اینکه در حکومت دینی فساد نباید باشد و اگر فساد بود پس آن حکومت، دینی نیست؛ پیش فرض غلطی است. اسلام مدعی نیست که در سایهی حاکمیت دین، فساد به طور کلی از بین میرود و همه انسانها صالح میشوند! (البته که هنوز حکومت ما اسلامی نیست و به سمت اسلامی شدن پیش میرود)
این تصور باسرشت انسان سازگار نیست و متون دینی هم به این نکته اشاره دارند. انسان به اختیار خود به دین گرایش پیدا میکند و از قدرت اختیار و آزادی برخوردار است و به همین دلیل هم میتواند از احکام دین تخطی کند و باطل را انتخاب کند! به جز معصومین سایر انسانها در معرض لغزشند.
توقع نبود فساد در جامعه غیرواقعی است! کارکرد دین بیشتر معطوف به این است که فساد در جامعه به حداقل برسد و مجال تظاهر به فسق ندهد!
جامعه اسلامی جایی نیست که در آن هیچ معصیت و فسادی نباشد بلکه جامعهای است که در آن فساد انسان به حداقل برسد و حالت غیرعلنی پیدا کند!
از طرفی داشتن ایدئولوژی دینی و رهبر دینی به تنهایی عامل هدایت و اصلاح جامعه نیست! حتی در حکومت امام علی (ع) هم (چه در جامعه چه در دستگاه حکومتی و در بین مدیران) فساد بود! که در نامههای نهجالبلاغه به وضوح دیده میشود.
روشن است که حضرت نه در انتخاب کارگزاران حکومتی کوتاهی کردند و نه در هدایت آنها و نه در نظارت آنها... اما با این حال باز خطا و انحراف رخ داد. این خصوصیت انسان است؛ به این معنا که خودش بین خیر و شیر و حق و باطل دست به انتخاب میزند!
پس هم حاکمان باید حق را بخواهند و هم مردم در برپایی حق همراه ولی و حاکمیت باشند که اگر این نقش را نداشته باشند، حاکم دینی و حاکمیت دینی به تنهایی و یا حتی با زور هم نمیتوانند جامعه را هدایت و فساد را رفع کند.
انقلاب براساس شناخت و آگاهی بود و مردم به این نتیجه رسیدند که باید برای تغییرِ اساس و بنیاد جامعه، انقلاب کنند. اما طرح نظری انقلاب اسلامی برای مدیریت و تدبیر جامعه در حد کلیات ماند و ناچار از ساختارهای اجتماعی قبلی و غربی استفاده شد.
استفاده از ساختارهای اجتماعی سکولار و بروکوراسی رایج، در بطن انقلاب اسلامی، یک تناقض درونی بوجود آورد که مفاسد حاکمیتی یکی از آنهاست! مسأله بزرگتر از اینهاست که با چند عزل و نصب حل و فصل شود!
برداشتی از مقالهی «نسبت رهبرِ انقلاب با مفاسد مدیرانِ حکومتی» نوشتهی مهدی جمشیدی عضو هیأت علمیِ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی
دریافت متن کامل مقاله
دکترحسین کچویان جامعهشناس: هیچ حاکمیتی در دنیا مشروعیت مردمی خودش را هر سال در کف خیابان به رخ نمیکشد.
آقا محمد خان قاجار، قرآنى به خط میرزاى تبریزى که خطاط معروفى بود با جلدى که به یاقوت و الماس و زبرجد و سایر سنگهاى گرانبها تزئین شده بود به رسم هدیه براى بحرالعلوم ارسال کرد.
وقتى قرآن را آوردند که به ایشان برسانند درب منزل را زدند با کوبیدن حلقه در بحرالعلوم خود پشت درب منزل آمد و در را باز نمود، در حالى که دست مبارک آن بزرگمرد بالا و قلم به دستشان بود.
خطاب به آنان فرمود: چه کار دارید؟ گفتند: حضرت سلطان، قرآنى براى شما فرستادهاند، استاد نگاهى به جانب قرآن نمود و گفت: این زینتها و دانهها چیست که بر جلد آن نصب شده است؟ عرض شد: اینها سنگهایى گرانبهاست که جلد قرآن را با آنها تزئین نمودهاند! گفت: چرا بر کلام خدا چیزى آویختهاید که باعث زندانى شدن و تعطیل آن مىگردد؟ آنها را از جلد قرآن جدا کنید و بفروشید و قیمت آن را، میان مساکین قسمت کنید.
عرض کردند: قرآن را که با خط خطاطى معروف است و ارزش زیادى دارد قبول فرمایید. گفت: قرآن را هرکس آورده نزد او باشد و آن را تلاوت نماید. این را فرمود و در منزل را بست...
به نقل از حجت الاسلام سیدمجید پورطبا
کتاب فوائد الرضویه، ص 406.
بنز سیاهرنگی وارد پادگان شد! همه کنار رفتند تا ماشین، خود را به جنازه برساند. یک نفر از آن پیاده شد و در کنار جسد ایستاد. از جسد نمونهگیری کرد و رفت... سفیر بریتانیای کبیر بود. میخواست به دولت مطبوعش اطمینان دهد که نواب دیگر زنده نیست!
کتاب حاشیههای مهمتر از متن نوشتهی محمدعلی الفتپور ص42
نه نوحی هست؛
تا از موج و طوفان بَر کشد مارا...
نه موسایی؛
که بشکافد عصایش آبِ دریا را...
نه ابراهیم؛
تا... ناگه گلستان سازد آتش را
تسلیت بابت حادثه تلخ کشتی سانچی...
فیلم فهرست مقدس انیمیشنی است که شما را تا انتها با خود میکشاند؛ چرا که داستان دارد و بیش از بحث فنی، شما را جذب داستان خود میکند. معمولاً اینطور است که بیننده ایرانی نسبت به انیمیشنهای ایرانی یک نگاه انتقادی و عیبجویانه دارد اما داستان کشش خوبی دارد.
گاهی البته دیالوگ ها ضعیف میشود و یا سیر داستان با تغییر ناگهانی سکانس، دچار سکته میشود، اما قطعاً خط داستان شما را همراه خود نگه میدارد.
شاید نقطهی قوت کار، شخصیتهایی بودند که به واسطهی دوبله ی عالی، برای شما ساخته میشدند و میتوانستید با آنها همراهی کنید. طراحی صحنه و کیفیت عالی کار و چهره پردازی و شخصیت سازیِ قویِ انیمیشن خیره کننده بود.
مشکلی که من و احتمالاً خیلیها داشتند این بود که چرا کاراکترها تنهی انسان و سر حیوان داشتند که پس دیدن فیلم با جستجویی متوجه شدم؛ دلیل این کار (یعنی الگوبرداری از خو و صفت حیوانات در چهره پردازی) این بود که بیننده فارغ از هر دین و زبان و فرهنگ به راحتی بتواند میان شخصیتها تمایز قائل شده و شخصیتهای خوب و بد را از هم جدا کند که الحق والانصاف همین شد.
از نظر فنی (از دید مخاطب انیمیشن بین) انصافاً جزئیات عالی بود. حرکات و کاراکترها عالی بود. اما در نگاهی عادلانه، به واقعیت و طبیعتی که انیمیشنهای هالیوود دارند نرسیده بود. اما قطعاً فراتر از انتظارات بود. (مثلاً صحنههای اسبسواری در نیامده بود).
فضای فیلم تاریک و خیلی مرموزانه بود و میشد صحنههای عاشقانه و یا صحنههایی که جنبه الهی دارد، نورانیتر و شادابتر باشد.
این فیلم برای نوجوانان و جوانان مناسبتر از کودکان است! چرا که پر از هیجان و ترس و کشمکشهای جنگ و جدالی و تلخ بود. (ناگریز از داستان بود البته).
در کل لذتبخش بود و چیزهای زیادی یاد گرفتیم! پس از پایان فیلم از جا بلند نشوید چرا که پشت صحنه ی جذاب و کوتاهش را نباید از دست داد! دربارهی داستان هم چیزی نمیگویم چراکه هنوز روی پرده است و برید ببینید و لذت ببرید! سینمای بهتر؛ صدا و تصویر باکیفیتتر (که لازمهی دیدن این اثر است!)
روح فرج اله سلحشور شاد و دست محمد امین همدانی درد نکند و ان شالله کمکش کنند با مفاهیم دینی، آرمانی و تاریخی باز هم از این کارهای خوب انجام دهد!
بهترین انیمیشن جشنواره فجر 94
بهترین انیمیشن جشنواره مادرید 2016
بهترین انیمیشن جشنواره مقاومت 95
بهترین انیمیشن هالیوود موویینگ پیکچرز 2016
یکی از اولین اقداماتی که برای کنترل و مدیریت بحران صورت میگیرد ایجاد محدودیت است و طبیعتاً دمدستترین آنها هم محدودیت در ارتباطات است! اما اینکه اتفاقات اخیر، چقدر بحران بوده و اینکه از بس دولت نتوانست فضای اعتراض مشروع مردمی را، (که به تعبیری یک دعوای درون خانوادگی است) فراهم کند، بحث مهمتری است!
