السلام؛
امروز، در تقویم، روز فرهنگ عمومی بود!
از ابتدای نوجوانی و جوانی به این طرف کشیده شدم؛ چه با فعالیتهای اجتماعی در مسجد و مدرسه و چه در دانشگاه و فعالیتهای دانشجویی و چه در فضای مجازی و حتی (بعضاً) کار! وقتی در سنی بودم که علیالقاعده، باید مشغول سرگرمیهای مقتضی آن دوره میبودم، اما جای آن مشغول گپوگفت و شنیدن و کتاب خواندن بودم؛ کم کم متوجه شدم که به دنبال چه چیزی هستم! (هر چند در نوجوانی از خواندن متنفر بودم!) با حساسیت و ذهن پرجنبوجوش، دنبال کارها و ایدهها و تجربیات بکر فرهنگی بودم! نهایتاً این علاقه باعث شد جدیتر دنبال این مباحث باشم!
حالا اما فکر و ایده را باید کنترل کرد! تا زمانی که حرفی برای گفتن داشته باشم و هر چه جلوتر میروم میفهمم که چقدر بلد نیستم و چقدر جاهل و ناآگاهم و چقدر نمیدانم! ...و چه دنیای عظیمی است فرهنگ که علاقه و دغدغهی من شده است و شاید برای همسن و سالان و اطرافیان من خندهدار یا حقیر باشد که به جای فکر آب و نان بودن، دنبال این چیزها هستم!
اما سر و کار داشتن با افکار، اعتقادات، رفتار، دیدگاه و از همه مهمتر قلبهای مردم و از آن مهمتر بیتفاوت نبودن نسبت به محیط و اطرافیانم، از همه چیز برایم مهمتر است! در این دنیا معطل، بیکار و بیمسولیت نباید ماند!
مهمترین کار من هم این است که: «به چیزی که هستم راضی نباشم و تلاش کنم تا راضی شوند!»، این یعنی ساختن! خود همین تک تک ساختنهاست که کم کم، هزاران میشود... چه چیزی هم بهتر از خدا و فرستادگان و منصوبینش که میانبرهای سازندگی را برای منِ بشر معرفی کردند تا زودتر و بهتر آدم شوم! و الزاماً راحت هم شاید نباشد! چه چیزی بهتر از دین و آن هم دین اسلام ؛ برای ساختن و ساخته شدن...
#خوب_باشیم؛ با خودمون، با خودامون و با خدامون؛ روز فرهنگ عمومی یعنی همین!
والسلام.
السلام؛
خواسته یا ناخواسته، معمولاً وقتی صحبت از «دموکراسی»1 میشود، به صد دلیل درست و غلط (اعم از اینکه سازمان ملل در آمریکاست، یا آنها بیش از بقیه از این واژه استفاده میکنند و به بهانهی تحقق آن، کشورهای دیگر را با خاک یکسان میکنند و یا شعار احزاب و کاندیداهای انتخاباتشان است و...) ، آمریکا و غرب به ذهن متبادر میشود و این واژه ما را یاد آنها و آنجا میاندازد!
اما تا به حال کمتر پیش آمده است تا یک برنامهی رسانهای، نوشته و یا هر آنچه که دربارهی ساختار و روند انتخابات در آمریکا باشد، دیده یا خوانده باشیم و یا حداقل، آنطور که باید فراگیر نبوده است! از طرفی هم، حقیقتاً قصد و نیت این بلاگنوشت، «کوبیدن کورکورانه» نیست و تنها بناست «نقل واقعیت» کند؛ چرا که همین «آگاه شدن» برای وجدان و عقل منصف و سلیم کافی است! ضمن اینکه در این نوشته تلاش شده که این روندِ دشوارِ انتخابات، در ایالتهای آمریکا، سادهسازی شده و مختصر و مفید ارائه شود! 2
ماجرا از این قرار است که انتخابات در آمریکا، دو مرحلهای و از طریق رأی غیرمستقیم مردم برگزار میشود! به این شکل که مردم آمریکا در روز مقرر برای انتخابات، (تقریباً) در هر 50 ایالت سرزمینی خود، پای صندوقهای رأی خواهند رفت و (در انتخابات ریاست جمهوری) به نامزد مورد نظر خود و معاون اول او رأی خواهند داد.
آمریکا دو مجلس دارد؛ یکی مجلس نمایندگان و دیگری هم مجلس سنا. از هر ایالت بر اساس جمعیت آن، افراد در مجلس نمایندگان عضو میشوند (ایالت پرجمعیتتر=نماینده بیشتر). اما در مجلس سنا به دلیل محدودیت اعضا3 از هر ایالت، در بهترین حالت، دو نفر عضو سنا خواهند شد و ایالتهای کمجمعیت یا نمایندهای ندارند و یا در شرایطی خاص فقط یک نماینده دارند! نهایتاً پس از رأیگیری مردمی، تعداد نمایندگان هر ایالت در مجلس نمایندگان به اضافه تعداد نمایندگان هر ایالت در مجلس سنا، آراء ایالت خود را اعلام میکنند. به این نمایندگان مجمع گزینندگان (Electoral college) میگویند که رأی آنها بیانگر ارزش (رأی) آن ایالت برای تعیین رئیس جمهور است که به آن آرای الکترال نیز گفته میشود. 4
برای شفافسازی بیشتر به این مثال دقت کنید؛ ایالت کالیفورنیا با جمعیت حدود 38 میلیون نفر، 53 نماینده در مجلس نمایندگان دارد و ایالت فلوریدا با جمعیت 19 میلیون نفری نیز، 27 نماینده در مجلس نمایندگان دارد. و البته طبق توضیحی که داده شد، هر دو ایالت، دو نماینده هم در مجلس سنا دارند. به این ترتیب آرای الکترال کالیفرنیا 55 و آرای الکترال فلوریدا 29 رای است.
گفتنی است5 که تعداد و نسبت آراء مهم نیست بلکه مهم این است کدام نامزد رأی بیشتری دارد! به این شکل که اگر در ایالتی یک نامزد، رأیهای بیشتری از دیگری کسب کرده باشد (مثلاً 55 درصد دربرابر 45 درصد) تمام آراء آن ایالت، هنگام الکترالشماری، به حساب نامزدی میرود که رأی بیشتر را آورده است! پس فقط مجموع آراء مردم تعیین کننده نیست!
اینجاست که اهمیت ایالتهای مهم و پرجمعیت بیشتر جلب توجه میکند و علت اینکه نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا به این ایالتها (مثل کالیفرنیا، تگزاس و نیویورک و..) بیش از دیگر بخشهای آمریکا توجه دارند، مشخص میشود! پس اگر شما به عنوان یک شهروند آمریکایی در ایالتی مثل یوتا باشید به دلیل کم جمعیت بودن ایالت و به تبع آن نماینده کمتر داشتن در مجلس نمایندگان و مجلس سنا، رأی شما تقریباً بیاثر خواهد بود!!
همهی اینها را در نظر داشته باشید که اگر در ایالت پرجمعیتی، هر یک از دو حزب اصلی دموکرات یا جمهوریخواه طرافداران بیشتری داشته باشند معمولاً و طی انتخابات گذشته، نماینده و نامزد آن حزب رأی میآورد؛ به طور مثال در فلان ایالت که همه میدانند جمعیت غالب حائزین رأی دادن، دموکرات هستند، مدتهاست در انتخابات، نامزد همین حزب رأی میآورد! به همین دلیل تعداد کثیری از مردم آمریکا در رأیگیری شرکت نمیکنند چرا که اکثریت مردم آن ایالت طرفدار فلان حزباند یا ایالتش از دیگر ایالتها جمعیت کمتری داراست و به تبع آن یا نماینده الکترال کمتری دارند یا اصلاً ندارد؛ پس رأی او بیاثر خواهد شد!
با این همه، باید فهمید که الکترالها علیرغم رأی شهروندان آمریکا، قطعاً به نامزد حزب مقابل رأی نخواهد داد و طبیعتاً نامزد حزب خود را انتخاب میکنند. یعنی الکترال یا همان «نماینده رأی ایالت»، زمان اعلام رأی مردم ایالت خود، نظر مخالف رای مردم را اعلام میکند! هر چند که از این موارد در تاریخ بسیار است6 اما شاهد اخیر این مثال هم انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 بود که علیرغم فاصله بیش از 543 هزار عددی آراء «گور» نسبت «بوش»، بنا به آراء الکترالها، بوش به ریاست جمهوری آمریکا رسید و جالب اینکه با همهی آنچه گفته شد؛ نه تنها قانونی هم برای برخورد با این تضییع آشکار رأی مردم نیست بلکه به نوعی از آن تحت عنوان وفاداری حزبی نیز یاد میشود!
القصه که این شما و این هم انتخاب آمریکایی! انتخابی کاملاً بر مبنای دموکراسی البته از نوع آمریکایی! حالا با آگاهی بیشتر درباره اتوپیای سرشار از آزادی غربی، با رعایت حقوق مردم صحبت کنیم!
پینوشت:
1. تعبیر دموکراسی البته در حال حاضر بیشتر به دستاویزی برای غرب و بهانهی خوب آنها برای برهم زدن نظم و امنیت جهان است! دموکراسی در اصل یعنی حکومت مردم و مردمی. حکومتی که مردم در آن نقش داشته باشند! اما علناً مدعیان آن چنین نمیکنند! چه آنکه دهها برداشت و انشعاب از این اصل حکومتی بوجود آمده است. شما را دعوت میکنم به خواندن این نوشته ارزشمند درباره «مردمسالاری دینی»
2. ادعای دموکراسی، تفهیم بد آن و برداشت منفعتطلبانه از آن در آمریکا چشم و گوش دنیا را پر کرده است اما همه سکوت اختیار کردهاند. در این نوشته که مدتها بود ذهن بنده را مشغول کرده بود، تلاش کردم روند پیچیده، طولانی، فرمالیته و غیر مردمسالارانه را بدون دخل و تصرف و تحلیل شخصی مستند ارائه دهم!
