تئاتر «ماراتون» آبانماه در تهران، روی صحنه رفت! این نمایش در یک رحم اتفاق میافتاد و تلاشِ دو کروموزوم X و Y را برای ورود به دنیای دیگر نشان میداد!!
مشخص است که این توضیحِ یک خطی، برای بسیاری جذاب به نظر میرسد و برای عدهای هم تعجب برانگیز است! همین واکنشها به یک حرکت فرهنگی (چه مثبت و چه منفی) برگرفته از تفکر و اعتقادات افراد است؛ حالا چه مخاطب باشند، چه مسئول!
...گفته شده که هنرمند باید حساستر و جلوتر از جامعه باشد! و اگر هنرش در خدمت رشد مردم قرار بگیرد؛ هنری موفق است. از طرفی، آگاهیم که وظیفهی هنر و هنرمند «فقط» سرگرمی نیست و هر آنچه هم که هنرمند میسازد، از فکرِ او و دغدغههای او میجوشد!
آنچه گفته شد را بگذارید کنارِ این مطلب که تئاتر (به عنوان یکی از مهمترین شاخههای هنر) در قرن پنجم و در یونان، فضایی برای آموزش مردم بود و هدفش کمک به تربیت و رشد مخاطبی بود که به تماشا مینشست! چرا که در اندیشه آنها مخاطب باید «بهتر» از قبل، از صحنهی نمایش خارج میشد! در قرنهای بعدی بود که رومیها و غربیها؛ تئاتر و هنر را به سرگرمی تبدیل کردند و در تئاتر؛ به نمایش هجویات و جذابیتهای جنسی و مادیات و گذران زندگی و... پرداختند!
خلاصه اینکه ماجرا، همان ماجرای معروفِ پفکی است که وقتی در صدا و سیما تبلیغ شد، عدهای فریاد زدند: «برای سلامتی ضرر دارد». اما واقعاً چرا ما نسبت به کالای فرهنگی و خوراک فرهنگیِ خود، هیچ واکنشی نشان نمیدهیم و حساس نیستیم!
برگرفته از کتاب «جامعه شناسی مخاطب در حوزه فرهنگی و هنری» اثر آنتیگون موشتوری و کتاب «هنر، دین، تجدد» اثر آیت الله سید مهدی میرباقری