...نتوانستند و بهایی ندادند تا اینکه خوب و بد و مغرض و بیغرض و صادق و کاذب و خودی و ناخودی بهم آمیختند و تشخیص سخت شد! البته آنکس که پرچم کشور را که نماد هویت ماست آتش میکشد، اموال عمومی و اتوبوس و خیابان و مغازه و... را تخریب میکند؛ قطعاً اعتراضش مشروع نیست و نمیتوان با عزیزم فدایت شوم از او استقبال کرد! ساده لوحانی که به هیجانسازی و آسیبزدن به افکار عمومی مشغولند دنبال چیز دیگری هستند که مردم هم آگاهند و همانطور که از برخوردهای میدانی مشخص بود، مردم خود را از ایشان جدا میکنند.
وقتی روی دیوار خانه، خرابی یا ترکی یا لکی بوجود آمد نه دیوار را خراب میکنند نه خانه را عوض میکنند! بلکه آن عیب و آسیب را رفع میکنند!
«تلگرام فعلاً در بستر موبایل، محدود شده است ولی علیالظاهر به طور کامل فیلتر نخواهد شد اما اگر شد با همین نام کاربری در شبکههای ارتباطی جایگزین، حاضر خواهم شد.»
@saeednevesht
...وقتی حضرت یحیی علیهالسلام، ایشان (حضرت عیسی علیهالسلام) را خندان دید، با عتاب بر او اعتراض کرد که «گویا آن جناب خود را از مکر و عذاب خدا در امان یافته است؟» حضرت عیسی علیهالسلام، پاسخش داد: «ظاهراً، جنابتان از فضل و رحمت حق نا اُمید گشته است؟» آنگاه، به آن دو بزرگوار (از جانب خداوند متعال) وحی شد که «أحبّکما الیّ أحسنکما ظنّا بی؛ محبوبترین شما نزد من کسی است که به من خوش گمانتر باشد».
کتاب ترجمهی فارسی شرح دعای سحر، امام خمینی (ره) صفحه 28
ولادت عبدالله؛ عیسیبنمریم؛ پیامبر توحید و نجاتدهنده؛ بر تمام پیروان ادیان توحیدی مبارکا باشد.
سالها پیش در جلسهای نقلقولی از رهبری شنیدم که «قدم اول تجملگرایی» از مراسمات عروسی و خانوادگی آقایان مسئول شروع شد (نقل به مضمون). مدتی بعد صحبتهایی از وزیران دولت گرفته تا مسئولین شهرداریهای مختلف شنیده شد که «زندگی در تهران و ایران باید گران شود» و با این دید و تفکر (که دلیلش با حسنظن؛ کمدانشی آقایان بود) تلاش میکردند مسائل و امورات را مدیریت کنند!
حالا امروز جریانی بر کشور و جامعهی ما حاکم شده است که صحبتهای امام(ره) دربارهی رفاه و عدالت و معیشت نه تنها به فراموشی سپرده شد، بلکه با عملِ آقایان، تبدیل به ادعایی پوچ شده است و به کارآمدی نظامی که عنوان اسلام را به دوش میکشد، خدشه وارد کرده است! نظامی که بنا بود مردم را از روال و امورات روزانه فارغ کند تا به کمال و رشد خود بپردازند!!
امروز تصمیمات جناجی و سودجویانه و یا حتی بیتدبیری و بیخردیهایی که از هر فرد مسئول (حتی سهواً) سر زده است، باعث شده تا جامعه و مردم، خود را مسابقهای ببینند که هر کس باید بیشتر برای خود چیزی جمع کند و بیشتر برای خود نفع ببرد و بیشتر از همه به فکر خود باشد! مسئولینی که به همین خاطر در پیشگاه خداوند باید پاسخگو باشند؛ هر چند که ما مردم هم بیتقصیر نیستیم!
نادیده گرفتن قاعدهی «الناس علی دین ملوکهم» با ما همان کرد که استاد جوادی آملی فرمودند؛ «ظاهر مردم، باطن مسئولین است، مسئولین باطنشان را درست کنند، ظاهر مردم اصلاح میشود»
بهشت جاودان خواهی، به دل خوردن قناعت کن!
...که حرص دانه در دامِ بلا انداخت آدم را!
صائب تبریزی
«شیوهی اندیشیدن فردی مذهبی، دربارهی خداوند یا دربارهی رابطهاش با خداوند، برداشت او را از دنیا شکل خواهد داد و رفتارهای فرد را تحت تأثیر قرار میدهد. این موضوع، بر تجربیات فرد از زندگی، سبک و شکل زندگی، چگونگی مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی و نوع راهکارهای حل مسائل روزمره، تأثیر خواهد داشت!
برای نمونه در صورتی که خدا را رئوف و رحیم بدانیم و از پیشامدهای ناخوشایند، ارزیابی خیراندیشانه داشته باشیم به رویکردهای مذهبی مثبت روی میآوریم؛ اما در صورتی که خدا را تنبیهگر و دور از دسترس بداینم، به رویکردهای منفی روی میآوریم!»
کتاب مهارت حل مسأله، ص 32 / مسعود نورعلیزاده / کانون اندیشه جوان
یک برش کتاب - ...خود آن حضرت، بنا بر حدیث متواتر و معروف، فرمود: «بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاق». بعثت با این هدف در عالم پدید آمد که مکرمتها (بزرگیها)ی اخلاقی و فضیلتهای روحی بشر؛ عمومیت پیدا کند و به کمال برسد.
تا کسی خود، دارای برترین مکارم اخلاق نباشد، خداوند متعال این مأموریت عظیم و خطیر را به او نخواهد داد؛ لذا در اوایل بعثت، خداوند متعال خطاب به پیغمبر میفرماید: «وَ إنّکَ لَعَلی خُلُقٌ عَظیم».
ساخته و پرداخته شدن پیغمبر، تا ظرفی بشود که خدای متعال، آن ظرف را مناسب وحی خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است..
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۲۸
حضرت_یوسف (که سلام خدا بر او باد) پیامبر بودند؛ ولی باز خداوند فرمود اگر «بُرْهانَ رَبِّهِ» (یعنی حقیقت و دلیلی که خدا به آن حضرت نشان داد) نبود، مقابل زلیخا بند را آب میداد!!
حالا بیش از ۱۲ میلیون جوان مجرد داریم؛ که پیامبر هم نیستند؛ مسئولین و پدر و مادرها هم این را نمیدانند!!
#بازنشر
«هر وقتی که کشورمان دچار ذلّت شد، بهخاطر این بود که مردان فداکار، مردان دلاور، مردان باگذشت نداشتیم. آنوقتی که کشور ما در هر دورهای از دورههای تاریخ، سربلند شد، بهخاطر این است که چنین مردانی را داشتیم.»
این جملات که علاوه بر معنای تاریخی و سیاسی، بار فرهنگی دارد؛ اشاره به مهمترین وظیفهی یک نظام اجتماعی دارد و آن هم «تعلیم و تربیت» است!
وقتی از ابتدا کودک و نوجوان ما بر اساس الگوهای خشک و محدود در مدرسه، تعلیم داده میشود و خبری از تربیت نیست و علیالظاهر، هیچ برنامهی مشخصی هم برای «فداکار شدن»، «قوی شدن»، «شجاع شدن»، «اجتماعی شدن» و... کودک وجود ندارد؛ باید از آینده ترسید! بالاخص اینکه فضای اقتصادی و فرهنگ عمومی جامعه (متأسفانه) به سمت منفعت طلبی، انحصار و مادی گرایی پیش میرود!
در جلسهای درباره تولیدات فرهنگی، به حاضرین گفتم: «...چیزی را که میگویم؛ تصور کنید و نخندید؛ تصور کنید روزی که عروسک و کارتون شهدا را بسازیم و عرضه کنیم».
همه خندیدند!
اثر زیر مثالی است که کودک با آن ارتباط برقرار میکند و میتوان با استفاده از هنر صحیح و کار تمیز ارتباط ذهنی با قهرمانان ملی و دینی برقرار کند!
تئاتر «ماراتون» آبانماه در تهران، روی صحنه رفت! این نمایش در یک رحم اتفاق میافتاد و تلاشِ دو کروموزوم X و Y را برای ورود به دنیای دیگر نشان میداد!!
مشخص است که این توضیحِ یک خطی، برای بسیاری جذاب به نظر میرسد و برای عدهای هم تعجب برانگیز است! همین واکنشها به یک حرکت فرهنگی (چه مثبت و چه منفی) برگرفته از تفکر و اعتقادات افراد است؛ حالا چه مخاطب باشند، چه مسئول!
...گفته شده که هنرمند باید حساستر و جلوتر از جامعه باشد! و اگر هنرش در خدمت رشد مردم قرار بگیرد؛ هنری موفق است. از طرفی، آگاهیم که وظیفهی هنر و هنرمند «فقط» سرگرمی نیست و هر آنچه هم که هنرمند میسازد، از فکرِ او و دغدغههای او میجوشد!
آنچه گفته شد را بگذارید کنارِ این مطلب که تئاتر (به عنوان یکی از مهمترین شاخههای هنر) در قرن پنجم و در یونان، فضایی برای آموزش مردم بود و هدفش کمک به تربیت و رشد مخاطبی بود که به تماشا مینشست! چرا که در اندیشه آنها مخاطب باید «بهتر» از قبل، از صحنهی نمایش خارج میشد! در قرنهای بعدی بود که رومیها و غربیها؛ تئاتر و هنر را به سرگرمی تبدیل کردند و در تئاتر؛ به نمایش هجویات و جذابیتهای جنسی و مادیات و گذران زندگی و... پرداختند!
