

بـه امتـحـــان نٙبُوٙد اهـلِ هـوش را حــاجت

عیارِ عالم و جاهل، ز همنشین پیداست!

صائب تبریزی

والسلام.


  • سـ‌ع‌ـید
پیامک‌ها؛ 
اگر با چهره ی خودتان می توانید به جامعه شادی بدهید، باید این کار را بکنید! ۱۳۷۱/۱۰/۰۱

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=35283
  • سـ‌ع‌ـید
بلاگ‌نوشت؛ 

السلام؛

از سیاست به معنای کنونی؛ یعنی سیاست‌بازی و سیاست‌زدگی، که عین دیانت هم نیست و چیزی جز بی‌اخلاقی، سودجویی، آبروبری و دیگر رذایل‌ها نیست؛ دوری می‌کنم، اما از آن‌جایی که برخی اوقات، نمی‌توان چیزی نگفت و عالم سیاست هم بسیار جذاب و پرهیجان است و هر کس اجازه ورود به خود می‌دهد، بنده هم ازین قاعده مستثنی نشدم ولی تلاش کردم در همین مقدار هم، کنترل خود را حفظ کنم!
پس؛ این شاه بیت از حضرت صائب تبریزی را از زبان ما بخوانید! ساده و کوتاه، اما منظور را رسانده و هزاران معنی در خود نهاده است!

در دل ما آرزوی دولت بیدار نیست...

چشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده است

والسلام.

  • سـ‌ع‌ـید
یک برش کتاب؛ سواد فرهنگی؛ 

السلام؛

سواد فرهنگی - اواخر دهه‌ی چهل جامعه‌ی ایران به سرعت دگرگون شد. تعداد فراوانی فیلم و سریال آمریکایی در تلویزیون نشان داده می‌شد... نُقل همه‌ی مجالس، صحبت از آن فیلم‌ها و سریال‌ها بود. در خانه، مدرسه، کوچه و خلاصه همه جا درباره‌ی این فیلم‌ها و سریال‌ها صحبت می‌شد.

مدل موهای مردم مثل آن‌ها شده بود، مثل آن‌ها لباس می‌پوشیدند و حرف می‌زدند، سبک معماری و طرح‌های داخلیِ منازل‌شان را هم شبیه آن سریال‌های آمریکایی کرده بودند!

یک بار هم شنیدم دایه‌ی مادرم، هفت ریال نذر حضرت شاه عبدالعظیم کرد که «رودنی» و «الیسون» در سریال «محله پیتون پِلِیس» با هم ازدواج کنند!

یک برش کتاب: «خاطرات یک شورشی ایرانی» نوشته مسعود بنی‌صدر، صفحه 30

کتاب حاشیه‌های مهم‌تر از متن

والسلام.

  • سـ‌ع‌ـید
بلاگ‌نوشت؛ 
السلام؛
بتازگی و به دعوت پیامکی رئیس جمهور محترم؛ منشور حقوقم را خواندم! تقریباً می‌توان گفت؛ من هم یک حقوقدانم و امیدوار بودم این «منشور حقوق شهروندی»*، یک منشور حقوقی و معتبر؛ ناشی از قوانین رسمی و عادی کشور باشد (و نه صرفاً با ارجاعاتی به آن ماده‌های قانونی)! و البته در این خیال خام بودم که مواد یا تبصره‌های قانونیِ جدیدی را شامل می‌شود که خلاء‌های قانون را، همراه با رفع تعارض قوانین، پوشش داده؛ تازه آن هم با یک ضمانت اجرایی خوب!

اما به دور از تعصب و قضاوت عجولانه یا جناحی، بعد از خواندن نسخه پی‌دی‌اف حقوقم، نه تنها حس آگاهی و اعتلای حقوق شهروندی به من دست نداد، بلکه این حس، حتی تحریک هم نشد!! چرا که بیشتر شبیه یک شب‌نامه یا یک اعلامیه‌ی اجتماعیِ روشنفکرنمایانه بود.

به هر حال امیدوارم به خاطر انتخابات و یا منافع جناحی، در انتشارش عجله نکرده باشند!** هر چند جناح‌های سیاسی غیرهمسو با دولت و البته مردم می‌توانند از بندهای همین منشور، که توسط دولت نادیده گرفته می‌شود؛ سوء یا حسن استفاده کنند!

این نوشته که تحت عنوان «منشور حقوق شهروندی» منتشر شد و خیلی هم مورد تأکید قرار گرفت؛ بیشتر یک قوت قلب بود برای شهروندان تا منشور حقوق‌شان: نترس! تو می‌توانی کار داشته باشی! این را بدان! نترس! تو می‌توانی مسکن داشته باشی! این را بدان! این حق توست...!

خلاصه اینکه ماجرای «از کرامات شیخ ما این است...» بود!

* منشور حقوق‌تان را از اینجا دریافت کنید!

** در اخبار آمده بود که تصمیم داشتند زودتر از اینها منتشر نمایند اما به دلیل کار کیفی و حقوقی بیشتر موکول به آینده شد!

والسلام.


  • سـ‌ع‌ـید
شعرپسندها؛ 

یاد رخسار تو را در دل نهان داریم ما

در دل دوزخ، بهشت جاودان داریم ما


در چنین راهی که مردان توشه از دل کرده‌اند

ساده لوحی بین؛ که فکر آب و نان داریم ما


منزل ما همرکاب ماست هر جا می‌رویم

در سفرها طالع ریگ روان داریم ما


چیست خاک تیره تا باشد تماشاگاه ما؟

سِیرها در خویشتن چون آسمان داریم ما


قسمت ما، چون کمان از صید خود، خمیازه‌ای است

هر چه داریم از برای دیگران داریم ما


همت پیران دلیل ماست هر جا می‌رویم

قوت پرواز چون تیر از کمان داریم ما


گر چه غیر از سایه ما را نیست دیگر میوه‌ای

منت روی زمین بر باغبان داریم ما


گر چه صائب دست ما خالی است از نقد جهان

چون جرس آوازه‌ای در کاروان داریم ما


صائب تبریزی

غزل 18 دیوان اشعار


  • سـ‌ع‌ـید

بایگانی