السلام؛
یک خاطره - همیشه اولینها و اولینبارها، در ذهن میماند! اولین برخورد، اولین سفر، اولین عکس، اولین کتاب و یک عالم اولینهای دیگر! اولین و جدیترین برخورد من، وقتی بود که چند سال پیش، در اولین سفرهای دانشجویی1، از بین چند ده کتاب، مسول انتخاب ده کتاب شدیم! آن هم در سفری که موضوع آن شهید چمران بود! اینقدر که چمران خواندیم، داشتیم از تعجب، غبطه، هیجان، حسرت و چند حس خوب دیگر، لبریر میشدیم!
اولین بارِ دهلاویه2 هم، خیلی عجیب بود! یک روستای کوچک که بزرگتر از آمریکا بود! جاییکه چمران، نه در لبنان، نه در مصر و نه در نیویورک، بلکه فقط در آنجا گنجید و از آن همه دنیاداری، خود را کَند و به آن روستا آمد!
قبلاً گفتم؛3 زمانی عاشق کسی میشوید که از او بیشتر بدانید و شناخت پیدا کنید، یکی از راههای دانستن و شناختن، خواندن است! چه از او، چه درباره او! وقتی خواندید؛ عاشق میشوید! نه فقط عاشق چمران، بلکه عاشق چمران شدن!!
«زندگینامه»، «کردستان»، «نیایشها» و «حماسه عشق و عرفان» را در همان سفر، «پرستوی دهلاویه» و «مصطفی چمران» را بعد از آن، و در آینده هم «مرگ از من فرار میکند» را، خواندم و خواهم خواند! 4
1. اگر اشتباه نکنم سال 91 یا 92 و دومین سفر راهیان نور دانشجویی بود که مسئول خواندن چندین کتب پیشنهادی شدیم و از بین آنها ده کتاب انتخاب کردیم که هم خواندشان لذت بخش و عجیب بود و هم تبلیغ و مبلغ کتاب شدن ما که برای خودش ماجرایی است و بعدها شاید نوشتم...
2. دهلاویه روستایی است در شمال غربی سوسنگرد، شهرستان دشت آزادگان، استان خوزستان. در روند جنگ ایران و عراق و پس از پدافندی ده روزه در ۲۴ مهر۱۳۵۹، عراق بر این روستا چیره شد. از آن پس این منطقه صحنه نبرد ستاد جنگهای نامنظم بود. مصطفی چمران، وزیر دفاع و نماینده مجلس شورای اسلامی در این به شهادت رسید و یادمانی نیز برای ایشان در این منطقه ساخته شدهاست که در سال ۱۳۸۴ شهیدی گمنام در محوطه مرکزی آن به خاک سپرده شد؛ ویکی پدیا!
3. «قبلاً که گفتم» : منظور مطلبی در اکانت شخصی اینستاگرام بنده است که بزودی آن مطلب را که درباره «شناخت» نوشتم، اینجا هم منتشر میکنم!
4. به بهانه انتشار یک عکس از یادمان شهید چمران در دهلاویه در اینستاگرام این مطلب را نوشتم! چه شد که ناگهان یاد چمران کردم...!؟
والسلام.
السلام؛
اگر امام خمینی رضوان الله زنده بودند، در زمان حاضر بیشتر کسانی که خود را اسماً و رسماً پیرو «خط امام» میدانند و یا خود واقعی و حقیقیشان را پشت این عبارت مخفی میکنند، هرگز نمیتوانستند اینطور جولان دهند و بعضاً مثل خیلیها به اسم امام و به نام امام، به کام معاندان و مخالفان و... - اینطور آزادانه - خوشرقصی کنند؛ آن هم در مملکت اسلامی، آن هم زیر سایه ولایتفقیهی که یادگار ارزشمند و بزرگِ (نه آن امام بیهویت آنها؛ بلکه) امام خمینیای است که هویت دارد ، بواسطهی مبانی و اندیشهاش! چرا که «امام منهاى خط امام، امام بىهویت است.» خدمتی که شاید خیلی از این افرادی که اکنون، خود را منتسب به امام رحمة الله علیه میدانند - خواسته یا نا خواسته - ، به غرب و دشمنان اسلام میکنند شاید در حال حاضر نتایج و ضربهاش را هیچیک از آن دشمنان برای ملت شریفمان متصور نبودند! آن هم از خودی!
اما شکر! شکر که رهبری داریم، چراغ راهی داریم که راه را برای ما روشن میسازد و صراط مستقیم را به ما نشان میدهد. رهبری که شاید نه اسماً اما رسماً بتوان او را از امام دانست؛ دست پرورده خود همان امام با هویت و امام با خط امام دانست. رهبری که امام را بهتر از هر کسی میشناسد و به ما میشناساند:
«امام منهاى خط امام، آن امامى نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود.»
شناخت آسان شد. حال هر که باشد؛
«بعضىها با امام از پاریس تو هواپیما بودند و آمدند ایران؛ اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند! بعضىها از دورانى که امام در نجف بود و بعد که به پاریس رفت، با ایشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اینها، موضعگیرىهاى اینها موجب شد که امام اینها را طرد کرد، از خودش دور کرد. میزان، وضعى است که امروز بنده دارم. اگر خداى نکرده نفس اماره و شیطان، راه را در مقابل من منحرف کردند، قضاوت چیز دیگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى این است و امام اینجورى عمل کرد.»
بیانات رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره)
در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره)
۱۳۸۹/۰۳/۱۴
والسلام.