خلاصه اینکه ماجرا، همان ماجرای معروفِ پفکی است که وقتی در صدا و سیما تبلیغ شد، عدهای فریاد زدند: «برای سلامتی ضرر دارد». اما واقعاً چرا ما نسبت به کالای فرهنگی و خوراک فرهنگیِ خود، هیچ واکنشی نشان نمیدهیم و حساس نیستیم!
برگرفته از کتاب «جامعه شناسی مخاطب در حوزه فرهنگی و هنری» اثر آنتیگون موشتوری و کتاب «هنر، دین، تجدد» اثر آیت الله سید مهدی میرباقری
یک برش کتاب: مسلمان کسی است که هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را. حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ. قرآن تعبیر «حریص» را به کار برده است. گاهی بعضی پدرها که میخواهند بچههایشان باسواد بشوند، آنقدر افراط میورزند که میگویند فلانی حریص است به اینکه بچهاش باسواد شود، مثل آدمی که حریص مال دنیاست. درست مثل آدمی که پول پرست و حریص جمعآوری پول است، پیغمبر حریص نجات مردم است، حریص بهبود بخشیدن به دردهای مردم است. این می شود درد خلق داشتن...
کتاب انسان کامل
مجموعه آثار شهید مطهری ، ج23، ص141
آیا میدانستید لوازم خانگی در مهدکودکهای هلند بعنوان اسباب بازی استفاده میشود تا آموزش در مدارس به مسائل تئوری محدود نشود و مهارت زندگی در کودک تقویت شود!
جناب دکتر عباس صالحی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی در توییتر خود مطلبی درباره مناظرات امام رضا(ع) به این شرح نوشتند: «امام رضا(ع) خراسان را مشرق گفتگو و مناظره ساخت. این سنت رضوی را به جای طرد و تکفیر بنشانیم.»
مطلب ایشان بهانهای شد تا بنا به مطالعه و معرفت ناچیزم نسبت به امام غریبم چند نکتهی کوتاه را یادآور شوم:
1. مأمون ملعون زمینهی این مناظرات را فراهم کرد تا از این طریق شکستی به امام رضا(ع) تحمیل کند؛ اما منشأ برکات شد!
2. امامم در گفتگو با هر بزرگی از آئین خودش پاسخ میآورد! علم بیکران امام معصوم بود که باعثِ این همه برکات علمی و دینی و اجتماعی، برای افراد همان عصر و عصر کنونی شد
3. فضل ابن سهل (معتمد مأمون) امام را صدا زد و گفت: مأمون گفت دوست دارید برای صحبت با این بزرگان بیایید و اگر هم دوست ندارید؛ نیایید! امام فرمودند: «سلام مرا به او برسان و بگو مىدانم چه مىخواهى!؟ انشاءالله صبح خواهم آمد»
4. امام مجموعاً در هفت مناظره شرکت کردند. برخی در حضور بزرگان و برخی به شکل خصوصی. مناظراتی با: جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی)، رأس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) هربز اکبر (خادم بزرگ زرتشتی)، عمران صابى (عالمی از صابئین)، سلیمان مروزى (عالم کلام)، على بن محمد بن جهم (از بزرگان ناصبین) و پیروان مذاهب دیگر...
5. بخشهای بسیاری از تاریخ اسلام و زندگانی سیاسی ائمه هم هست که درس و عبرتهای عینی برای زندگی اجتماعی و سیاسی امروز ما دارد و خدا توفیق درک آنها را به دهد انشاءالله...
6. برای یافتن درک صحیح از شرایط جامعه در زمان عباسیان نیاز به مطالعه بسیار است اما برای دانستن جزئیات و نتایج مناظرات به کتاب عیون اخبار الرضا و یا کتاب مناظرات تاریخی امام رضا نوشته آیت الله مکارم شیرازی رجوع فرمایید.
طبق نظرسنجیهایی که شد؛ صدا و سیما، هنوز منبع رسمی دریافت خبر، برای بسیاری از مردم است!
بعد از وقوع حادثهای در سطح ملی، لازم است رسانه ملی، برای جلوگیری از پخش شایعات و دوری از اخبار غیرموثق و همچنین آموزش و آرامش دادن، خود را به «اولین منبع رسمی خبر» تبدیل کند! اما نمیکند!
ماجرای پلاسکو تقریباً نمونهی خوبی بود که در طول چند روز متوالی، رسانه ملی و شبکهی خبر، دائماً به پوشش زنده و لحظه به لحظهی این حادثه پرداختند.
اما وقتی رسانهی رسمی و خبری سیما، در ابتداییترین ساعات حادثه، صرفاً به زیرنویس اکتفا میکند و اخبار را گزینشی بازتاب میدهد و یا شبکههای استانیِ مناطق زلزلهزده، مشغولِ پخش سریال هستند و از همه مهمتر؛ رسانهی ما هم فاقد خبرنگاری بحران است؛ طبیعی است که شایعات زیاد میشود و مردم هم به سمت راهها و شبکههای غیررسمی اطلاعرسانی گرایش پیدا میکنند!
فیلم «تایگر زنده است» ساخته علی عباس ظفر کریسمس به صورت گسترده در هندوستان اکران میشود. این فیلم به حادثه واقعی گروگانگیری ۲۵ پرستار هندی شاغل در عراق اشاره دارد که پس از انفعال دولت هند، در نهایت توسط خود داعش آزاد شدند.
اما این موضوع در فیلم به گونهای دیگر تصویر شده و قهرمانی به نام «تایگر» با بازی سلمان خان، به قلب داعش میزند و این پرستاران را از چنگال تکفیریها نجات میدهد! سلمان خان برای بازی در این فیلم ۱۷ کیلو وزن کم کرد! جلوههای ویژه نیز توسط تام استورترس انجام شده که سابقه فیلمهای پرهزینهای مانند مردان ایکس و بتمن را در کارنامه دارد.
«تایگر زنده است» تولید سینمای هند (بالیوود) با زمینه ای اسلام هراس و ضد پاکستان است، هندی که در عمل هیچ قدامی برای مبارزه با داعش برنداشته و درباره جنایات تکفیریها و کشتار انسانهای بیگناه سکوت کرده است؛ اما حالا به مدد سینمایشان ابرقهرمانی ساختهاند که مخاطب با دیدنش گمان میکند این هند و سلمانخان بودهاند که ۵ سال در خط مقدم نبرد با داعش جنگیده و آنها را شکست دادهاند.
البته که حرجی بر سینمای هند نیست و حق طبیعیشان است افسانه بسرانید و حالا که نفسهای داعش به شماره افتاده، پیروزمندانه لگدی بر جنازهاش بنوازند! اما نقد جدی بر سینمای ایران وارد است؛ کشوری که سالها در مقابل داعش در عراق و سوریه استوار ایستاده و میجنگد و دهها محسن حججی تقدیم کرده است.
برگرفته از سینما انقلاب
...یک فرمول ساده است؛ وقتی یک نظام با انقلاب مردمی بوجود میآید، ماندگاری آنهم وابسته به مردم است؛ وابسته به تأمین معاش مردم، آرامش روحی و آسایش مردم، امنیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مردم... و شاید مهمتر از همه پاسخگویی به افکار عمومی مردم...!
وقتی به نیازهای عادی مردم پاسخ روشنی داده نمیشود، بین مردم و مسئولین شکاف میاُفتد...! حالا بماند که امروز، کار از این حرفها گذشته و مسئولینِ دولت و قوه قضائیه و مجلس در قبال عملکرد و تصمیمات خود هم پاسخی نمیدهند (و به دنبال آنها نظام اداری و میانی نیز هم...)! و دود مشکلات و سیاستهای اشتباه در چشم مردم میرود! مسئولینی که یک چشمبند بزرگ بر چشمشان زدند تا وضعیت مردم و البته قواعد کشورداری در اسلام (مثل عدالت و...) را نبینند!
انگار مسئولین؛ در جزیرهی جدایی هستند که باید برای خودشان کار کنند نه برای مردم! عدهای هم در تلاشند خود را درون این جزیره بیاندازند! بنده خدا ما مردمی که نسل به نسل فقط از سر اعتقاد خیلیها را تحمل میکنیم! هر چند قاعدهی امام و امت هنوز بر این مردم صدق میکند و این قاعده در کنار ایمان به خدا و حضرت حجتش(عج) ما را نگاه داشته! و به قول امام بترسید از آن روزی که این مردم بفهمند و یک انفجار حاصل شود!
«به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آوردهاند و روی مسند نشاندهاند، ملاحظه آنها را بکنید و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست...» ص380 ج14 صحیفه امام
ترکیه تا امروز، بیش از سه میلیون پناهجوی سوری را پذیرفته و به هفتصد هزار نفر از کودکان و نوجوانان آنها، آموزش زبان ترکی را آغاز کرده است!
در همین پنج سال هم، بیش از دویست هزار نوزاد سوری، در خاک ترکیه به دنیا آمدهاند! جالبتر اینکه موضوع ششمین همایش بینالمللی شبکه کودک سازمان رادیو و تلویزیون ترکیه، چگونگی مدیریت رسانهای همین پناهجویان سوری است!
با اینکه دولت بشار اسد، زبان روسی را به عنوان زبان دوم رسمی سوریه اعلام کرده اما با ادامهی روند فعلی، ترکیه برنده اصلی این جنگ نرم فرهنگی در سوریه خواهد بود!