3. در مجلس سنا که مجلس اصلی و فراگیر آمریکاست هر ایالت نهایتاً میتواند 2 نماینده داشته باشد چرا که محدودیت اعضای مجلس سنا که 100 عضو است ایجاب میکند تا از هر ایالت (که 50 ایالت است) در بهترین حالت 2 نفر عضو سنا باشند.
4. اعلام رأی مردم و انتخاب رئیسجمهور یکماه بعد در جلسهای با حضور همان الکترالها خواهد بود.
5. عبارت «گفتنی است»؛ بهترین جایگزین برای عبارت غلط و اشتباه «لازم به ذکر است» !
6. تا کنون چندین بار (به طور مثال در سالهای 1972، 1976، 1988، 2000 و...) این اتفاق رخ داده است و حق مردم تضییع شده است!
والسلام.
السلام؛
یک خاطره - همیشه اولینها و اولینبارها، در ذهن میماند! اولین برخورد، اولین سفر، اولین عکس، اولین کتاب و یک عالم اولینهای دیگر! اولین و جدیترین برخورد من، وقتی بود که چند سال پیش، در اولین سفرهای دانشجویی1، از بین چند ده کتاب، مسول انتخاب ده کتاب شدیم! آن هم در سفری که موضوع آن شهید چمران بود! اینقدر که چمران خواندیم، داشتیم از تعجب، غبطه، هیجان، حسرت و چند حس خوب دیگر، لبریر میشدیم!
اولین بارِ دهلاویه2 هم، خیلی عجیب بود! یک روستای کوچک که بزرگتر از آمریکا بود! جاییکه چمران، نه در لبنان، نه در مصر و نه در نیویورک، بلکه فقط در آنجا گنجید و از آن همه دنیاداری، خود را کَند و به آن روستا آمد!
قبلاً گفتم؛3 زمانی عاشق کسی میشوید که از او بیشتر بدانید و شناخت پیدا کنید، یکی از راههای دانستن و شناختن، خواندن است! چه از او، چه درباره او! وقتی خواندید؛ عاشق میشوید! نه فقط عاشق چمران، بلکه عاشق چمران شدن!!
«زندگینامه»، «کردستان»، «نیایشها» و «حماسه عشق و عرفان» را در همان سفر، «پرستوی دهلاویه» و «مصطفی چمران» را بعد از آن، و در آینده هم «مرگ از من فرار میکند» را، خواندم و خواهم خواند! 4
1. اگر اشتباه نکنم سال 91 یا 92 و دومین سفر راهیان نور دانشجویی بود که مسئول خواندن چندین کتب پیشنهادی شدیم و از بین آنها ده کتاب انتخاب کردیم که هم خواندشان لذت بخش و عجیب بود و هم تبلیغ و مبلغ کتاب شدن ما که برای خودش ماجرایی است و بعدها شاید نوشتم...
2. دهلاویه روستایی است در شمال غربی سوسنگرد، شهرستان دشت آزادگان، استان خوزستان. در روند جنگ ایران و عراق و پس از پدافندی ده روزه در ۲۴ مهر۱۳۵۹، عراق بر این روستا چیره شد. از آن پس این منطقه صحنه نبرد ستاد جنگهای نامنظم بود. مصطفی چمران، وزیر دفاع و نماینده مجلس شورای اسلامی در این به شهادت رسید و یادمانی نیز برای ایشان در این منطقه ساخته شدهاست که در سال ۱۳۸۴ شهیدی گمنام در محوطه مرکزی آن به خاک سپرده شد؛ ویکی پدیا!
3. «قبلاً که گفتم» : منظور مطلبی در اکانت شخصی اینستاگرام بنده است که بزودی آن مطلب را که درباره «شناخت» نوشتم، اینجا هم منتشر میکنم!
4. به بهانه انتشار یک عکس از یادمان شهید چمران در دهلاویه در اینستاگرام این مطلب را نوشتم! چه شد که ناگهان یاد چمران کردم...!؟
والسلام.
السلام؛
نه اینکه بسیاری از حرف و حدیثها را به ما نمیگویند: نه! ولی بسیاری از حرف و حدیثها را زیاد به ما میگویند! حرف و حدیثهایی که برای ما خیلی بزرگ و مهم شدند! البته که دوستان و اساتید روحانی زیاد داریم و ارادتمند جامعه روحانیت نیز هستیم، اما مشخص است که باید چیزهای بیشتر و بهتری بگویند که تا به حال کمتر گفتند یا نمیگویند!! (البته اینجا بحث نقد به روحانیت نیست؛ چه آنکه اول منتقد روحانیت، خود، سیدِ روحانیِ باسواد و عالمی است که مفصل در این باره گفته، میگوید و خواهد گفت!) 1
اما صحبت سر همین حرف و حدیثهایی است که به ما نگفتند یا کمتر میگویند و اگر بدانیم و حتی رعایت کنیم خودمان آنها را رها نمیکنیم! به طور مثال یکی از سفرهای راهیان نور بود، (دقیق یادم نیست چه سالی بود: 92 یا 93 ، اما) خوب یادم هست که دوستان مسئول، خاموشی زده بودند و همه در خواب بودند اما ما به همراه یک جمع خودمانیتر، کنار روحانی کاروان، خارج از اسکان، نشسته بودیم و او هم ما جاهلها و تشنهها نسبت به کلام معصومین علیهم السلام را، گیر آورده بود و آرام آرام، یک حدیث زیبا و هیجانانگیز و مفصلی را به ما میچشاند!2 از این مثالها هم الی ماشاءالله زیاد است!
در کل، حدیثهایی که مربوط به رفتار و برخورد اجتماعی است، مربوط به نوع خاصی از زندگی است، مربوط به کار است، مربوط به انتخابهاست و... را ندیده و نخواهیم دید اما (با احترام) یک سری از احادیث معصومین را که چون خوب، بیزحمت و نصیحتگون هستند و لقلقه زبانمان شده است3، پشت هم تکرار میکنیم و فقط بر آنها تأکید داریم! (برای اینکه سوء برداشتی هم نشود مثالی نمیزنم!) اما مثلاً احادیثِ کتابِ شریفِ حلیة المتقین4 را کمتر خوانده یا بازگو میکنیم! چون نسخهها و مسائلی است که باید رعایت شود یا رعایت کنیم که طبیعتاً برای خیلیها سخت است یا به هر دلیلی از آن غافلیم!! این هم البته راه دارد! وقتی امام رضا علیه السلام میفرمایند؛ خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده میکند، و بلافاصله سؤال میشود امر شما چگونه زنده میشود؟ و امام فرمودند: علوم و احادیث و معارف ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد؛ زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند کرد!5 یعنی راهش را هم که گفته اند!
خلاصه... ما مردمانی هستیم که منتظریم کسی برایمان کاری کند، یا منتظریم کسی به ما حرفی بگوید و بیاموزد! اما اگر این دوحالت نشد یا حتی اگر این دو حالت شد؛ بهتر این نیست که خودمان یک کاری کنیم!؟
بگذریم! این هم سه حدیث و روایتی که کسی به ما نیاموخت و خودمان خواندیم و بسیار لذت بردیم و تلاش میکنیم رعایت کنیم، البته اگر حدیث سوم را رعایت میکردیم قطعاً اجتماع ما اینطور نبود و خیلی زیباتر و بهتر از اینها میشد. تقدیم به شما:
حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم؛ «برترین کارها، دشوارترین آنهاست.» - بحارالانوار جلد 70 صفحه 191
امیرالمؤمنین علیه السلام: «کار (خیر) اندک، که بر آن مداومت ورزی، از کار بسیار که از آن خسته شوی، امیدوار کنندهتر و بهتر است.» - حکمت 278 کتاب شریف نهجالبلاغه
امام زینالعابدین علیبنالحسین علیه السلام؛ «...پس بنگر اگر طرف مقابل، سنش از تو بالاتر بود، پس با خودت بگو او بیشتر از من عبادت کرده و ایمانش جلوتر از من بوده پس از من بهتر است. و اگر سنش از تو کمتر است پس با خودت بگو من بیشتر از او گناه کردم پس او از من بهتر است. و اگر سنش همسن توست با خودت بگو من یقین دارم گناهکارم اما نمیدانم او گناهکار است پس باز او بهتر از من است.» - جلد 2 کتاب احتجاج صفحه 52
1. جُستار و کلیدواژه «روحانیها» ، «وظایف روحانیت» و... در اینجا: http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1308
2. سفر دانشجویی بازدید از مناطق علمیاتی جنوب کشور در هشت سال دفاع مقدس که بسیار لذت بخش بود در کنار دوستان و حاج حسین عالمی که به شکل قطره چکان تا روز آخر آن حدیث را گفت و اما تمام نکرد!
3. امام حسین علیه السلام: «به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.» - کتاب تحف العقول، ص 245
4. حِلْیَة المُتَّقین (یعنی زینت پرهیزکاران) یکی از کتب علامه مجلسی است که درباره آداب، اخلاق، رفتار و شیوهی زندگی، فقط هم بر مبنای احادیث مستند معصومین نوشته شده. آن هم در چهارده یا پانزده باب که مسائل جزئی و ریزی چون: آداب لباس و پوشش، آداب زیور و رسیدگی به مو و ظاهر، آداب خوردن و آشامیدن، آداب خوابیدن، آداب معاشرت با مردم، آداب سفر و... را با احادیث معصومین دسته بندی و ارائه کرده است که پیشنهاد میکنم حالا که هم PDF آن و هم نسخه موبایل آن موجود است حداقل یکبار بخوانیم!
5. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30 و معانی الاخبار صفحه 180
* این سایت خوب را هم دیدن فرمایید؛ کتابخانه احادیث شیعه
والسلام.
