يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۳۶ ب.ظ
تا صحبت از کتاب «راز» میشود، ذهنها به سمت کتاب «راز جذب» راندا برن میرود! اما اینبار، صحبت از کتاب رازی است که بدون تکلّف و پیچیدگیهای ادبیِ رایج، رازِ عجیبِ محبوبیت، عزت و دلبریِ جوانان و نوجوانی را روایت میکند که واقعاً حیف است از آنها ندانیم و نخوانیم! روایتی که از دل برآمده و درکنار بازنماییِ دقیق و جزئیِ اتفاقات در متن، با قطعه عکسهای کوچک اما پرحرف، تصویری از 5 روزِ عجیب و پر التهاب را، از مقابل چشمان خواننده میگذراند!
گردان کمیل، یکی از گردانهای سرافزار لشکر پیروز محمد رسول ا.. تهران در دفاع مقدس بود. گردانی که در عملیات والفجر مقدماتی مسئولیت مهمی برعهده داشت؛ مسئولیتی که با معادلات عقلی و مادی و با وجود آن همه موانع ساختگی (کانالها و موانع جنگی مهندسی شده توسط ارتش بعثی به کمک آمریکا، اسرائیل و شوروی که در کتاب با جزئیات میخوانید) و طبیعی (مثل رملها و شنهای روانِ فکه) ممکن نبود؛
... اسیرانِ بعثی، مات و مبهوت به بچهها خیره شده بودند [...] یکی از آنها مهندسی بود که کاملاً به زبان انگلیسی تسلط داشت. دیگری اما بنظر میرسید که مُزدوری «سودانی» باشد! [...] او با زبان عربی میگفت: تعجب ما در این است چگونه این همه موانع را پشت سر گذاشته و به اینجا (کانال سوم در خاک عراق که جزئیات را در کتاب میخوانید) رسیدهاید!!
در این کتاب، که در یک سیر واقعی، از آغاز دفاع مقدس، به شکل خلاصه و مفید، اطلاعاتِ کلی و روشنی را در اختیار خواننده قرار میدهد، پس از ذکر مسائلی کلی دربارهی وضعیت رزمندگان در آن برهه، به ماجرای آزادسازی خرمشهر و چالش ادامهی جنگ میرسد و همهی این توضیحات، (بعبارتی) مقدمهای میشود؛ برای رسیدن به عملیات والفجر و نگاه دقیقتر به وظیفهی گردان کمیل و نقش مهم آن در پازل از پیش طراحی شده برای این عملیات... پازلی که پس از سالها سکوت، مشخص شد؛ باز هم با نقش اساسی منافقین، از بین رفته بود... در جای جای کتاب، پس از روایت دقیق و فضاسازی شده از وضعیت و حال و روز رزمندگان گردان کمیل و مظلومیت واقعی آنها، از نقش منافقین میخوانید، از خوش خدمتی ایشان به بعثیها در ارائهی آمار و اطلاعات گرفته تا نفوذ در جمع رزمندهها و شنود و اخلال در مکالمات بیسیمها...
درست در زمانی که میرفت پیروزی رزمندگان ما تثبیت شود، خوش خدمتی منافقین، به کمک بعثیها آمد! آنها با فریاد «عقب نشینی کنید» بین نیروهای پیشرفته، هرج و مرج ایجاد کردند! آنها فریاد میزدند و میگفتند: «دستور رسیده عقب نشینی کنید...» ثابتنیا (فرماندهی گردان کمیل) فریاد میزد و از بچهها میخواست که عقب نشینی نکنند. عقب نشینی دستور او نبود اما وضعیت نیروها بههمریخته بود. تلاشها و فریاد بنکدار (معاون گردان) و ابراهیم هادی هم که روی خاکریز دشمن بودند بیاثر شد! [...] بارها شنیدیم که شخصی از پشت بیسیم خودش را برادر همت معرفی میکرد و دستور عقب نشینی به همهی یگانها میداد!! اما همهی ما که صدای حاج همت را شنیده بودیم میدانستیم که (صدای او نیست و) این صدای منافقین است!
کتاب راز کانال کمیل پس از مدتها به روایت جناب آقای مهدی رمضانی؛ یکی از همان جوانهای گردان کمیل نوشته شد؛ کسی که روایتگر اتفاقات عجیب و مظلومیت شهدا و مجروحانی است که دفاع مقدس را در تاریخ ماندگار کردند. شاید به گفتهی خود او باید به شکل معجزهآسایی از ماجرای تیرخلاص زدن بعثیهای مست و خوشحال از وحشیگری، جان سالم به در میبردند که راوی این رازها باشند... از روایت شناساییهای سخت و دشوار تا فرماندهی و تصمیمات سخت ابراهیم هادی در روزهای پایانی محاصرهی جوانان و نوجوانانی که برای اولین بار صحنههایی را میدیدند که شاید ما لحظهای توان خواندن آن را هم نداشته باشیم!
با خواندن این کتاب و دانستن درباره کانال، یا آشنایی با جزئیات چهارلول که برای ضدهوایی است و رزمندگان گردان کمیل با آن دسته و پنجه نرم میکردند، و یا سیمخاردارهای فرشی و مینهای والمری و نوع کارکرد آنها و... قطعاً متوجه خواهید شد که چه اتفاقی افتاده تا امروز ما با خیال راحت بنشینیم و از امنیت لذت ببریم!
این کتاب در یک سیر زمانی و البته با بخشهایی که به بیان خاطرات جزئی میپردازد، ماجرای این پنج روز را تا پایان تفحص شهدا توسط شهید محمودوند و تیم تفحص روایت میکند. کتاب با پاورفیهای مفید و ضروری، در عین حالیکه به ذکر حقایق و واقعیات میپردازد؛ به درک و تصویرسازی صحیح خواننده از آن وضعیت و ماجرا، کمک بسزایی میکند.
روایت مختصر و مفید گردان کمیل خواندنی است!
کتابی که ارزش خواندن (با سکوت و دقت؛ به توصیهی راوی) را دارد!
چاپ سوم این کتاب خاطراتِ مصورِ صد و پنجاه و دو صفحه ای را، میتوانید از انتشارات شهید ابراهیم هادی تهیه فرمایید.
کتاب در شبکه اجتماعی کتاب Goodreads
سفارش کتاب از پاتوق کتاب
برشهایی از کتاب:
- مجالی برای هیچ وصیتی نیست...