فراموش نکنیم زبان رکن دوم هویت ملی هر کشور است!
بازنشر با کمی تلخیص از نوشتهی استاد دکتر محمد سرشار
نهنگ آبی یک بازی تحت موبایل است که فیلیپ بودکین روسی؛ دانشجوی اخراجی روانشناسی آن را طراحی کرده است! بازی به این شکل است که پس از ثبتنام، به یک ادمین متصل میشوند و باید در زمان مشخصی 50 وظیفهی غیرمتعارف را انجام دهند؛ مثلاً نیمه شب بیدار شده و فیلم ترسناک ببیند یا روی دست خود با چاقو، حروفی را حک کنند و...! کاربر باید از انجام وظایف خود عکس گرفته و ارسال کند تا به مراحل بعد برسد!
در روز پنجاهم، با توجه به همراهی مستمر کاربر و تثبیت رابطهی کاربر با ادمین، از او خواسته میشود خودکشی کند!
این بازی در هند، اوکراین و انگلستان بیشترین قربانی را گرفته و علیرغم اینکه وزیر ارتباطات و رئیس اورژانس اجتماعی «فقط» هشدار داده بودند و بنا بود بازی مسدود شود؛ اما متأسفانه شاهد خودکشی دختران جوان در اصفهان بودیم!
ماجرای این بازی و مخاطبانش؛ تلنگری به مسئولین و خانوادهها؛ و شاید هم مقدمهای است بر بروز اجتماعی دهه هشتادیها... نوجوانان و جوانانی که بواسطهی شرایط غلط اجتماعی (با دلایل متعدد اعم از بستر خانواده تا مدرسه) اجتماع گریز، افسرده، ناامید، بیهدف شدند؛ که با نگاهی به شبکههای اجتماعی آنها میتوان شاهد بخش اعظمی از این معضل بزرگ بود!
این روزها تحلیلهای زیادی درباره صحبتهای اخیر ترامپ خواندیم و شنیدیم؛ که بعد از سرنوشت برجام، یکی از مهمترین موضوعات؛ استفاده از عبارت جعلی در قبال خلیج فارس بود؛ خلیج فارسی که بارها رؤسای جمهور آمریکا، از عبارت آن، صراحتاً در سخنرانیهایشان استفاده کردند!
اما نکتهی اساسی، که به نظر میرسد مردم ایران، آن را نادیده گرفته یا از آن غفلت کردند؛ این است که (عمداً یا سهواً) در یک چرخهی سنجش و پایش فکری-فرهنگی قرار گرفتیم! سنجشی که نتیجهی آن با کمترین هزینه، پیش روی دنیا و در اختیار آمریکا قرار گرفت!
...«واکنش» و «میزانِ حساسیتِ فرهنگی و اجتماعی» مردم ایران، در قبال دو مسأله، مورد مقایسه قرار گرفت و نشان دادیم چه چیزهایی برای ما مهم است! یکی واکنش و حساسیت ما نسبت به استفاده از عنوان جعلی برای خلیج فارس؛ و دیگری واکنش و حساسیت ما نسبت به سرمایهها، منابع، منافع و ارزشهای مادی و ملی کشورمان...
حالا خودمان کلاهمان را قاضی کنیم که سرگرم چه هستیم و چه چیزی به غربیها نشان دادیم...!؟
مردم در صف بودند که شیر تمام شد!
ناگهان فردی فریاد زد: «آقا شیر تمام شده است؛ چرا صف را برهم میزنید؟!»
#NeverTrustUSA
#پسابرجام
استریوتایپ یا تفکر قالبی واقعیتی است که امروز تبدیل به یک معضل اجتماعی شده. تفکر قالبی همان ذهنیت از پیش تعیین شده و شکل گرفتهی تودهای از مردم نسبت به دیگران است؛ تفکری که ویژگیهایی را به همان گروه از مردم نسبت میدهد! اینجاست که با اطلاعات غلط یا ناقص و بدون شناخت کافی، افراد دست به قضاوت میزنند!
در جامعهی ما افراد مختلف با افکار مختلف با هم در ارتباطند که هر کدام از یکدیگر، شناخت و ذهنیتی پیدا کردند و بر اساس آن روابط اجتماعی را شکل میدهند! اما وقتی این شناخت به دلیل تنبلی یا دشمنی یا تعصب یا جهالت کامل و صحیح نباشد؛ تفکر قالبی جامعه را فرا میگیرد!
طبقهبندیهای اجتماعی، تفکرات نژادپرستانه، تقسیمبندیهای قومی و... از نتایج تفکر قالبی است! مثل اینکه فلان قومیت این ویژگی خاص را دارد! مثل اینکه فلان شخص که حامی فلان جناح سیاسی است پس این رفتار و اخلاق بد را دارد! یا نگاهی که نسبت به رانندگی خانمها یا نسبت به قشر مذهبی یا نسبت به افرادی با یک ظاهر مشخص وجود دارد که باعث پیشداوری و قضاوت و ایجاد تنفر میشود!
بنا بر حدیث معصوم (ع) اگر همهی ما اصل را بر خوشبینی بگذاریم و بنا بر عقل و شرع قاعدهی «همه خوبند مگر خلافش ثابت شود» را رعایت کنیم؛ دنیا گلستان میشود! تفکر قالبی استاد و دانشجو و کارگر و رئیس جمهور و... نمیشناسد!
...و خدا شر آن را از ارتباطات اجتماعی ما کم کند!
شادی و ناراحتی و ابراز اجتماعی آنها در بیشتر آئینها و ادیان الهی وجود دارد. دین و مذهب ما هم اشک را (البته نه هر اشکی را) وسیله و زمینهای برای رسیدن به ارزشهای مادی و معنوی قرار داده است (مثل اجابت دعا در حال تضرع و با گریه، یا ثواب اشک بر مصائب معصومین و...) اما باید بدانیم؛ گریهای که در مکتب عاشورا با آن سروکار داریم، گریه و اشکی است که جوشش دارد و باید منجر به حرکت شود تا نتیجهاش هم آگاهی و تنبه باشد! دقیقاً شبیه انتظاری که باید در آن آمادگی و حرکت باشد و نه بیتفاوت نشستن و منتظر ظهور بودن!
جملهی «ان الحسین قتیل العبرات» برای هرکس (متناسب با درک و فهمش) مرتبه و معنایی دارد! ماجرای اشکی هم که ریخته میشود به همین ترتیب است. پس؛ این گریهها چیست و چه دلیلی دارد؟
آیا گریهای است برای تخلیه درونی خود؟
آیا گریهای است برای مظلوم کشته شدن فردی؟
آیا گریهای است از روی ترحم؟
آیا گریهای است از روی آگاهی؟
آیا گریهای است برای از دست دادن حجت خدا؟
و...
و اینکه آیا با این گریه و پس از آن اتفاقی برای ما میافتد و یا باید بیافتد یا نه؟
امام صادق (ع) فرمود؛ هرکس از شیعیان ما نام جدم حسین(ع) را بشنود اشکهایش جاری میشود چرا که او کشتهی اشکهاست...
السلام علیک یا قتیل العبرات
هر که در این حلقه نیست
فارغ از این ماجراست...
هیچکس نیست در قیامت مگر آنکه آرزو کند ای کاش امام حسین علیهالسلام را زیارت کرده بودم؛ آنهنگامکه میبیند خدا با زوار حسین علیهالسلام چه میکند
امام صادق علیهالسلام
زیبایی کلام؛ مجموعه احادیثی از معصومین که کمتر شنیده یا نشنیدهایم!
یک برش کتاب - ... گویا مانند کسانی که به امامت اعتقاد ندارند، ما نیز امیرالمومنین علیهالسلام را نداریم و مانند آنها زندگی میکنیم که آن حضرت را ندارند! با اینکه قرآن را در یک دست و عترت را در دست دیگر داریم، ولی گویا دستمان خالیست و هیچ نداریم...
حاج شیخ عبدالکریم حائری فرمود «سنیها عترت را ضایع کردند و شیعهها قرآن را...»، ولی بنده به گمانم اگر کسی یکی از این دو را ضایع کند، دیگری را هم ضایع خواهد کرد و هر دو باهم وحدت دارند...
رحمت واسعه
اثر ماندگار مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه
تفکر و ذهنیت انسانهاست که باعث میشود مسألهای برایشان مهم باشد یا نه! هرچند «جمعی» که افراد برای خود انتخاب میکنند و بواسطهی آن محیط فرهنگی خود را شکل میدهند هم بر تصمیماتشان اثرگذار است؛ محیطی که میتواند افراد را تصحیح کند و یا بالعکس؛ به بیماری روشنفکرنمایی دچارشان کند!
قاعدهی بالا بر مسؤلین کشور هم صدق میکند! یکی از مصادیقش هم این است که در روزی که پیامبر فرمود تنها آنرا به من تبریک بگویید، در روزی که امام صادق فرمود بخششهای خدا غیرقابل شمارش است، در روزی که امامرضا فرمود مردم بیشتر از شب قدر عفو میشوند و در روزی که به تهیت و ابراز شادی، بسیار توصیه شده؛ نه خانواده ها و نه مسؤلین صدا و سیما و نه مسؤلین دولتی و نه شهری، روح شادی و نشاط را در جامعه ندمیدند!