السلام؛
«شما هم دوربین رو روشن کنید... تصور کنید امام حسین (ع) مقابلتون نشستن... بدون واسطه با امام حسین(ع) حرف بزنید و برای کمپین #با حسین علیه السلام حرف بزن! بفرستید»
با این عبارت کوتاه در آپارات (سرویس اشتراک ویدئو) آغاز به کار کرد. پویشی* که کار نو و بکری بود. «با حسین علیه السلام حرف بزن» پویشی است که در آن افراد با فرض اینکه مقابل امام شهیدمان نشستهاند؛ با ایشان حرف میزنند. شاید در نگاه اول، تنها یک حرکت احساسی بود و یا از دید برخی، برای ستارهها یا همان سلیبرتیها** بهترین فرصتِ حضور در یک حرکتِ جمعیِ دینی و عمومی به حساب میآمد؛ آن هم برای جذب مخاطب قشر دینی و طرفدارهای جدید و یا شاید هم برپا کنندگان این پویش، اصلن*** چنین هدفهایی نداشتند!
اما به هر حال این پویش، یک حریمِ امن و یک آسودگیِ خاطر را برای همه نمایان کرد، آسودگیِ خاطری ناشی از با هم بودن، اتفاقی که شاعر، خواننده، دکتر، مهندس، مداح، بازیگر، سیاستمدار، نقاش، مجری، فوتبالیست، روحانی، زن، مرد و کودک و... را با همهی تفاوتِ سلیقه یا حتی عقیده، با همهی اختلافات فکری و سیاسی و اجتماعی، همرنگ و همدغدغه کرد و به نمایش گذاشت!
به قولی، این پویش، نمایش دهندهی یک نخ تسبیح بزرگ بود! نخ تسبیحی به وسعت دنیا که البته بیش از هزار و اندی سال است که معلوم و عیان است اما به یادآوری نیاز داشت! امام حسین علیه السلام برای همه است! این اعجاز و انرژی حسین علیه السلام است که اینطور فراگیر است! از میشیگان آمریکا گرفته تا نیجریه! در دنیا و در همین ایرانِ خودمان هم، هر کس به قدر وسع خودش، به قدر فهم خودش و به قدر درک خودش از شخص حسین علیه السلام و شخصیتهای کربلا، برداشت میکند و بهره میگیرد!
پیشنهاد میکنم کلیپهای این پویش را ببینید و از صحبتها و درددلها و ابراز احساسات زیبا و حسینی حاضرین در این پویش لذت ببرید...
مهم این است که همه با نام حسین و زیر نام حسین علیه السلام جمع شدیم! شکر...
#با_حسین_حرف_بزن
#با_امام_حسین_حرف_بزن
#talktohussain
مشاهده پیشنمایش و منتخبی از ویدئوهای این پویش:
دریافت این پیش نمایش | نمایش همهی ویدئوها در آپارات
مدت زمان: 1 دقیقه 29 ثانیه
- پانویس (پینوشت، پانوشت):
* پویش: در زبان پارسیِ ما، به جای کمپینِ خارجیها به کار میرود؛ یعنی به کار میبریم!
** به ستارهها و شخصیتهای رسانهای، هنری، ورزشی و سیاسی و یا هر شخصیتی که به هر دلیلی، جمعیت زیادی از مردم بالاخص جوانان پیگیر اخبار او و طرفدار او هستند، Celebrity گفته میشود! به شدت از این واژه و اصطلاح که عین ویروس در ایران هم در حال انتشار است، خوشم نمیآید! بالاخص وقتی که بازیگران ما با گویشی نرم و لطیف و آهسته، آن را در رسانهی ملی به نشانهی باکلاسی و روشنفکری استعمال میکنند!
** هنوز بین علمای زبان پارسی و زبانشناسان و اساتید دستور خط و گفتار، اختلاف است که اصلاً درست است یا اصلن! برخی هم گفتند اصلن زیبا نیست و همان اصلاً بهتر است با اینکه تنوین در حروف الفبای ما نیست و تنوینها اساساً یا اساسن عربی هستند! اخیراً یا اخیرن هم در کتبی از دبستان، چنین کلماتی دیدم!
والسلام.
السلام؛
روز اول بود.
اجازه گرفتم و وارد شدم...
تا مرا دیدند، پرسیدند؛ امروز روزه گرفتهای یا نه!؟
عرض کردم: نه!
فرمود: امروز روزی است که زکریا پروردگارش را صدا زد و گفت: ای پروردگار من، فرزندی پاک به من عطا و مرحمت کن چرا که تو قطعاً دعای بندگانت را خواهی شنید...
خداوند، استجابت نمود. آن هم در حالیکه در محراب و در سجده بود، ملائکه او را خطاب کردند که خدا بشارت میدهد تو را به یحیی...
ای پسر شبیب، پس بدان هر که امروز روزه بدارد و دعا کند، خدا استجاب نماید...
ای پسر شبیب !این ماه، ماهی بود که آن مردمی که خود را برترین میپنداشتند و ظلم و جنگ را در آن حرام میدانستند و احترام این ماه را نگاه میداشتند، به جنگ و خونریزی پرداختند! آن هم جنگ با تنها پسر رسولشان! «بهترین» بر روی زمین! نه تنها حرمت آن ماه حرام؛ بلکه حرمت رسولشان هم نگاه نداشتند!
ای پسر شبیب !با نسل پیامبرشان جنگیدند! آن هم چه جنگیدنی! حتی حرمت زنان و دختران آل رسول و بنیهاشم را نگاه نداشتند، اسیرشان کردند، غارتشان کردند، ظالمان و گمراهانی که پستتر از آنها نیست…
پس ای پسر شبیب… اگر گریه میکنی، برای جدم حسین بن علی بن ابی طالب که سلام خدا و رسول خدا بر او باد، گریه کن…
بر او گریه کن که او را تشنه لب و در مقابل چشم زنان، کودکان و خواهرش؛ عمه جانمان، ذبح کردند... همانها که لعنت و عذاب خدا بر آنان باد...
او را با هجده نفر از اهل بیتش شهید کردند... هجده نفری که هیچ یک از آنان بر زمین شبیه، همتا و مانندی نداشتند!
ای پسر شبیب بدان که آسمانهای هفتگانه و تمام زمینها بر حسین گریستند، آن هم چه گریستنی... جنیان در زمین و پرندگان و فرشتگان در آسمان، سیلاب از دیدگان روان کردند...
بدان که چهارهزار مَلَک از بهترینِ ملائک، برای یاری جدم به هیاهو افتادند و بر روی آسمان کربلا بال گشودند و آماده بودند و اجازه خواستند تا به زمین فرود آیند...
اما...
اما وقتی رسیدند، پَر ریزان و حیران به دور پیکر بیجان حسین شهید میگشتند...
تمام این ملائک، مأموریت دارند تا روز قیامت در همان جا بمانند و دور مزار حسین بگردند... پیوسته در شب و روز، واله و حیران، پریشان و ژولیده، مشغولِ عزاداری هستند...
تا قیام قائم...
تا زمانیکه قائم ندای خونخواهی سر دهد، همه این چهارهزار مَلَک، به سپاه قائم میپیوندند و همه با هم شعار خونخواهی جد مظلوممان را سر میدهند؛ یا لثارات الحسین...
ای پسر شبیب! پدرم خبر داد به من، از پدرش و ایشان از جدش که چون جدم حسین را شهید کردند از آسمان خون و خاکِ سرخ بارید... عذابی بود بر زمینیان؛ و کم مانده بود که هلاک شوند و مورد نفرین بهترینهای خلقت قرار گیرند...
اما ای پسر شبیب... چه عذابی بالاتر از اینکه قدر حسین و اهلش را ندانستند، چه عذابی بالاتر از اینکه دیگر حسین ندارند...
ای پسر شبیب! اگر گریه میکنی! بر حسین گریه کن... گریه کن که تا آب دیده بر روی صورت تو و بر روی گونههایت جاری شود که اگر چنین شود، خداوند به عظمت حسین و به مظلومیت حسین تمام گناهان صغیره و کبیرهات را میآمرزد...
خواه اندک باشد یا بسیار...
ای پسر شبیب... اگر میخواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی برای تو نباشد... پس حسین را زیارت کن...
ای پسر شبیب! اگر میخواهی در غرفه عالیه بهشت ساکن شوی و در کنار ذریه طاهر رسول، پس قاتلان حسین را لعنت کن...
ای پسر شبیب! ای پسر شبیب... ای پسر شبیب...
***
زبانم قفل بود، با هر باری که مرا صدا میزدند، قلبم از جا کنده میشد! انگار زمین زیر پای من میلرزید... چنان روضهای خواندند که دانههای اشک، نه از چشمانشان بلکه از صورت و محاسن مبارک ایشان چون یاقوت، پیوسته روان بود... به پهنای صورت اشک میریختند و من متحیر بودم...
متحیر از این غم و از این روضه...
میخواستم قالب تهی کنم! میخواستم لب بگشایم و بگویم ای کاش... ای کاش من هم...
تا اینکه ناگاه دوباره فرمودند: ای پسر شبیب!
اگر میخواهی مثل ثواب شهیدان کربلا را داشته باشی، هر گاه که مصیبت آن حضرت را یاد می کنی ندا سر ده که: «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما»
بگو که ای کاش... ای کاش من هم با شما میبودم و به این فوز عظیم نایل میشدم...
ای پسر شبیب... اگر شادمانی تو در این است که با ما در درجات بالای بهشت باشی، به اندوه ما اندوهگین باش و به شادی ما شادمان باش و بر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را هم دوست داشته باشد، خداوند او را با آن سنگ محشور میکند.
