یاد رخسار تو را در دل نهان داریم ما
در دل دوزخ، بهشت جاودان داریم ما
در چنین راهی که مردان توشه از دل کردهاند
ساده لوحی بین؛ که فکر آب و نان داریم ما
منزل ما همرکاب ماست هر جا میرویم
در سفرها طالع ریگ روان داریم ما
چیست خاک تیره تا باشد تماشاگاه ما؟
سِیرها در خویشتن چون آسمان داریم ما
قسمت ما، چون کمان از صید خود، خمیازهای است
هر چه داریم از برای دیگران داریم ما
همت پیران دلیل ماست هر جا میرویم
قوت پرواز چون تیر از کمان داریم ما
گر چه غیر از سایه ما را نیست دیگر میوهای
منت روی زمین بر باغبان داریم ما
گر چه صائب دست ما خالی است از نقد جهان
چون جرس آوازهای در کاروان داریم ما
صائب تبریزی
غزل 18 دیوان اشعار