غدیر از نوروز قطعاً کمتر نیست و حتماً بالاتر و باارزشتر است! وقتی کودک و نوجوان ما فضای نشاطِ عید را در قالب «پوشیدن لباس نو، عیدی دادن و عیدی گرفتن و دیدوبازدید» درک نکند؛ باید منتظر دینزدایی بود و فاتحهی آموزههای دینی که شامل امر و نهیهای لفظی میشود را خواند!
خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان نموده:
رضاى خود را در اطاعتِ خویش پنهان کرده؛ پس هیچ طاعتى را کوچک نشمار؛ شاید رضاى خدا در همان باشد.
خشم خود را در معصیت مخفى کرده؛ پس هیچ معصیتى را کوچک نشمار؛ شاید خشم خدا در همان باشد.
دوستان خود را در میان مردم پنهان کرده؛ پس هیچکس را حقیر نشمار؛ شاید همان فرد؛ ولى خدا باشد.
-
امام محمد باقر علیه السلام
بحارالانوار، جلد17، صفحه166
زیبایی کلام؛ مجموعه احادیثی از معصومین که کمتر شنیده یا نشنیدهایم!
خانوادههایی هستند که سال تا سال، توانایی خریداری و میل کردن گوشت را ندارند! و در عین حال، شاید بسیاری از ما باشیم که برای برای کوچکترین و کمترین مصارف غذایی، گوشت چرخکرده استفاده میکنیم و همیشه در خانهی ما پیدا میشود...
خالا موعد عید قربان است؛ فردی خدمت پیامبر رحمت (ص) رفت و از عدم تواناییش برای قربانی کردن گفت و حضرت فرمود قرض بگیر و قربانی کن که ادای آن برعهده خداست...
این روزها همه در تکاپوی قربانی کردن هستند! اینکه گوشت قربانی را به بستگان و اطرافیان -از دارا و ندار- بدهیم (البته به دور از فخر فروشی)؛ هیچ هم عیب نیست، صله به همه پسندیده است... اما قطعاً کمک به نیازمندان با آبرو، اولویت و انفاق هم هست! امسال میشود از گوشت قربانی؛ نیازمندان سهم بیشتری ببرند!
سفرههایی که به خاطر بیکفایتی مسئولین اقتصادی و دولتی و به هزار و یک دلیل دیگر کوچکتر شده را با سفره مهربانی گسترده کنیم! عمل به امثال این رسمهای دینی است که روحیات و خصلتهای خوب را نشر میدهد تا ایرانیهای مسلمان به «مهربانی» و «همنوع دوستی» معروف باشند!
با کمی تلخیص؛ برداشتی از پیامهای کاربران شبکههای اجتماعی در کمپین سفره مهربانی
مدتی بود که به خاطر حرکتی خودجوش در زمینهی ازدواج و به دلیل نیاز به دانشی که (در سالهای قبل) برای ارتباط دینی و تربیتی با نوجوانان داشتم؛ به مطالعه در مسائل و مشکلات جنسی پرداختم. در دانشگاه نیز به واسطهی بهرهمندی از استادی دلسوز و آگاه که دروس را به شکل پژوهش محور ارائه میکرد، موضوع تحقیق و کنفرانس من در همین زمینه انتخاب شد.
لب مطلب اینکه فجایعی مثل: «افزایش ضریب خطر بارداری و سالخوردگی و کاهش جمعیت»، «آسیبهای تربیتی و فاصله سنی با فرزند»، «از بین رفتن نقشهای فامیلی مثل خاله و عمو و...»، «سختگزینی به دلیل افزایش سن و پایان سن بلوغ عاطفی»، «آسیبهای ناشی از فردگرایی»، «عدم روحیه مسئولیتپذیری و خانوادهگریزی»، و... به دلیل تأخیر در ازدواج جوانان بروز کرده است! این مسائل جای خود؛ از طرفی بدانیم که میانگین بلوغ جنسی در کودکان به 11 سال و میانگین سن ازدواج هم به 30 سال رسیده است!
حالا کمی فکر کنیم! به اینکه قوهی جنسی که خداوند در انسان نهاده؛ غیرقابل سرکوب است و فقط باید آنرا از طریق صحیح هدایت کرد.
پس باید پرسید که چه سرنوشتی در انتظار جامعهی ماست!؟ نوجوانان و جوانانی که در حد فاصل سن بلوغ تا ازدواج، در اوج فشار و شهوت جنسی، به مسائلی که مقدمه و آمادگی پذیرش آنرا ندارند٬ دست پیدا میکنند؛ آنهم پیش از موعد و بدون آگاهی، آنهم با دسترسیهای باز به اسم آزادی ...
نتیجهی این رشته از دلایل را در احادیث معصومین(ع) میتوان یافت! پرواضح است که اخلاق، روزی مادی و برکات معنوی و دین داری و... در جامعه کمرنگ میشود! چه آنکه متخصص فقه و حدیث و مجتهدی چون رهبر انقلاب (زمانی که دانشجویی، مسئولین را در زمینه ازدواج مورد مطالبه قرار میدهد) نه به وزیر رفاه، نه به وزیر اقتصاد و نه به وزیر جوانان؛ بلکه به وزیر بهداشت اشاره میکند و در این زمینه توصیه میکند که؛ «هر چه بتوانیم در جامعه مسألهی مشکل جنسی جوانان را حل کنیم؛ به نفع دنیا و آخرت ماست...»
سالروز ازدواج فرخنده دردانه خلقت (س) با امیرالمؤمنین علی (ع) مبارکا باشد.
چند روزی است نمایندگان در مجلس مشغول بررسی صلاحیت وزرای معرفی شده هستند. در این مدت کلیدواژهای تحت عنوان تعارض منافع زیاد شنیده میشود.
تعارض منافع (Conflict of interest) شاید اصطلاحی کمتر شنیده شده باشد که امروز، در سیاست و کشورداری، تخصصی به آن میپردازند. اما اگر بخواهیم باچند مثال ساده، فقط نمونههایی از مفاهیم آنرا بیان کنیم اینطور میتوان گفت که در ایران تعرفهی خدمات درمانی برای مردم را پزشکانی تعیین میکنند که ذینفع هستند!!
این در حالیست که در کشورهای توسعه یافته، سیاست گذاری و تصمیمگیری در حوزه سلامت به انحصار #پزشکان در نمیآید و از ایشان در تصمیمسازی و مشاورهی تخصصی استفاده میشود؛ نه در سطح وزارتخانه متبوع!!
این حجم از تعارض منافع (که میتوان در تعارض با ملت، با دین، با منافع ملی، با قانون اساسی و... رخ دهد) را برای وزارتخانههای صنعت، اقتصاد و نفت هم در نظر بیاورید که البته و متأسفانه هست...!
درباره تعارض منافع بیشتر بدانید: yon.ir/conflict1
پس از ماجرای حملهی تروریستی به مجلس شورای اسلامی، افکار عمومی جامعه نسبت به مسألهی امنیت حساستر شد و خبرهای مربوط به امنیت و حوادث را دقیقتر دنبال کرد. تا جائیکه خبرهایی از همین جنس، که پیش از این نیز اتفاق میافتادند و شاید ارزش خبری کمتری داشتند (مثل تیراندازی پلیس، مشکوک شدن به بستهها و یا افراد ناشناس و...) به شدت مورد توجه قرار گرفت.
همچنین؛ پس از انتشار مداومِ خبرهایی تأسفبار از جان باختن دختران خردسال (در یک بازهی زمانی مشخص)، مردم و رسانهها گوشها را تیز کردند و حساسیت اجتماعی نسبت به این جرائم و خبرهای مربوط به آنها افزایش پیدا کرد!
همین شوکهای خبری بود که حساسیت مردم را برانگیخت و اصطلاحاً باعث بروز «حساسیت فرهنگی» در جامعه شد! هرچند که نقش مهم رسانه ها را در اینباره نباید نادیده گرفت...
اما سوال اساسی اینجاست که:
آیا مفاهیمی مثل دلسوزی، همدردی و به فکر هم بودن، تنها زمانی متبلور میشود که حتماً دردها و تجربهها را ملموس حس کنیم و برای ما اتفاق بیافتد؟
آیا اخبار مربوط به اعتیاد، مشکلات جوانان و معضلات ازدواج، آسیبهای اجتماعی و اخلاقی و... بیاهمیت هستند و یا به دلیل تکرار و بیتوجهی، برایمان عادی شدهاند؟
یا حتی فراتر از این... مردم مظلوم دنیا چطور؟
آیا نباید نسبت به کودکان خردسال یمنی، بحرینی و فلسطینی، همینقدر حساسیت فرهنگی داشته باشیم؟
آیا به این دلیل که آنها ایرانی نیستند یا به دلیل فاصله و تفاوت فرهنگی و یا به این جهت که رسانه ها کمتر به اخبار مربوط به آنها میپردازند؛ نباید نسبت به آنها حساسیت داشته باشیم...؟
29 تیرماه سالروز صدور قطعنامه 598 از سوی سازمان ملل بود. قطعنامهای که فوراً توسط حکومت وقت عراق پذیرفته شد اما جنگ تا یکسال بعد نیز ادامه داشت!
امام خمینی در آنسال، علیرغم میل باطنی و اعتقادات خود، قطعنامه را با تعبیر معروف جام زهر پذیرفتند؛ پذیرشی که با اصرار عقلا و با محاسبات مادی انجام شد؛ پذیرشی که خود تحلیلها و گمانهزنیهای مفصل و مختلفی دارد؛ اما بقول حضرت امام زوایای پنهان آن؛ «به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد...».