متن بالا برداشت بنده از متن حدیث معروف امام رضا علیه السلام خطاب به رَیّان ابن شبیب است که تنها بخش مهمی از آن یعنی «إن کنت باکیًا لشیءٍ فابکِ للحسین..» معروف بود و بیشتر شنیده شده است. تلاش کردم در متن اصلی کلام معصوم دست برده نشود و پوستر زیر هم با بخشی از همین حدیث کار شده است که ناقابل به محضر امام حسین و امام رضا علیهم السلام تقدیم میکنم. برای دریافت با کیفیت اصلی روی عکس کلیک نمایید.
«بحارالأنوار ج 44ص 285 و عیون أخبارالرضا(ع)، ج1 ص 299»
والسلام.
السلام؛
طِرِمّاح بن عَدِی الطائی شاعر و سخنور چیره دستی بود. او از خویشاوندان حجر بن عدی بود. هر چند کوفی بود اما از معدود یاران امام علی (ع) بود. پس از جنگ جمل امام علی (ع)، در پاسخ به نامۀ معاویه، نامهای نوشتند و طرماح مأمور رساندن آن نامه به معاویه در شام شد.
طرماح وقتی که به دربار معاویه وارد شد، گفت: «السلام علیک ایها الملک؛ سلام بر توای پادشاه.»
معاویه گفت: «چرا مرا امیرالمؤمنین خطاب نکردی؟»
طرماح در پاسخ گفت: «مؤمنین ما هستیم، چه کسی تو را بر ما امارت داده که تو را امیر بخوانم؟»
... نهایتاً پس از شهادت امام علی و امام حسن (ع) به نزد امام حسین (ع) آمد و به یاران ایشان پیوست. در منزلگاه عذیب الهجانات، چهار سوار از کوفه به امام حسین (ع) پیوستند که طرماح راهنمای آن ها بود. حرّ بن یزید ریاحی خواست مانع پیوستن آنان به امام شود، ولی امام آنان را از یاران خود خواند و از آنان محافظت کرد. در مسیر آمدن سوی امام، طرماح اشعاری با مضمون شوق رسیدن به امام (ع) قرائت کرد.
پس از قرائت آن شعر، طرماح خبر از شهادت قیس بن مسهر داد و به امام (ع) گفت از شما می خواهم اگر می توانی حتی یک وجب هم جلو نرو، یاران و کاروان شما معدودند و من در کوفه سپاهی دیدم که تا کنون به چشم ندیده بودم... به قبلیه من بیا که دلدادگانت آنجا پذیرایت هستند!
امام حسین (ع) این پیشنهاد را نپذیرفتند و فرمودند: خداوند تو و قبیلهات را جزای خیر دهد. ما و این گروه پیمانی بستهایم که نمیتوانم از آن باز گردم.
طرماح پس از آن با اجازه امام برای خرید به سوی عیال و قبیله خود رفت...
اما هنگامی که برگشت در همان منزلگاه خبر شهادت امام حسین (ع) را شنید.
* * *
موسسه فرهنگی هنری رسانه آفتاب که ید طولایی در تولیدات صوتی فاخر دارد نمایش صوتی «هفتاد و سومین نفر» را با حضور شهاب حسینی، بهروز رضوی و حامد بهداد تولید کرد؛ نمایشی که بسیار اثرگذار، مبتکرانه و مستند است. شخصیت اول نمایش طرماح بن عدی طائی است. رضا اقتصادی در کنار این سه هنرمند علاوه بر گویندگی، کارگردانی هنری کار را با نویسندگی یاسین حجازی برعهده داشته است و همچنین امیدروشن بین آهنگسار آثار نام آشنایی چون ایستاده ایم 1 و 2 در خلق مبتکرانه و صداسازی های موثر این کار با آهنگسازی خود نقش مهمی داشته است.
صدا سازی، فضاسازی و گویش گویندگان حرفه ای در کنار داستان مستند این نمایش صوتی کار را بسیار شنیدنی و اثرگذار کرده است.
دریافت دموی صوتی این نمایشنامه
والسلام.
#whoishussain
#HussainUnitesUs#حسین_یوحدنا
السلام؛
انسان از ابتدای خلقت دنبال لذت بود! از لذت آن سیب خوشمزه که پدرمان، جناب ابراهیم (ع) تناول فرمودند و دامن همه ما را گرفت، تا لذات مادی و نفسانی انسانهای این دوره زمانه! البته یک سری از لذات هم، طعم و بو ندارند و چشیدنی نیستند! فهمیدنی و درک کردنی است، آن هم با سختی! خیلیها هم متوجهاش نیستند، چرا که نگاه مادی دارند و با استدلالاتِ کاملاً منطقی، با سوالاتی نظیر خستگی چه لذتی دارد! این ادعا را بر نمی تابند! اما...
اما چه لذتی دارد؛
لذت خستگی طی مسیر هزار اندی کیلومتری تا گوشه کشور!
لذت سر و کله زدن با کودکانی که در دنیای کوچکی زندگی میکنند با وسعت قلب زیاد!
لذت سختیهایی که برای یک شهر نشین، سختی است اما برای مردمان آنجا زندگی روزانه!
لذت شنیدن حرفهای پیرزن باغداری که با بغض و لهجه غلیظی، با تو درد دل میکند، با اینکه خیلی از حرفهایش را هم نمیفهمی، اما درک میکنی!
...و یک عالم لذات دیگر که لذتهای امثال بچه پولدارهای تهران* در برابر آنها پشیزی** ارزش ندارد!!
به نظرم هیچ جایی، در کشور محروم نیست! بلکه بیبضاعت یا کم بضاعت هستند! آن هم به سه علت؛
- یکی اهالی و مردم محترم که نمیخواهند حرکت کنند و به شرایط فعلی رضایت میدهند؛
- هدایتگر یا حرکت کنندهای ندارند؛ هدایتگری از جنس مرحوم حاج عبدالله والی*** یا شهید حسن شاطری**** و حتی همین دانشجویان مخلص که اردوهای جهادی را برگزار میکنند...
- و نهایتاً دهیار، شهردار، فرماندار، استاندار و حتی مسئول بالاتری که بی مسئولیت، بی کفایت، بی فکر و از خدا بی خبر است!
* بچه پولدارهای تهران تعبیری است به تازگی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی شناخته شده و بچه پولدارهایی هستند که با این نام با انتشار تصاویری سخیف و تجمل گرایانه از خودروهای آنچنانی در ویلای آنچنانی و با تفریحات آنچنانی و... در حال فخرفروشی و عقده گشایی هستند!
** پشیز؛ یک واحد پولی و سکه ای فلزی، کم ارزش و بی بها که امروزه در تعابیر و ضرب المثل ها استفاده می شود
*** خیلی مرد بود! نماد مدیریت جهادی و محرومیت زدایی است! کتاب تا خمینی شهر را بخوانید تا بدانید کیست و چه کرد!
**** شهید حسن شاطری یا مهندس حسام خوش نویس، مسئول ستاد بازسازی لبنان در بیروت بود که در وصفش همین بس که با شهادتش مردم لبنان بالاخص شیعیان جنوب و مسیحیان آن منطقه مدت ها عزادار بودند!
والسلام.
السلام؛
فضای مجازی با این اسم غلط اندازش، خیلیها را به اشتباه انداخته و یا از سر «بیسوادی رسانهای» کاری کرده که برخی تشخیص ندهند فقط فضا و بستر آن «مجازی» است و نه افراد و آثاری که از خود به جا میگذارند!
افراد، نوشتهها، عکسها و آثاری که از خود در فضای مجازی به جا میگذارند؛ حقیقی است!
همان فکر و بازخورد رفتار ماست، با این تفاوت که در فضای مجازی اتفاق میافتد.
حالا یک سوال مهم اینجا مطرح است؛ آیا همان «کاربر»ی که در شبکههای اجتماعی از الفاظ ناشایست استفاده میکند، میتواند همین کار را در فضای حقیقی و در مواجههی رو در رو انجام دهد!؟
به طور مثال یکی از صاحبان همین اکانتهایی را که زیر مطلب جناب آقای لیونل مسی، به ابراز هیجان پرداخته است، شناسایی و فراخوانی کنیم و بگوییم خوب؛ حالا این شما و این هم آقای مسی! همان الفاظی را که در فضای مجازی نوشتید، اکنون مقابل ایشان (بر فرض به زبان آرژانتینی) به او بگو و به زبان بیاور...!
دو حالت دارد؛ یا آن فرد اینقدر حقیر است که از بیان چنین الفاظی در دنیای حقیقی، به طرز کاملاً وقیحانهای ابایی ندارد و برایش سهل و آسان است و یا واقعاً دچار غفلت و جوگیری شده است و این حرکت را یک تفریح در فضای بی در و پیکر مجازی میداند!
البته بین اساتید این حوزه اختلاف است که باید در برخورد با این افراد چه کرد: آیا لازم است اجازه فعالیت در فضای مجازی را از آنها سلب کرد؟ یا فعالیتشان را محدود کرد؟ یا برای آنها آموزش سواد رسانهای برگزار کرد؟ پلیس فتا هم یک گزینه پیشنهادی است البته!!
* * *
شاید ملت و حکومت یک کشور، بر مبنای رفتار سیاسی و نوع دین و تاریخ فرهنگی خود، شناختی فرهنگی به دیگر کشورهای جهان ارائه میکنند؛ اما فضای مجازی که از آن به عنوان یک «خانواده جهانی» نام برده میشود، بیشتر از این مواردی که گفته شد، فرهنگ و چهره اصلی افراد، شخصیتها و مردم یک کشور را نشان میدهد!
حالا فکر کنید خارجیها از ما «ایرانیان با فرهنگ» چه تصوری دارند!؟
شاید به خاطر همان اسم غلط انداز است که فکر میکنیم ردِّ بد از خود گذاشتن، در فضای مجازی، مثل بیماری زنگ در خانه را زدن و فرار کردن است! در حالیکه اینطور نیست!
والسلام.
