امروز 21 فوریه میلادی مصادف با روز جهانی first language و یا mother tongue و یا همان «زبان مادری» بود!
روزی که دانشجویان شهر داکا (پایتخت امروزیِ بنگلادش که بخشی از پاکستان شرقی سالیان گذشته بود) در سال 1952 میلادی، برای تعیین زبان پاکستانی (در کنار زبان اردو) بعنوان دومین زبان رسمیشان، یک تجمع مسالمتآمیز برگزار کردند و پلیس، آنها را به گلوله بست، کمتر کسی متصور بود که زبان، به یکی از مؤلفههای مهم فرهنگی تبدیل شود و سازمان یونسکو، بواسطهی این اتفاق، روزی را تحت عنوان روز زبان مادری نامگذاری و اعلام کند!
پس از این اتفاق بود که با گذشت زمان، مسألهی زبان به قدری اهمیت یافت که نه تنها بعنوان یک مؤلفهی مهم، برای اعتلای فرهنگی به حساب آمد، بلکه حتی به ابزاری برای استعمار فرهنگی تبدیل شد. (مثل بلایی که انگلستان بر سر فرهنگ و زبان هند آورد)
برای ما ایرانیها که نگاهی ارزشمندانه و افتخارآمیز به هویت، تاریخ و فرهنگ خود داریم؛ نباید به راحتی، زبان فارسی را که «رکن دوم هویت ملی»(1) ماست، مورد کملطفی و بیتوجهی قرار دهیم! زبانی که روزی از قسطنطنیهی آن روزها، زبان علمی و رایج بوده است؛ تا آنطرفِ شبه قارهی هند و حتی در مرکز حکومت عثمانی...!(2)
۲a kon sa@ ۴ biad. Man dg miram. Mr۳۰. Cu
اگر این پیام را بیست سال پیش میدیدیم تصور میکردیم یا کُدی نظامی است یا یک رمز جاسوسی؛ اما الان راحت میتوانیم آن را در پیامکهای گوشی همراه بخوانیم: «دعا کن ساعت ۴ بیاید. من دیگر میروم. مرسی. به امید دیدار». (3)
این بخش کوچکی از بلایی است که شبکههای اجتماعی بر سر فرهنگ و زبان ما آوردند! اساتید و زبانشناسان پارسی معتقدند برای اعتلای زبان و فرهنگ، حتی در محاورات و نوشتار عامیانه نیز باید اصالت نوشتاری زبان حفظ شود!
#زبان_پارسی
#زبان_پارسی_را_دوست_دارم
پینوشت:
1. بنقل از دکتر حداد عادل، مشاور عالی رهبری و رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی: ایشان (رهبر انقلاب) معتقدند که هویت ملی ما را دو رکن مهم تشکیل میدهد: یکی دین اسلام و دیگری زبان فارسی و البته اسلام را در همبستگی ملی مهمتر میدانند.
2. بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 19/09/1392
3. بخشی از یادداشت آقای صادق کرمیار، نویسندهی کتاب «نامیرا»
السلام؛
یک خاطره - ...درست یادم نیست، ولی امتحان درس زبان تخصصی بود! بزرگواری کنار بنده نشسته بود که معلوم بود آمادهی امتحان نیست! مدتی گذشت و پاسخها را مفصل و کامل نوشتم و آمادهی رفتن و تحویل برگههای پاسخنامه و سوال شدم!
در همین حین، متوجه شدم بنده خدا، برگهی سؤالاتش را، با استرس زیادی، روی زانوهایش نگه داشته و با دست، به یکی از کلمات اشاره میکند و دائماً زیرلب و با صدای خفیف میگوید: «معنی این، معنی این...»
طبیعتاً فاصله زیاد بود و کلمهی مورد نظر بخوبی مشخص نبود و از قضا عینک قدیمی هم به چشمم بود! ...خلاصه، همین که داشتم کاپشن میپوشیدم و او هم با دقت فراوانی به من توجه میکرد، گفتم «نمیبینم»!
بنده خدا شاد شد و دست به قلم برد و با ذوق خاصی تشکر کرد!
هنوز هم ندیدمش، نیت من هم خیر بود...!
بـه امتـحـــان نٙبُوٙد اهـلِ هـوش را حــاجت
عیارِ عالم و جاهل، ز همنشین پیداست!
صائب تبریزی
والسلام.