پس از پذیرش قطعنامه؛ امام، پیام مهمی صادر کردند! جملات تکاندهندهی امام در این پیام، به گواه تاریخ و به اعتراف بسیاری از انقلابیون و کارشناسان، حامل همهی آنچیزی بود که تفکرات انقلابی و جهانبینی امام را تشکیل میداد! چیزی که امروز با تعابیر مختلفی از آن یاد میشود؛ مبانی انقلاب، گفتمان انقلاب، راه امام و... اما فهم این نکته مهم است که نزاع و تقابل ما با آمریکا؛ از زمان تسخیر لانه جاسوسی تا تجربه برجام، (بالاخص باتوجه به تحریمهای همه جانبهی روزهای گذشته)، مبتنی بر اعتقادات و مبانی فکری ماست.
گزارهای که سالها پیش امام امت آنرا در پیام مهم قطعنامه آشکارا بیان کردند؛ آنجا که فرمودند: «اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین -علیهم السلام- را با دستهای خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند!» و برای به پایان رسیدن این تقابل، بنظر دو راه بیشتر وجود ندارد: یا آمریکا سرنگون شود و یا ما آمریکایی شویم...!
متن کامل پیام امام را در اینجا بخوانید: yon.ir/598emam
ما مردم در زندگی، نیازها و دغدغههای مهمی (از نظر اجتماعی) داریم؛ نیازهایی که دولتها (طبق قانون اساسی) موظف به تأمین آنها هستند. امروز اما شاهد این هستیم که به هزار و یک دلیل و با هزار و یک بهانه و با حجم بسیاری از مشکلات ساختاری و مدیریتی؛ متأسفانه این نیازها یا تأمین نمیشود و یا به خوبی مورد توجه قرار نمیگیرند!
شکی نیست که این دغدغهها و وظایف روی زمین مانده را ما مردم باید در چارچوب قانون بگوییم و از قوای دولتی مطالبه کنیم. اما گاهی اولویتِ این دغدغهها، برای خود ما مردم هم، کمرنگ شده و یا تغییر میکند و جای خود را به دغدغههای بیارزش میدهد!
یکی از مهمترین نقشها و کارکردهای فضای مجازی بالاخص شبکههای اجتماعی، تغییر یا کاهش سطح دغدغهها و اولویتهای فردی و اجتماعی است! بطوری که نیازهای اصلی مردم جامعه پوشیده یا فراموش میشوند!
برای مثال مطالبهی «حق آموزش رایگان»، «مطالبه حق مسکن»، «استفاده و بهرهمندی رایگان از خدمات بهداشت و سلامت» و... که از اصول اولیه و تأکید شده در قانون اساسی است؛ (بر اساس همین کارکردی که از فضای مجازی گفتیم) جای خود را به «حق ورود بانوان به ورزشگاه»، «حق نگهداری از سگ و حضور عمومی آن در شهر»، «حق پخش فلان موسیقی و کنسرت» و .. میدهند!!
البته گفتنی است که هیچ حقی (اگر به معنای واقعی حق و نیاز عمومی باشد) قابل انکار نیست و نباید نادیده گرفته شود اما اینکه نیازهای ساختگی و دسته چندم، در تقابل با نیازهای اولیه و قانونی قرار بگیرند؛ عقبگرد و آسیب بزرگ فرهنگی و اجتماعی برای ماست! و در این عقب گرد هم فقط نباید ضعف مسئولین را دید بلکه کمکاری خود ما هم به چشم میآید!
این نوشته با برداشتها و ارجاعاتی از واکنشها و مطالب فعالان فرهنگی و فضای مجازی نوشته شده است.
روز عید فطر و پیش از برگزاری نماز، یک مثنوی بلند توسط مداح مراسم خوانده شد که محتوایی انتقادی نسبت به حاکمیت داشت. شعری که مداح و شاعران آن، با توهینهای بسیاری از سوی جریان فکری خاصی روبرو شدند!
بیان مشکلات مردم، نقد فاصله طبقاتی (و مسألهی کاخنشینی و کوخنشینی)، نقد برخوردهای قضایی ناعادلانه، حمایت از مستضعف و کارگر، بیان اصول اعتقادی مثل برخورد با دشمن، حراست از دستاوردهای دفاعی و اعتقادی و... مسائلی بود که از تریبون عمومی و در قالب مداحی و شعری با درونمایهی اجتماعی مطرح شد. انتقاداتی که طبیعتاً به سران قوا و مسئولین و به تعبیر شعر «صف اولنشینان» برمیگشت!
انتقاداتی که در دل ویا زبان بسیاری از ما مردم هست، اما به دور از «نگاه صفر و یکی» و باوجود میل و علاقهای که نسبت به کشور خود داریم، آنها را تا رسیدگی، مطرح و دنبال میکنیم!
پس از ساعاتی، افرادی (چه در مصاحبهها و چه در فضای مجازی)، شاعران و مداحان و حامیان این نوع نگاه را، بیرحمانه به باد توهین گرفتند. دلیل آن هم ادعای توهینی بود که به تعبیرشان نسبت به دولت و شخص رئیس جمهور -در این شعر- صورت گرفته بود!
ماجرا وقتی جالبتر شد که از مسئولین دولت و وزرا گرفته تا مسئولین سابق کشور، همراه این جریان شدند و باعث شد تا حامیان یک جریان فکری خاص که خود را مدعی آزادی بیان و شعار «زنده باد مخالف من» میدانستند؛ از فضای بوجود آمده سوءاستفاده کنند. چه آنکه وزیر سابق فرهنگ دولت یازدهم، که با ابهام بسیار استعفا کرد، در اینباره از تعابیر و الفاظ زنندهای مثل «فرومایه»، «یاوهگو» و «یاوهسرایی» و... استفاده کرد!
اما همچنان این سوال مطرح است که کدام بیت مصداق توهین به شخص خاصی بوده است!
بیتفاوتی در دین ما نهی شده. در عین حال نیز ابزار هنر و قالب شعر و مداحی، راهی سالم و شایسته برای بیان عدالتخواهی است. کاری که از زمان معصومین و در تاریخ نیز رواج داشته! امام خمینی(ره) نیز در همین باره فرمودند: «هنری پاک است که کوبنده سرمایهداری مدرن و کمونیسم خون آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل و اسلام التقاط باشد.»
به هر حال آن زمانی که شبکهی العربیه به دلیل اشعار و مداحیهای عربی و آزادیخواهانه، علیه رژیم سعودی، میثم مطیعی را مورد تهدید و توهین قرار داد، کمتر کسی فکر میکرد که روزی ممکن است جریانی در داخل کشورش به دلیل نقد مسائل اجتماعی و استفاده از ابزار شعر و مداحی دراینباره، او را مورد توهین قرار دهند.
دکتر حاج میثم مطیعی از مداحان جوانی است که به دلیل سبک خاص مداحی و دقت در انتخاب اشعار و برخورد علمی و مستند با مداحی و... نظر بسیاری را به خود جلب کرده است. فردی که بواسطه چند برخورد با ایشان متوجه دغدغههایش شدم که به دنبال مداحی عالمانه و مداحی انقلابی در جایگاه ستایشگری اهلبیت (ع) است. دکتر محمد مهدی سیار و میلاد عرفانپور نیز از شاعران جوانی هستند که در این راه همراه شدند و اشعاری با مضامین دینی، انقلابی و اجتماعی برای مداحی سرودند.
جالب است بدانیم که شاعران و مداح این مداحی همان کسانی بودند که مثنوی انتخاباتی «جشن جمهوریت» را پیش از تایید رسمی انتخابات اخیر توسط شورای نگهبان سروده و اجرا کردند. شعری که بسیاری به خاطر این ابیات، کل شعر را به حساب هواداری محض از دکتر حسن روحانی گذاشتند؛
هست ملت همه یار تو، چه باک از دشمن
همه هستیم کنار تو، چه باک از دشمن
و باز هم باید گفت که حالا پیدا کنیم کدام بیت مصداق توهین به شخص خاصی بوده است!
هر نقدی را توهین به حساب نیاوریم و هر توهینی را هم نقد حساب نکنیم تا جای توهین و نقد عوض نشود! برجام یا سیاستهای رفتاری مسئولین قابل نقد است!
در آخر یک سوال مهم مطرح میشود که چرا همین حجم برخورندگی، نسبت به تحریمهای آمریکایی، توهینهای آمریکایی، نسخههای آمریکایی، تفکرات آمریکایی و... از سوی جمعی که این اشعار انتقادی و اجتماعی را به خود گرفتند رخ نمیدهد!
شعر کامل و مداحی را از اینجا بخوانید و بشنوید: yon.ir/safeaval
این همه تفسیر به رأی و برداشت غیر مرتبط نسبت به یک تعبیر از بیانات رهبر مملکت، هنر میخواهد! رهبر انقلاب در دیدار دانشجویی امسال، فعالان دانشجویی را دوباره با جملات و بیانات مهم و مستقیمی مورد خطاب قرار دادند که باز هم تأمل برانگیز بود!