السلام؛
چاپ یکهزار و سیصد و هفتاد و هفت هجری قمری بود. بخط نویسنده مشهور طاهر خوشنویس (تبریزی) و از روی قرآن سلطانی نوشته و کلیشه شده بود. آنهم بسرمایه جناب آقای حاج سید محمود کتابی، مدیر کتاب فروشی علمیه اسلامیه؛ به آدرس تهران، ناصر خسرو...
از برگهها و از چاپِ دوبارهٔ نوشتهها، معلوم بود چندین بار صحافی شده است، اما صفحاتش دیگر جای ترمیم نداشت، ولی هنوز قرآن کریم بود...!
مصحف عجیب و جالبی بود. کتاب را که باز کردم اولین چیزی که نظر را جلب میکزد نشان شیر و خورشید «اداره مطبوعات و تألیف و ترجمه» آن زمان بود که با توضیحاتی دربارهی مشخصات قرآن، در صفحه اول و به نشانهی تأیید چاپ شده بود. در صفحات بعد، با «شجره نامه» جناب کتابچی روبرو شدم که دو صفحه را به خود اختصاص داده بود. شجرهنامههایی را از نزدیک دیده بودم اما این یکی خیلی مفصل و زیبا بود.
پایین صفحات و لبههای صفحات، ترمیم شده بود و حتی بخشی از آیات که همراه با کنارههای صفحه، از بین رفته بود، در صحافیِ دوباره و در ادامه متن کار شده بود.
بیشتر که تورق کردم، در گوشهی سمت راست و بالای صفحات قرآن کریم، عبارات «خوب،وسط،بد» نظرم را جلب کرد که مشخص بود بابت استخاره درج شده بودند؛ این هم جالب بود! آدم ترغیب میشد استخاره بگیرد!
در انتها، بعد از فهرست سورههای شریف قرآن، نوبت به فهرست کشف المطالب رسید! به شدت کاربرد داشت! مفصل و جزئی هم بود! طبیعتاً چنین قرآن و مصحف شریفی که روایت کردم کشف الآیات هم داشت!
یکی از همسایهها این قرآن شریف را داده بود و چنین گفته بود: ما کمتر میخوانیم! این قرآن، قرآن پدری است! خواهشاً در ماه مبارک شما کمی از آن بخوانید...!
خواندیم!
والسلام.
السلام؛
مدتهاست علاقه دارم کار مورد علاقه ام ، یعنی وبلاگنویسی را که از سال 84 آغاز کردم همچنان ادامه دهم، هر چند با تأخیر و فواصل زمانی زیاد! باز هم ایام شیرین و خوب نمایشگاه کتاب برای کتاب خوانها فرا رسید، هر چند که امیدوارم قدرت خرید مردم در کتاب حداقل کم نشده باشد! امسال هم همانطور که خود ما از بسیاری از بزرگان، اساتید و کتابخوانها درخواست معرفی کتاب میکنیم، خیلی از دوستان و نزدیکان ما نیز، کتابهای مورد علاقه خود را به یکدیگر معرفی میکنند، که چه بهتر است که این معرفی کتاب را، نه از جنبه فخر فروشی یا غرور، بلکه از این جنبه ببینیم که دیگران نیز از کتاب های مورد علاقه ما استفاده کنند و کتاب هایی که نوش جان کردیم را به یکدیگر تعارف بزنیم!
پس در راستای ده کتاب پارسال و مطلب سال گذشته در همین زمان و در همین بلاگ، امسال هم بنا به صحبت و مشورتی که با دوستان کردیم، بنا شد هر کدام، کتابهایی که قصد نوش جان کردنشان را داریم؛ معرفی کنیم اما قبل از هر چیز خودم و شما را به موارد زیر توصیه میکنم!السلام؛
مدتی بود بابت مشغله های مادی و معنوی، به اینجا سر نمیزدیم! دلمان هم تنگ بود برای وبلاگ نویسی که یکی از اولین اشتغالات ما در فضای مجازی بود. اما خوب بهانه ای پیدا شد و در این آخر سالی اندکی وقت پیدا کردیم که خودمان باشیم!
پیشتر در اینستاگرام گفته بودم که وقتی کسی چیزی را نفهمد، یا به آن بی توجهی میکند یا با آن مقابله میکند! یک وقت این فهم در موضوع اعتقادات است یا دانش سیاسی... امروز هم که مردم شریف ما اینقدر نزدیک و به آسانی وارد مسائل سیاسی میشوند و خلاف قاعده امر به معروف و نهی از منکر، به تفتیش عقاید یا توهین به عقاید بر میآیند، سخت است که مسأله ای که بخش اعظمی از آن ایمانی و قلبی است به کسی توضیح داد! مثلاً ارادت به یک شخص! یا اعتقاد به یک جایگاه! علاوه بر مطالعه و تحقیق آن هم بدون نگاه متعصبانه و یا جناحی، لازم است آن را درک کرد! بایست یک سری از مسائل را فهمید! حالا لُب مطلب این میشود که ما خیلی فهمیدیم! هم جایگاه را هم شخص را! به همین دلیل هم است که بسیار علاقه و ارادت داریم!
حقیر تمام اعتقادات و دانستههایم را (اگر قابل اعتنا باشد) مدیون بیانات و نوشتههای سید علی حسینی خامنه ای هستم! رهبری که عزیز دل ماست و مرجع ماست و این علاقه طی مدت طولانی و علاوه بر تحقیق و مطالعه و پیگیری بیانات، از راه دل حاصل شده! همان قاعده عجیب و غریب «حکومت بر قلبها» که آغاز کنندهاش امام خمینی (ره) بود! قاعده ای که جا دارد برایش چندین کتاب نوشته شود!
بعد از صحبتها و تحلیلهای نچسب عدهای از بیانات این چند ماهه حضرت آقا، نگرانی محبت انگیز خود را در فوتوشاپ خالی کردیم و دوباره دستبرد زدیم به فوتوشاپ که منتج شد به این طرح دلی...؛ طرحی تشکیل شده از موارد زیر؛
- تصویر رهبری؛ که از دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم با رهبر انقلاب گرفته شده؛
- خطاطی شعر هم زحمت ما به یکی از دوستان است با کمی دستکاری بنده؛
- عکس بوکهای (Bokeh) هم که در کار اندکی دیده میشود، ابتدای سال در جاده چالوس ثبت کردم؛
- بکگراند هم مشتمل بردو تصویر استاک ابر با تغییر رنگ است!
خلاصه که رهبرم سلامت...
از عمر من آنچه مانده، بر جای
بر گیر و بر عمر دوست افزای
والسلام.
السلام؛
در مملکت «تئوری گو» ، «نق زن» و «منورالفکر» بسیار داریم که در قالبهای متعددی از جمله منتقد، نویسنده، تئوریسین و استاد به فعالیت مشغولند! عدهای، همیشه و همهجا فقط نقد میکنند، البته بیشتر، شبیه نقد است، و در واقع چیزی جز جار زدن اشتباهات و ضعفها نیست، چیزی جز نق زدن نیست! الان هم نود درصد فرهنگی کارهایمان، نقزنهای قهاریاند! فقط حرف و حرف! دریغ از یک راه حل! مثلاً کتابی چند صد صفحهای نوشته میشود که در مملکت ما فلان خلاف دینی که با چشم غیر مصلح هم دیده میشود، معضل است! یا چند صد صفحه کتاب نوشته میشود که در مملکت ما فلان مسئله فرهنگی رعایت نمیشود! بله، داریم به عینه میبینیم!! به جای این همه قیل و قال یک راه حل پیشنهاد کنید!
گاهی هم، این به اصطلاح نقدها، پز روشنفکری محسوب میشود؛ مثلاً طرف، هر روز نمایشگاه کتاب است، خرید هم میکند، باز به خاطر نگاه حزبی یا مخالفت با فلان نهاد و خط سیاسی یا حتی به خاطر اینکه الان انتقاد از نمایشگاه کتاب روی بورس است، کورکورانه مشغول تکرار یکسری حرفهای بیارزش میشود!! که چی؟ که مثلاً آقا صاحبنظر شدند!
صاحب نظر بودن، داشتنِ قدرتِ تحلیل و مواضعِ شخصی، نسبت به رویدادهای مختلف، خیلی هم خوب و پسندیده است اما راه حل دادن، صاحبِ نظری بودن که معضل را حل کند، پسندیدهتر است!
فقط لب و دهن نباشیم!
به نظر شخصی حقیر! کتاب، خریدنش خوب است اما خواندش مهمتر است؛ الگوی نمایشگاه کتاب این سالها هم مشکلات زیاد دارد اما ما مشکل کتابخوانی بیشتر داریم، پس تا ارائه الگوی بهتر و البته اجرای آن، کتاب خریدن و کتاب خواندن خوب است!
والسلام.
السلام؛
کتاب را باید «نوش جان کرد» و این یعنی هر کتابی مناسب «جان» نیست! یعنی اگر جان شما نیاز به غذا داشته باشد - همان مثال غذای روح- شما اول آن چیزهایی که نیاز است، آن چیزهایی که ضروری است و در جان شما وجود ندارد را به خود میرسانید! خود را تقویت میکنید. اساساً کتاب هم همین است. بنده این را برای خود قانون کردم! یعنی تا زمانیکه به بسیاری از نیازها و دانستنیها و تجربیات آگاهی پیدا نکردم، باید کتابهایی بخوانم که این نیازها را برای من تأمین کند!
امروز، به عنوان یک برادر کوچکتر و در کمال تواضع، به طور بسیار خلاصه، کتابهایی که بزودی و با برپایی نمایشگاه کتاب، نوش جان خواهم کرد را، اینجا معرفی و یادداشت میکنم؛ هم برای اینکه فراموش نکنم! و هم اینکه دوستانی که از اینجا گذر میکنند، اگر چشمشان خورد، نگاهی بیاندازند، شاید به کار ایشان هم آمد و گرفتند و نوش جان کردند!
