در مناظرهی دوم انتخاباتی، از صحبتهای نامزدهای محترم، گاهی بوی تحریک احساسات و دست گذاشتن بر نقاط حساسیتبرانگیز اجتماعی به مشام میرسید! حرکت نادرستی از جنس دو قطبیِ زن و مرد، یا طبقهبندیهای اجتماعی و یا متأسفانه چند قطبیِ قومیتی و مذهبی...!
سالها پیش بابت پیگیریِ کمکهای مادی و خدمترسانی، به منطقهی اورامانات کردستان رفتیم. برخلاف برخی اظهار نظرها (و صحبتهای تبلیغاتی در مناظرات) به چشم خود دیدیم که «امنیت کامل منطقه» و «حفظ و حراست از شهر و مردم» -آنهم در یک منطقهی مرزی- در عالیترین مرتبههای مسئولیتی و نظامی، برعهدهی اهالی و بدست دوستان اهلسنت بود! آقای محمدی را هیچ وقت فراموش نمیکنم که در کنار مردمانِ خونگرم و مهماننواز کُرد، ما را بسیار شرمنده کردند...
آقای محمدی نفر اول از سمت راست در تصویر
رئیس جمهور، در قبال همهی مردم ایران مسئول است و نباید صرفاً به طمع رأی بیشتر به سمت بازی با مرزهای قومی و دینی و جناحبندیهای سیاسی کاذب حرکت کند!
خلاصه که مردم آگاهند و باهوش اما «کاندیداها مراقب باشند به خاطر خطای تشخیص، گسلهای قومی را تحریک نکنند...!»
السلام؛
یک خاطره - همیشه اولینها و اولینبارها، در ذهن میماند! اولین برخورد، اولین سفر، اولین عکس، اولین کتاب و یک عالم اولینهای دیگر! اولین و جدیترین برخورد من، وقتی بود که چند سال پیش، در اولین سفرهای دانشجویی1، از بین چند ده کتاب، مسول انتخاب ده کتاب شدیم! آن هم در سفری که موضوع آن شهید چمران بود! اینقدر که چمران خواندیم، داشتیم از تعجب، غبطه، هیجان، حسرت و چند حس خوب دیگر، لبریر میشدیم!
اولین بارِ دهلاویه2 هم، خیلی عجیب بود! یک روستای کوچک که بزرگتر از آمریکا بود! جاییکه چمران، نه در لبنان، نه در مصر و نه در نیویورک، بلکه فقط در آنجا گنجید و از آن همه دنیاداری، خود را کَند و به آن روستا آمد!
قبلاً گفتم؛3 زمانی عاشق کسی میشوید که از او بیشتر بدانید و شناخت پیدا کنید، یکی از راههای دانستن و شناختن، خواندن است! چه از او، چه درباره او! وقتی خواندید؛ عاشق میشوید! نه فقط عاشق چمران، بلکه عاشق چمران شدن!!
«زندگینامه»، «کردستان»، «نیایشها» و «حماسه عشق و عرفان» را در همان سفر، «پرستوی دهلاویه» و «مصطفی چمران» را بعد از آن، و در آینده هم «مرگ از من فرار میکند» را، خواندم و خواهم خواند! 4
1. اگر اشتباه نکنم سال 91 یا 92 و دومین سفر راهیان نور دانشجویی بود که مسئول خواندن چندین کتب پیشنهادی شدیم و از بین آنها ده کتاب انتخاب کردیم که هم خواندشان لذت بخش و عجیب بود و هم تبلیغ و مبلغ کتاب شدن ما که برای خودش ماجرایی است و بعدها شاید نوشتم...
2. دهلاویه روستایی است در شمال غربی سوسنگرد، شهرستان دشت آزادگان، استان خوزستان. در روند جنگ ایران و عراق و پس از پدافندی ده روزه در ۲۴ مهر۱۳۵۹، عراق بر این روستا چیره شد. از آن پس این منطقه صحنه نبرد ستاد جنگهای نامنظم بود. مصطفی چمران، وزیر دفاع و نماینده مجلس شورای اسلامی در این به شهادت رسید و یادمانی نیز برای ایشان در این منطقه ساخته شدهاست که در سال ۱۳۸۴ شهیدی گمنام در محوطه مرکزی آن به خاک سپرده شد؛ ویکی پدیا!
3. «قبلاً که گفتم» : منظور مطلبی در اکانت شخصی اینستاگرام بنده است که بزودی آن مطلب را که درباره «شناخت» نوشتم، اینجا هم منتشر میکنم!
4. به بهانه انتشار یک عکس از یادمان شهید چمران در دهلاویه در اینستاگرام این مطلب را نوشتم! چه شد که ناگهان یاد چمران کردم...!؟
والسلام.
السلام؛
اردیبهشت سال یکهزار و سیصد و نود و دو بود که همراه یکی از دوستان راهی کردستان و اورامانات شدیم. (سفر جهت شناسایی مناطق و پیگیری کارها و هماهنگی یک سفر جهادی دانشجویی در آینده بود.) اولین بار بود که از نزدیک خلقت زیبای خداوند در ایران و کردستان زیبایش میدیدم. پس از رسیدن به سنندج و حرکت به سمت سروآباد و نهایتاً گذشتن از دزلی و درهها و دشتهای آن مسیر سرسبز و رسیدن به اورامانات، عکسهایی گرفتم که ذرهای از این زیباییها را ثبت کنم.
- دانش عکاسی بنده قطعاً در آن سال به اندازه امروز -سال نود و چهار- نبود پس اساتید و دوستان هنرمند اشتباهات را نادیده بگیرند و البته راهنمایی و نقد کنند!
- تصاویر با کیفیت را با کلیک روی عکسهای کوچک پیشنمایش مشاهده و دریافت کنید.