این جملات را با دقت بخوانید:
«...نگویید دیگر نمیشود در دانشگاه کار کرد؛ در دانشگاه خیلی میشود کار کرد [...] همهی هستههای فکری و فرهنگی و عملی و جهادی هرکدام کار کنند؛ مستقل؛ آتش به اختیار باشند! البته قرارگاه مرکزی دستور میدهد اما چنانکه قرارگاه مرکزی اختلال دارد، شما افسران جنگ نرم، آنجا آتش به اختیارید!»
آتش به اختیار یک اصطلاح جنگی است! دستوری که از طرف فرمانده (یا بواسطه اطلاع دیده بان ) به نیروهای در حال رزم صادر میشود؛ آن هم در زمانی که جنگ به شدت بالا گرفته و سنگین شده است و یا فضای نبرد سخت و دشوار شده و این سختی، موجب آشفتگی گردیده. در این شرایط سراسر میدان (بعبارتی) تبدیل به هدف میشود و هر کس هر کجا را زد؛ هدف است!
رهبر انقلاب، میدانهای فعالیت فرهنگی و وضعیت فرهنگی کشور را در شرایط جنگی میبینند (و از تعابیری مثل جهاد، آتش به اختیار، افسر، قرارگاه و ...استفاده میکنند) اما آیا مسئولین ، دانشجویان و نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر حالت جنگی به خود گرفتهاند یا نه!
حالا بماند که قرارگاه مرکزی استعاره از کدام نهاد، دستگاه و سازمانی است که فعالیتش مختل شده است و کارایی لازم را ندارد!
اما بدانیم؛ بهترین تعریف آتش به اختیار را سالها قبل شهید بهشتی بیان کرد:
«این انقلاب و این جامعه آنقدر کار درش هست که دیگر استراحت بی استراحت! آنقدر کار هست که میتوان انجام داد؛ بی آنکه هیچ پست و سمت و حکم و ابلاغی در کار باشد...»
ماه رمضان است! چندروز تعطیلی است! برخی از مردم به هر دلیلی روزه نگرفتند و از این فرصت حداکثر استفادهشان را کردند و راهی سفر داخلی یا خارجی شدند! عدهای هم روزه هستند و راحت به اعمال عبادی خود میپردازند!
روزهای گذشته هم یکی از پرشورترین انتخابات ها برگزار شد!
دم افطار هم سریالها و برنامهها تلویزیونی و یا فضای مجازی و دید و بازدیدها، مشغولیت اصلی مردم است
اخبار هم که برنامه ثابت خانههاست؛ چه از صدا و سیما و چه از فضای مجازی! اما وقتی خبرها و تصاویر انگلیس، فرانسه، افغانستان، ترکیه، پاکستان، عراق و... را دنبال میکنم و میبینم؛ (بعد از نگرانی و دعا) خدا را شکر میکنم!
خدا را شکر میکنم که امنیت داریم! ...و چه مولایی بود امام علی(ع) که این سالها را میدید که فرمودند دو نعمت پنهان هستند؛ سلامت و امنیت!
جای شکر دارد! شکر به خاطر مردمی که در روز از دست رفتن بزرگمرد تاریخ ، که ضامن امنیتشان بود، مشغول سفر و خوشگذرانی هستند یا آرام و آسوده به زندگی روزمره و روزهداری خود میپردازند!
ما هم اینطور شکر میکنیم که باز هم خمینی در فکر و جان سربازهای قنداقهای دیروز که نسل سوم امروز هستند؛ متجلی شد؛ تا امنیت برای ما اینقدر تکراری و تبدیل عادت شود!
همین ایران بود،
همین ملت بود،
همین موقعیت جغرافیایی بود،
همین فقه بود،
همین قرآن بود،
همین نهج البلاغه بود،
اما او نبود،
هیچ چیز نبود،
هیچ چیزی نداشتیم؛
بعد او پدید آمد ...
قدم در صحنه گذاشت؛ ما را زنده کرد.
هر روزه داری هنگام افطار یک دعای اجابت شده دارد. پس در اولین لقمه افطار بگو: به نام خدا ، ای خدایی که آمرزش تو فراگیر و وسیع است ، مرا ببخش.
ان لکل صائم عند فطوره دعوة مستجابة فاذا کان اول لقمة فقل : بسم الله اللهم یاواسع المغفرة اغفر لی
امام حسن مجتبی علیه السلام
اقبال الاعمال ، ص 116
زیبایی کلام؛ مجموعه احادیثی از معصومین که کمتر شنیده یا نشنیدهایم!
«رفتار فرهنگی» و «بازخوردهای اجتماعی» مردم، در مواجهه با اقدامات و تصمیمات حاکمیت (اعم از سران قوا، مسئولین اجرایی و سازمانی و...)؛ مسألهای است که شاید کمتر به آن پرداخته میشود!
مردمی که در همهی حرکتها و تغییرات کشور، نقش اساسی و معیار را دارند(1) باید «حضور نقادانه و جستوجوگرانه» در «نوع رفتار و منش مسؤولان حکومتی» داشته باشند(2) و بیشترین چیزى را که میخواهند؛ «عدالت و انصاف» باشد!(3) اگر مردم نسبت به واکنشهای مسئولین و نهادهای حاکمیتی (از مصاحبهها و رفتارهای روزمرهی ایشان گرفته تا تصمیمات و اقدامات اساسی) «بیتفاوت» باشند و یا در مقابل اقدامات و تصمیمات خلاف عرف و قانون آنها «بدون مطالبهی عمومی» ظاهر شوند؛ باید انتظار هرگونه اخلال، آسیب و یا فسادی را در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه داشت! آسیبی که نه تنها دامن «فرهنگ سیاسی»(4) را میگیرد بلکه بر «فرهنگ عمومی»(5) جامعه نیز تأثیر منفی خواهد گذاشت!
شاید با بیان یک مثال عینی بتوان نقش مردم و مطالبهی عمومی آنها را در تغییر نوع رفتار و منش سیاسی و مدیریتی مسئولین دولت، بهتر نشان داد. (البته شکی نیست که منظور ما، انتقادات و مطالباتی است که «منشأ فرهنگی و دینیِ صحیح» دارند و در چارچوب قانون و عرف انجام میشود و نه رفتارهای ناصواب سیاسی و جناحی و خلاف قانون که منجر به هرج و مرج و بیقانونی میشود!)
اتفاقی که بتازگی در کشور کره جنوبی رخ داد، نمونه و مثالی عینی است از رفتار فرهنگی و مطالبهی عمومی مردم، که باید در ایران اسلامی (بعنوان کشوری که از لحاظ فرهنگ و دین، شهره و مدعی است) نهادینه شود.
اما ماجرا چه بود؟
خانم پارک، یازدهمین رئیس جمهور کشور کره جنوبی بود که پس از جنجالها و تنشهای اجتماعی و سیاسی در کشورش، با اعتراضات و مطالبات فراگیر مردمی، استیضاح، و نهایتاً توسط قضات دادگاه قانون اساسی، برکنار شد! نخستین رئیس جمهور زن کره جنوبی که جزو ۱۰۰ فرد قدرتمند جهان بود(6)، با اتهاماتی روبرو میشود که ظرف مدت کوتاهی روند بررسی آنها طی شده و پس از تعلیق، استیضاح و برکنار میشود! البته این پایان کار نبود! خانم پارک گئون هی، دختر ژنرال پارک بزرگ(7) (که پدر انقلاب اقتصادی و صنعتی کره بود و نقش بسزایی در تشکیل حکومت مستقل کره و اصلاحات اقتصادی داشت) پس از اعتراضات مداوم مردمی و مطالبهی عمومی از دستگاه قضا، دستگیر و مجازات شد!
در کشور کره (علیرغم اینکه اکثر مردم آن کمونیست و بیدین هستند و باقی آنها نیز، پیرو آئین بودایی به حساب میآیند و به اندازهی اسلام به مقابله با ظلم و فساد و تحقق عدالت، سفارش نشدهاند) فساد و پاکدستی مسئولین دولتی، برای مردم بسیار مهم است و بعبارتی اشخاص و آدمها بر منافع ملی و عمومی مقدم نیستند!
حالا اتهامات یا جرائم خانم رئیس جمهور چه بود؟
خبری از اختلاس چندین هزار میلیاردی یا تخلفات بزرگ عمومی نیست! او تنها به جرم «سوء استفاده از قدرت» و «فساد مالی» (یعنی دریافت رشوه) محکوم و عزل شد!
خانم پارک به خاطر سه اقدام زیر محاکمه شد:
- به یکی از دوستان خود (که نقشی در سیاست و دولت نداشت) اجازه دخالت و تصمیمگیری در امور سیاسی کشور را داد!
- نام تعدادی از منتقدین فرهنگی دولت را در لیست سیاه وارد کرد!
- از مدیر گروه سامسونگ برای ادغام دو شرکت وابسته و برخورداری از حمایت اقتصادی و سیاسی دولت، رشوه دریافت کرد!
آستانه حساسیت مردم به فساد و نابرابری و جلوگیری از آنها در بدنه دولت و نهادها و سازمانهای بزرگ و کوچک اجرایی و حاکمیتی، باعث مطالبهی عمومی شد و مردم این کشور در چارچوب قانون و با رعایت عرف خود نسبت به اقدامات مسئولین دولتی، واکنش نشان دادند!