قبل از معرفی کتابها ذکر چند نکتهی تجربی لازم است؛
اول اینکه برخی از این کتابها شیرین است؛ برای همه! برخی هم شیرین است؛ نه برای همه! به همین دلیل برخی از کتابهای زیر ممکن است برای من بیشتر شیرین باشد تا برای شما!
دوم اینکه اول کتابهای نصفه کارهی خود را تمام کنید بعد کتاب جدید تهیه فرمائید!
سوم اینکه در معرفی کتاب ترتیب خاصی مد نظرم نیست!
چهارم اینکه برای توضیحات بیشتر درباره هر کتاب میتوانید روی (+) کلیک کنید!
پنجم هم اینکه قطعاً بزرگان، نویسندگان، اساتید و بزرگوران دیگر نیز به توصیهی کتاب، پیشنهاد کتاب و ارائه سیر مطالعاتی پرداختهاند که میتوانید از آنها نیز جویا شوید.ضمناً این مطلب ممکن است بروز شود!
* به یاد «کتاب بخوانیم» حسین احمدی سخا؛ غرقِ در رحمت خدا...
السلام؛
سالی که کتاب ارزشمند «خانواده» رونمایی شد، اگر اشتباه نکنم نمایشگاه قرآنی بود که ما هم توفیق خدمت داشتیم. به تازگی با یکی از دوستان صهبا آشنا شده بودم و بسیار هم ایشان را اذیت میکردیم. وقتی کتاب رونمایی شد، دقیقاً یادم هست، هشت نسخه از آن کتاب را خریداری کردم و تا پایان روز هفت نسخه از آن را هدیه دادم! بعد از خواندن کتاب هم، بارها و بارها، هر جا که در توان من بود، کتاب را معرفی کردم...
البته که کتاب و متن آن به قدری ارزشمند است که بتواند از خود بگوید، اما شیوه و سبکِ کارِ جهادی بچههای موسسه جهادی، جداً خداقوت داشت و دارد، هم بچههای محتوا و هم بچههای انتشارات، چاپ و فروش که همهٔ دغدغهشان رسیدن این مطالبِ ناب از آن انسان دوست داشتنی، به مخاطب است
خلاصه زیرکی و هنر دوستان صهبا این است که دست روی محتوا و کتابهایی میگذارند که یکبار خواندنش واجب است ولی کافی نیست...
کوتاه درباره کتاب به نقل از ناشر؛ «در منظومة نظرات راهبردی رهبر انقلاب دربارة سبک زندگی، اولین عنوانی که ایشان مطرح میکنند «خانواده» است. آیتالله خامنهای، به خانواده به عنوان سلول بنیادینی مینگرند که بافتهای جامعه را ایجاد میکند. در تنظیم این کتاب، بیش از یکصد سخنرانی آقا، مربوط به جلسات خطبهخوانی عقد، نشست اندیشههای راهبردی با موضوع زن و خانواده، دیدار مداحان در سالروز میلاد حضرت زهرا(س) و جلسات با بانوان نخبه به کار رفته است که در مجموع به سبک ساخت یک جلسه مطول مطوی در محضر ایشان در آمده است. سخنان ایشان در این کتاب حاوی مطالبی با موضوع فلسفه و اهمیت ازدواج، تفاوت نظر اسلام و غرب دربارة ازدواج، تفاوتها و جایگاه مرد و زن در خانواده و... است. »
یک خداقوت بزرگ و تشکر صمیمانه به دوستان زحمتکش صهبا و البته تقدیر از حرکت به جای مجمع ناشران انقلاب بابت مسابقات کتابخوانی کتاب و زندگی.
دعوت میکنم دوستان خودم را به پیوستن به پویش مطالعاتی #من_خانواده_ام_را_دوست_دارم
السلام؛
کار به جایی رسیده که اصلا برای هم دلسوز نیستیم، نسبت به دور و اطراف بیتفاوتیم و از همه بدتر هر کسی فکر خویش است!
در اسلام دو چیز وجود ندارد؛ یکی به من چه، یکی به تو چه! (۱)
مفهومی به نام «امر به معروف و نهی از منکر» که احتمالا از واجبات دین است را خلاصه و محدود کردیم!
بماند اینکه ما نه معروف را شناختبم و نه منکر را که بخواهیم امر و نهیاش کنیم! شناختی هم باشد ناقص و محدود است!
باز هم بماند که امر به معروف نکرده، تحکمی و بیپروا رفتیم سراغ نهی از منکر! (۲)
کما اینکه غافلیم، امر به معروف و نهی از منکر نیز مثل نماز است؛ آدابی دارد و باید یاد داده و یاد گرفته شود! (۳)
باز هم بماند که امیرالمؤنین، امام علی علیه السلام فرمود بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار آزار ده! (۴) که اینجا کلاً سخنی با مسؤولین نداریم!!
و باز هم بماند اینکه اساس رابطه دولت و ملت در رسیدن به نظام، دولت و حکومت اسلامی یک رابطه متقابل است، رابطهای که حضرت علی علیه السلام در یکی از نامههایشان فرمودند؛ این رابطه متقابل امر به معروف و نهی از منکر باید بین حکومت و مردم برقرار باشد، هم از طرف مردم هم از طرف مسؤولین!
امر به معروف و نهی از منکر زیربنای همهی حرکات اجتماعی اسلام است که با آن همه واجبات و فرائض برپا میشود! این کم چیزی نیست...
لذاست که گفته اند؛
«این معنای مهمّ امر به معروف و نهی از منکر را نباید به مسائل زیر نصاب اهمّیّت منحصر کرد؛ بعضی تصوّر میکنند امر به معروف و نهی از منکر منحصر میشود به اینکه انسان به فلان زن یا فلان مردی که یک فرع دینی را رعایت نمیکند تذکّر بدهد؛ البتّه اینها هم هست امّا مهمترین قلم امر به معروف و نهی از منکر نیست. مهمترین قلم امر به معروف و نهی از منکر عبارت است از امر به بزرگترین معروفها و نهی از بزرگترین منکرها. بزرگترین معروفها در درجهی اوّل عبارت است از ایجاد نظام اسلامی و حفظ نظام اسلامی؛ معروفی بالاتر از ایجاد نظام اسلامی و حفظ نظام اسلامی نداریم؛ معروفها اینها هستند: اعتلای فرهنگ، سلامت محیط اخلاقی، سلامت محیط خانوادگی، تکثیر نسل و تربیت نسل جوان آمادهی برای اعتلای کشور، رونق دادن به اقتصاد و تولید، همگانی کردن اخلاق اسلامی، گسترش علم و فنّاوری، استقرار عدالت قضائی و عدالت اقتصادی، مجاهدت برای اقتدار ملّت ایران و ورای آن و فراتر از آن، اقتدار امّت اسلامی و تلاش و مجاهدت برای وحدت اسلامی؛ مهمترین معروفها اینها است و همه موظّفند در راه این معروفها تلاش کنند؛ امر کنند.» (۵)
۱. بارها در جلسات تفسیر علامه جوادی آملی و حجت الاسلام قرائتی صراحتا شنیدم! البته آن انسان دوست داشتنی هم در خلال سخنرانیهاشان اشاراتی داشتند!
۲. البته گاهی و در موارد و شرایط خاص ممکن است تحکم و چنین برخوردهایی نیاز باشد!
۳. نقل قولی از بیانات آن انسان دوست داشتنی
۴. حکمت شماره ۱۶۸ نهج البلاغه
۵. بیانات آن انسان دوست داشتنی ؛ ۹۴/۱/۱
والسلام.
السلام؛
چندی پیش -حدود سه ماه قبل- به ذهنم رسید کمی از مرحلۀ «حرف» پا را فراتر بگذاریم و به مرحلۀ «عمل» برسیم -در حد وسع خودمان- و برای رفع نگرانی از بابت زبان فارسی یک حرکتی کنیم! مثل همیشه تصمیم گرفتم در همان جمع دانشجویی که فعالیت میکردم یک سری لغات که از زبانهایی عربی، فرانسوی و انگلیسی در زبان فارسی رواج یافته است و معادل فارسی آنها نیز موجود است، را جمعآوری کنم و در این قالبی که مشاهده میکنید به دست بچههای خودمان برسانیم که هم از خودمان شروع کنیم و هم را در جمع خود مصطلح کنیم تا ببینیم به نتیجه خواهد رسید یا خیر...
تا به حال حدود 40 واژه در قالب این به اصطلاح فلشکارتها (خیلی دنبال معادل فارسیاش گشتم، پیدا نکردم!!) کار کردم که انشاءالله بزودی برای استفاده هر بزرگواری که نگرانی زبان فارسی را دارد و دغدغه این مسئله را داراست، در همین بلاگ منتشر خواهم کرد تا استفاده کند!
پانوشت . 1 : نظر شما را به پرونده زبان فارسی در بخش دیگران خامنهایداتآیآر -به شدت- جلب میکنم!
پانوشت . 2 : اگر واژهای نامأنوس و فرنگی در زبان فارسی به یاد دارید و از صحت معادل آن هم آگاهید برای بنده ارسال کنید تا هم مجموعه کاملتر شود و هم شما هم سهمی در این امر فرهنگی و خیر داشته باشید!
والسلام.
السلام؛
اینجا تقریبا کتابهایی که تا حالا خواندم و یادم مانده است را قرار خواهم داد - با این تبصره که از آنها لذت بردم - و در بلاگ نیز در وصف هر کدام معرفینامهای از دید خودم منتشر خواهم کرد باشد که شما نیز آنها را نوش جان کنید! اینکه بنده کتبی را که خواندم و به آنها علاقه داشتم، اینجا معرفی میکنم فقط جهت شریک کردن شما بزرگواران در نوش جان کردن شیرینی این کتابهاست و جنبه معرفی و پیشنهاد را دارد؛ همین.
* کتبی که هنوز لینک ندارند یعنی هنوز برای آنها معرفینامه ننوشتهام یا در بلاگ قرار ندادم!
* هر زمان فرصت کنم کتب را به روز میکنم...!
:: اعتقادی ، دینی ::
:: اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی ::
:: رمان ، خاطرات ::
:: شعر ::
السلام؛
ما، هیأتی هستیم! این نکته را دوستان و اطرافیان ما میدانند! به همین جهت سعی میکنیم حداکثر استفاده را از همین جلسات ببریم چه دنیوی چه اخروی، چه از نظر علمی و تاریخی چه از نظر اینکه بهترین استفادهها را کنیم.
من مدتی است با مداحیها و کم و بیش شخصیت جناب آقای مطیعی آشنا شدم و بسیار هم از این آشنایی خرسندم. مقام معظم رهبری، در دیدارهای سالهای اخیر خود با ستایشگران اهل بیت (ع) -تقریبا میتوان گفت- یک ساختار کلی از بدنه جلسات هیأت و سبک و شیوههای مداحی از نوع خواندن گرفته تا انتخاب اشعار و شیوههای عزاداری را مطرح کردند. وارد این بحث مهم نمیشوم و فقط در همین حد که این شیوه یعنی «مداحی عالمانه و انقلابی» بهترین شیوه است.
قطعا دیگر مداحان بزرگوار که در این مکتب مو سپید کردند و سالهاست نوکری میکنند، نیز محترمند و مأجور، اما هر کس یک نظر شخصی دارد. در همین راستا مدتها بود به دنبال یک طراحی ساده بودم هر چند که شاید خوشایند ایشان نباشد. به هر حال این کار ساده را برای دل خودمان زدیم. باشد که خدا ما را هیأتی تر کند!
درباره عکس هم بگم که تصاویری که از ایشان منتشر شده هم بسیار اندک و هم بسیار بی کیفیت است این تصویر هم عکسی کمتر دیده شده بود که تا جایی که جا داشت سعی کردم با کیفیت کنم طوری که ماهیت عکس خراب نشه وگرنه اندازه تصویر بسیار کوچک بود.
والسلام.
السلام:
صرفا نظر شما را جلب میکنم به «نوری از معرفت علی (ع) از زبان خودش» که در قالب پرسش و پاسخهایی از جنابان سلمان و ابوذر (جندب) از خود حضرت انجام شده است.
نام دیگر این روایت «حدیث معرف امام علی (ع) به نورانیت» و یا «خطبه نورانیه» است. بخوانید و بدانید که فقط بابت محبت امیرالمومنین چه جایگاهی انتظار شما را میکشد. بخوانید تا فقط با ذرهای از معرفت اول مظلوم عالم آشنا شوید و بدانید که امامتان کیست.
متن کامل حدیث (عربی - فارسی) را از اینجا خوانید
طرح نیز به همین مناسبت و ولادت حضرت امیر علیه السلام کار شده است. طرح بیش از بیست لایه است. نوشته حدیث هم وکتوری است از مظاهر دیزاین... همچنان در حال تمرین و تکرار.
السلام؛
این خیر کثیری که خداوند متعال در سوره مبارکه کوثر مژده آن را به پیامبر اکرم داد و فرمود : انا اعطیناک الکوثر - که تأویل آن، فاطمه زهرا سلام الله علیها است - در حقیقت مجمع همه خیراتی است که روز به روز از سرچشمه دین نبوی، بر همه بشریت و بر همه خلایق فرو می ریزد. خیلی ها سعی کردند آن را پوشیده بدارند و انکار کنند، اما نتوانستند؛ «والله متمّ نوره و لو کره الکافرین».
ما باید خودمان را به این مرکز نور نزدیک کنیم و نزدیک شدن به مرکز نور ، لازمه و خاصیتش، نورانی شدن است. باید با عمل و نه با محبت خالی، نورانی بشویم؛
عملی که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان، آن را به ما املا می کند و
از ما می خواهد. با این عمل باید جزو این خاندان و وابسته به این خاندان
بشویم. این طور نیست که قنبر در خانه علی علیه السلام شدن، کار آسانی باشد،
این گونه نیست که «سلمان منا اهل البیت» شدن، کار آسانی باشد... . این عمل و گذشت و ایثار و تشبه و تخلق به اخلاق ایشان را لازم دارد (ان شالله) / کتاب انسان 250 ساله - حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) - صفحه 101 و 102
با توجه به بیان رهبری در کتاب فوق العادهی انسان 250 ساله، اگر با عمل شبیه معصومین شدیم، اگر سعی کردیم خود را به ایشان برسانیم و نزدیک کنیم، آن گاه اگر این حدیث حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها محقق شود و ما خدایی را حمد و سپاس کنیم که به خاطر عظمت و نورش هر که در آسمانها و زمین است به سوی او وسیله می جوید و ما هم بنا به گفته خود حضرت، ایشان را وسیله ای برای قرب به خدا قرار دهیم، حمد و عبادت ما شیرین می شود، تقویت می شود و اثرش بیشتر!
* درباره طرح اینکه خیلی علاقه داشتم یک طرح هر چند دلی
برای حضرت زهرا سلام الله علیها کار کنم که حاصلش پوستر زیر شد، اساتید
طراحی و این سبک راهنمایی کنند ما را.
والسلام.
السلام؛
برای شهید تمام عیار علی خلیلی و تقدیم به مادر و پدر بزرگوارش... . فقط خدا میداند ارزش این کار را هر چند که تمسخر کنند آن آدمهایی که روزی ممکن است همین اتفاق برای ناموس ایشان رخ دهد که ان شاء الله پیش نیاید. علی خلیلی با آن مراسم عجیب، پرشور و با شکوه به دیدار حضرت حق شتافت چرا که زمین جای او و امثال اون نیست.
طرح یک کار دلی بود شرمنده اگر آنطور که باید در خور و زیبا در نیامد!
والسلام.
السلام؛
کتابی به اسم "حسین (ع)" مدتی پیش به دستم رسید! خواندم! جالب بود. در آن، مهاتما گاندی، از از پیروزی حسین علیه السلام گفته بود، چارلزدیکنز از فداکاری حسین علیه السلام برای دینش گفته بود، ویل دورانت از عظمت حسین علیه السلام بین دوستدارانش گفته بود، جرج شکور با آن طبع شاعریاش از گریه آسمان و ستارهها برای حسین علیه السلام گفته بود...
از بین آن همه نقل قولها دوازده گفته را پیاده کردم؛ در پوسترهایی که شاید اینروزها به درد بخورد. کیفیت اصلی پوسترها A3 و 300dpi با دو زبان انگلیسی و فارسی است. طراحی هم ساده است چرا که محتوا مهم تر بود.
ما چاپ هم کردیم و زیبا شد گفتیم دوستان هم استفاده کنند.
هر کس از این پوسترها استفاده کرد نوش جانش!
* برای دوستانی که پرسیده بودند: مشاهده ویدئوی معرفی کتاب
عنوان کتاب: حسین (ع)
نویسندگان: بشیر خیری و امیرحسین کریمی
انتشارات: نشر الگوی فردا
و السلام.
السلام؛
والسلام.
السلام؛
اگر امام خمینی رضوان الله زنده بودند، در زمان حاضر بیشتر کسانی که خود را اسماً و رسماً پیرو «خط امام» میدانند و یا خود واقعی و حقیقیشان را پشت این عبارت مخفی میکنند، هرگز نمیتوانستند اینطور جولان دهند و بعضاً مثل خیلیها به اسم امام و به نام امام، به کام معاندان و مخالفان و... - اینطور آزادانه - خوشرقصی کنند؛ آن هم در مملکت اسلامی، آن هم زیر سایه ولایتفقیهی که یادگار ارزشمند و بزرگِ (نه آن امام بیهویت آنها؛ بلکه) امام خمینیای است که هویت دارد ، بواسطهی مبانی و اندیشهاش! چرا که «امام منهاى خط امام، امام بىهویت است.» خدمتی که شاید خیلی از این افرادی که اکنون، خود را منتسب به امام رحمة الله علیه میدانند - خواسته یا نا خواسته - ، به غرب و دشمنان اسلام میکنند شاید در حال حاضر نتایج و ضربهاش را هیچیک از آن دشمنان برای ملت شریفمان متصور نبودند! آن هم از خودی!
اما شکر! شکر که رهبری داریم، چراغ راهی داریم که راه را برای ما روشن میسازد و صراط مستقیم را به ما نشان میدهد. رهبری که شاید نه اسماً اما رسماً بتوان او را از امام دانست؛ دست پرورده خود همان امام با هویت و امام با خط امام دانست. رهبری که امام را بهتر از هر کسی میشناسد و به ما میشناساند:
«امام منهاى خط امام، آن امامى نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود.»
شناخت آسان شد. حال هر که باشد؛
«بعضىها با امام از پاریس تو هواپیما بودند و آمدند ایران؛ اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند! بعضىها از دورانى که امام در نجف بود و بعد که به پاریس رفت، با ایشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اینها، موضعگیرىهاى اینها موجب شد که امام اینها را طرد کرد، از خودش دور کرد. میزان، وضعى است که امروز بنده دارم. اگر خداى نکرده نفس اماره و شیطان، راه را در مقابل من منحرف کردند، قضاوت چیز دیگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى این است و امام اینجورى عمل کرد.»
بیانات رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره)
در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره)
۱۳۸۹/۰۳/۱۴
والسلام.
السلام؛
اگر میخواهی صدقه بدهی، همینطوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا علیه السلام برای سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی بده! برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقهی تو را رد کند، تو هم اینجا حق واسطهگریات را میگیری. تو واسطهای و همین حق واسطهگری است که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.
کتاب خاطرات آقا مجتبی تهرانی
والسلام.
السلام؛
«فتنه» در آیات و روایات و عرف و... تعاریف زیادی شده و در معانی مختلفی به کار رفته است. اما معنی و مفهوم عام فتنه را هم که اگر مد نظر بگیریم، هر آن که به یاد خدا نباشیم، در ماه مبارک هم نباشیم اگر! دائما در خطر «همزات شیاطین» هستیم. و این یعنی «فتنه». صد البته که همین در یاد خدا نبودن، با خدا نبودن و از خدا دور بودن هم خود فتنهای است. وسوسهها، پچ پچ کردنهای شیطان و اعوانش در گوش ما و نفس ما و... باعث فتنه میشود. حال این فتنه ممکن است تعمیم داده شود به یک جمعی به خاطر ما، یا جنبه شخصی و نفسی داشته باشد، درجه و شدت این فتنهها حالا ممکن است زیاد و کم شود.
پس در نهایت به این میرسیم که باید همیشه و دائماً قرآن را بخوانیم، به آن فکر کنیم و از همه مهمتر با آن زندگی کنیم و به آن تمسک بجوییم! همیشه!
این هم توصیهای از رهبر انقلاب به نقل از یکی محافظان بازنشسته شده ایشان درباره قرآن: «بچهها قرآن را زیاد بخوانید. قرآن نور است. قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن میخواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر حوصلهاش نیست، پیر شدهام، از نظر سن و سال، وضعیت، شغل، گرفتاریهای کاری، این همه مسائل واقعاً نمیتوانم قرآن بخوانم. خیلی دور شدهام. نُه روز، ده روز طول میکشد من یک دور قرآن را بخوانم.»
این طرح را هم بر اساس حدیث زیر کار کردم که امیدوارم مورد پسند شما قرار بگیرد.
هنگامی که فتنهها، همچون پارههای شب تاریک، شما را در خود پیچید، بر شماست که به قرآن تمسک جویید.
السلام؛
ماه خدا هم تمام شد.
فکر بعد را کردم!
فکر اینکه آن ملعون دوباره بخواد آزاد شه!
آزاد شه و انتقام این سی روز را یکجا بگیره!
تلافی این سی روز را کند!
آماده اید...
والسلام.
السلام؛
بخشی از متن حکم تنفیذ رهبر معظم انقلاب: رئیس جمهور محترم را به استعانت از حضرت احدیت و التزام به پرهیزگاری و خشوع و توسّل به خداوند قادر متعال و بهرهگیری از ظرفیتّهای عظیم و دستاوردها و تجارب متراکم کشور توصیه میکنم و هدایت الهی و حمایت همگانی از ایشان را آرزومندم.
السلام...
بین ما بچه هیئتیها بعضاً اصطلاحاتی مصطلح است! عبارات و ترکیبهایی که یا در کتب روایی و منابع نقلی دینی ما آمده است یا به خاطر یک اتفاق و یا یک رخداد وضع شده؛ رایج شده یا در گذشته بوده اما اکنون بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
به طور مثال عبارت «کلنا عباسک یا زینب» اصطلاحی است که نشأت گرفته از ماجرای کربلا و شرایط آن، با توجه به اتفاقات سوریه و حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) ، بیش از پیش سر زبانها افتاد. این عبارت ممکن است حتی در منابع و یا گذشته نیامده و نبوده باشد، اما اکنون به یک شعار و برند برای جهان اسلام تبدیل شده است.
از طرفی مادحین خوش ذوقی هم که به مستمعین گرامیشان اهمیت میدهند و هم نگاهشان به مداحی متفاوت و علمی است بیشتر به دنبال اشعار و شعارهای قدیمی و معتبر هستند. من جمله حاج محمود کریمی که تا کنون چندین بار از اشعار و قصیدهها و شعارهای قدیمی عربی و یا ابیاتی که در شأن اهلبیت (علیهم السلام) در منابع و کتب تاریخی آمده بود استفاده کردند. (هرچند مداحانی چون حاج میثم مطیعی و حاج سعید حدادیان و... دیگر مادحین عزیز هم چنین هستند)
به طور مثال ایشان از قصیده معروف و بلند عربی «یا عباس جیب المای لسکینة» استفاده کردند که بسیار مورد توجه شیعیان عرب زبان قرار گرفت. همچنین حاج محمود کریمی محرم گذشته در سال 91 شمسی در چند شب برای اولین (تقریباً) یکی دیگر از این عبارات را بر سر زبانها جاری کرد.
«یا عباس نحن بحماک» بازو بندی بود که بر دستش بسته بود و ذکری بود که در مداحیهایش در محرم از آن استفاده میکرد. زیبایی لغوی و معنوی این ترکیب و کارایی آن در اذکار مراسمات مذهبی و استفاده آن توسط حاج محمود کریمی باعث شد تا به راحتی سر زبانها بیوفتد. شخصاً جستجوهای زیادی داشتم تا این عبارت را در اشعار عربی یا شعارهای قدیمی و یا ... یافت کنم که نشد و به نظر میرسد که یک شعار حماسی باشد. هر چند در فرازهایی از ادعیههای مفاتیح هم عبارت «بحماک» یعنی در پناه بودن، آمده است.
گذشته از این مسائل، این طرح (کاملا دلی) را تقدیم نگاه شما میکنم، هر چند نقایصی داشت باشد که اساتید خط و گرافیک بر ما خواهند بخشید و از نظرات و راهنماییشان نیز استفاده میکنم.
ما همه در پناه توایم...
دریافت
وکتور یا عباس نحن بحماک
حجم: 10.8 کیلوبایت
والسلام
1. تا میتوانیم فکر و ذکر و لسانمان را در همه لحظات، مشغول حضرت حجّت(روحی له الفداء) کنیم، حالا یا به خواندن دعای سلامتی، دعای فرج و ...، یا به همین صحبتهای خودمانی با آقا جان. بگوییم: آقا! ما کاسه گداییمان را آوردیم تا خودتان آن را پر کنید و إلّا ما هیچ نداریم.
2. از یکدیگر حلالیّت بطلبیم، به خصوص از پدر و مادر خود. اگر پدر و مادرتان در قید حیات هستند، خوش به سعادتتان، بروید و دست و پاهایشان را ببوسید و بخواهید شما را حلال کنند. اگر هم فوت کردند و مزارشان نزدیک نیست، در قبرستان بروید و بهتر است در کنار قبور یکی از اولیاء خدا، خطی شبیه قبر بکشید و بنشینید برایشان فاتحه بخوانید و با آنها صحبت کنید و حلالیّت بطلبید. همسایهها، دوستان، زن و شوهر، خانواده(برادر، خواهر، فرزند) و ... از هم حلالیّت بطلبند تا بتوانند به لیالی قدر ورود پیدا کنند.
3. صدقه زیاد بدهیم. قصد درست کردن عسر و حرج ندارم، ولی اگر کسی میتواند برای سلامتی آقا جان، ذبح هم کند، بسیار خوب است.
4. قبل از رسیدن شب قدر زیاد استغفار کنیم.
5. آنچه را هم که استغفار را بیمه و تضمین میکند، ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد است که موجب آمرزش گناهان کبیره هم میشود. لذا ذکر صلوات هم خیلی بگیرید.
6. ذکر «افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد» را هم خیلی بگویید. بگویید: خدایا! من خودم را به تو سپردم تا بهترین مطلب برایم رقم بخورد و إلّا خودم که هیچ نمیدانم.
7. نزدیک غروب آفتاب غسل کنید، به این نیّت که خدایا! غسل میکنم تا از همه ذنوب، پاک و طاهر شوم و مرا در این شب با عظمت بپذیری.
8. احیاء لیالی قدر را از دست ندهید. حتّی اگر شده در روز هم استراحت کنید امّا در شب، ولو به لحظهای پلکهایتان را روی هم نگذارید. ولو به مریضی هم شده در مساجد و مجالس شرکت کنید. خدا گواه است اگر پردهها کنار رود، حتی شده از خانههایمان سینهخیز به سمت مجالس شب قدر میرفتیم.
9. اوّل برای دیگران دعا کنیم و بعد برای خودمان. البته فردی و مادی هم دعا کنید؛ چون در شبهای قدر بریز و بپاش زیاد است، اما اگر یکی از دعاهایتان را یادتان رفت، وقتی اوّل برای دیگران دعا کرده باشید، چه بخواهید، چه نخواهید، آن دعاها را در حق شما هم مستجاب میکنند.
السلام؛
حفظتنی؛ حفظک الله...
این دعای نماز مقبول است در حق نمازگزارش...
بعد از آنکه شما یک نماز صحیح بخوانید (با ملاکهایی مثل اول وقت بودن، شمرده و صحیح خواندن و...) نماز به شکل نوری بالا میرود و بعد که پایین آمد و در چهره شما نشست این دعا را در حق شما میکند. این دعا، «دعای مقبول» است.
(عکس این ماجرا هم صدق میکند یعنی نفرین نماز در حق نمازگزارش...)
با کمی تلخیص از بیانات حجت الاسلام و المسلمین جاودان
شبهای قدر حسینیه آیت الله حق شناس
والسلام.
السلام؛
اردیبهشت سال یکهزار و سیصد و نود و دو بود که همراه یکی از دوستان راهی کردستان و اورامانات شدیم. (سفر جهت شناسایی مناطق و پیگیری کارها و هماهنگی یک سفر جهادی دانشجویی در آینده بود.) اولین بار بود که از نزدیک خلقت زیبای خداوند در ایران و کردستان زیبایش میدیدم. پس از رسیدن به سنندج و حرکت به سمت سروآباد و نهایتاً گذشتن از دزلی و درهها و دشتهای آن مسیر سرسبز و رسیدن به اورامانات، عکسهایی گرفتم که ذرهای از این زیباییها را ثبت کنم.
- دانش عکاسی بنده قطعاً در آن سال به اندازه امروز -سال نود و چهار- نبود پس اساتید و دوستان هنرمند اشتباهات را نادیده بگیرند و البته راهنمایی و نقد کنند!
- تصاویر با کیفیت را با کلیک روی عکسهای کوچک پیشنمایش مشاهده و دریافت کنید.