این مثال؛ یک نمونهی ساده و مصداقی از مفهوم وسیع و علمیِ «فاصله قدرت»(8) در علوم سیاسی و علوم اجتماعی بود که متأسفانه در چند سال اخیر شاهد افزایش فاصله قدرت در ایران هستیم! (فاصله قدرتی که از طرفی با رفتار مسئولین و از طرف دیگر با بیتفاوتی مردم افزایش پیدا کرده است مصداقهای متعددی دارد که در این نوشته وارد آن نخواهیم شد)
پس اگر ما مردم (با هر میزان از اعتقادات و یا با هر تفکر و نگاه سیاسی) در مقابل ساختارهای غلط قانونی و سازمانی، خبرهای فساد و تخلفات مالی و سیاسی، برخوردهای خلاف شئون از مسئولین در مواجهه با مردم و... سکوت کنیم و اصطلاحاً مطالبهی عمومی بوجود نیاوریم و نسبت به این مسائل حساسیت نشان ندهیم، راه را برای چنین اقداماتی -ناخواسته- باز کردیم. بعبارتی حریم و مرزی که مسئولِ غیرشایسته و خاطی، در قبال اقدام ناصحیح خود، برای مردم ترسیم کرده است؛ با سکوت ما به نفع او جا به جا میشود!
در اندیشهی دینی ما، احادیث محکمی بر این مسأله صدق میکند؛ چنانچه حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند: «صلاح و فساد امت، به صلاح و فساد مسئولین منوط است و اصلاح حاکمان و مسئولین به آگاهی و استقامت مردم...»(9) و یا در روایتی دیگر فرمودند که «مردم به مسئولان و مدیران خودشان شبیهتر هستند تا به پدر مادرهای خودشان!»(10)
1. در همهی تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است/ بیانات رهبرانقلاب مورخ 20/07/1390
2. مقالهی «انتقادگری و انتقادپذیریدر حکومت علوی»، سیدمهدی موسوی کاشمری
3. مردم ما باید بیشترین چیزى را که میخواهند، عدالت و انصاف باشد؛ هم در امور داخل کشور، هم در مسائل جهانى/ بیانات رهبر انقلاب مورخ 26/04/1387
4. به مجموعهای از نگرشها و باورها و احساسات اکثریت اعضای یک جامعه، نسبت به سیاست و حکومت فرهنگ سیاسی گفته میشود که دربرگیرندهی عقاید اعضای آن جامعه نسبت به مبانی فکری و قواعد رفتاری یک نظام سیاسیشان است.
5. فرهنگ عمومی سازنده فضایی است که افراد جامعه در آن روابط فردی و اجتماعی خویش را سامان می دهند. این فضا به تناسبی که شفاف، سالم، مطابق ارزشها و دور از رذایل اخلاقی باشد باعث رشد و کمال فردی و اجتماعی می گردد. مصادیق فرهنگ را میتوان در قانون پذیری، اخلاق عمومی، رفتار اجتماعی، رعایت نظم و انضباط شهری، مصرف گرایی، وجدان کاری و... یافت.
6. در سال ۲۰۱۳ مجله فوربس نام رئیس جمهور کره جنوبی را برای اولین بار در لیست ۱۰۰ زن قدرتمند جهان در بین سیاستمداران، میلیاردرها، بازرگانان و چهرههای شاخص دنیا قرار داد. https://www.forbes.com/sites/carolinehoward/2013/05/22/the-worlds-most-powerful-women-2013
7. https://en.wikipedia.org/wiki/Park_Chung-hee
8. هافستد، گرت، تصوریرهایی از اروپا: گذشته، حال و آینده، در مدیریت در عرضه فرهنگها مباحث و دیدگاهها، ترجمه محمدتقی نوروزی، ص216 :
بخشی از متن کتاب که هافستد در آن از افراد جامعه نسبت به به نابرابری سوال پرسیده است و تعریف فاصله قدرت را در این پاسخها نشان داده است: «سؤال اول با نابرابری بین افراد در هر جامعه سر و کار دارد… گسترة پاسخهایی که به این سؤال داده شد، از: «نابرابری امری است طبیعی و مطلوب» که به معنی فاصله قدرت زیاد است، تا «تا حد امکان باید از نابرابری دوری کرد» که به معنای فاصلة قدرت پایین است، در نوسان بود...»
9. فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِیَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِیَّةِ. نهج البلاغه، خطبهی 216.
10. النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ. تحف العقول، ص208.
در مناظرهی دوم انتخاباتی، از صحبتهای نامزدهای محترم، گاهی بوی تحریک احساسات و دست گذاشتن بر نقاط حساسیتبرانگیز اجتماعی به مشام میرسید! حرکت نادرستی از جنس دو قطبیِ زن و مرد، یا طبقهبندیهای اجتماعی و یا متأسفانه چند قطبیِ قومیتی و مذهبی...!
سالها پیش بابت پیگیریِ کمکهای مادی و خدمترسانی، به منطقهی اورامانات کردستان رفتیم. برخلاف برخی اظهار نظرها (و صحبتهای تبلیغاتی در مناظرات) به چشم خود دیدیم که «امنیت کامل منطقه» و «حفظ و حراست از شهر و مردم» -آنهم در یک منطقهی مرزی- در عالیترین مرتبههای مسئولیتی و نظامی، برعهدهی اهالی و بدست دوستان اهلسنت بود! آقای محمدی را هیچ وقت فراموش نمیکنم که در کنار مردمانِ خونگرم و مهماننواز کُرد، ما را بسیار شرمنده کردند...
آقای محمدی نفر اول از سمت راست در تصویر
رئیس جمهور، در قبال همهی مردم ایران مسئول است و نباید صرفاً به طمع رأی بیشتر به سمت بازی با مرزهای قومی و دینی و جناحبندیهای سیاسی کاذب حرکت کند!
خلاصه که مردم آگاهند و باهوش اما «کاندیداها مراقب باشند به خاطر خطای تشخیص، گسلهای قومی را تحریک نکنند...!»
به رسم هر سال که در آستانهی نمایشگاه بینالمللی کتاب، لیستی از کتب مورد نیاز خود را معرفی میکردم، امسال نیز مثل دو سال قبل، لیست کتابهایی را که باید تهیه کنم و بخوانم، با شما به اشتراک میگذارم؛ که البته دلیل انتخاب هر کدام از این سه حالت خارج نیست:
یک؛ بنا به توصیهی اساتید، دوستان یا بزگواری
دو؛ بنا به نیاز علمی و دانشی!
سه؛ بنا به سلیقه، طبع و دغدغه نسبت به موضوع یا محتوا...
همچنان به قانون مهمی که درباره کتاب و کتابخوانی، (به توصیهی بزرگان) برای خودم وضع کردم؛ پایبندم و بعنوان یک توصیه و یک خواهش برادرانه با شما نیز مطرح میکنم؛ تا زمانیکه نسبت به بسیاری از نیازها و دانستنیها و تجربیات، آگاهی پیدا نکردیم، تلاش کنیم کتابهایی بخوانیم که این نیازها را برای ما تأمین کند و نکتهی مهمتر اینکه هر کس ممکن است بنا بر سلیقه و طبع خود و یا سیر مطالعات گذشتهاش و یا همان نیازهایی که محضرتان عرض شد دست به انتخاب کتبی بزند که از نظر او، برای خودش مهم و شیرین است؛ پس انتخاب افراد دیگر در حوزهی کتاب را محترم بشماریم؛ چرا که ممکن است برای شما انتخاب جذابی نباشد!
اکانت من در شبکه اجتماعی کتاب Goodreads
کتابخَرها یا کتابخوانها (لیست کتابهای نمایشگاه کتاب 95)
ده کتاب (لیست کتابهای نمایشگاه کتاب 94)
اما کتابهای امسال...
* * *
هاروارد مک دونالد (مجید حسینی / نشر افق) - مدتها پیش با وبگاه جالب دکتر حسینی آشنا شدم. اسم وبگاه، همنام کتاب بود! ایشان در سفری که به آمریکا داشتند -به قول خودشان- 43 نمای نزدیک از سفرش به آمریکا را نوشت! گاهی در مصاحبهها و گفتگوهای تلویزیونی هم تکههایی از کتاب را روایت میکردند که بسیار جالب و گیرا بود و همین شد که بواسطهی موضوع و محتوای کتاب، تصمیم گرفتم آنرا تهیه کنم و بخوانم! همیشه، همه جای آمریکا، بد نیست! یک نگاه واقعبینانه به نظم، تلاش، کار و واقعیتهای غیر بد آمریکا!
غرب زدگی (جلال آل احمد / نشر فردوس) - بنظرم خواندن این کتاب، برای من، خیلی هم دیر شده و باید زودتر از اینها دست به این کار میزدم. هر چند بخشهایی از پیدیاف این کتاب را در فضای مجازی و تلفنهمراه خوانده بودم، اما خواندن خود کتاب چیز دیگریست. برای لذت بردن از خواندن این کتاب باید از زندگینامهی نویسنده و شرایطی که کتاب در آن نوشته شده است کمی بدانید...
رئیسبازی (سید محمد سادات اخوی / میراث اهل قلم) - کتاب رئیس بازی را به دلیل موضوع و نویسندهاش تهیه میکنم و خواهم خواند! کتابی دربارهی تجربیات مدیریت فرهنگی در ایران...
مهارت حل مسأله (مسعود نورعلی زاده میانجی / نشر کانون اندیشه جوان) - کارها و دغدغههایی که دارم، موضوع این کتاب را برایم جذاب کرد! البته توضیحاتی که از کتاب خواندم نیز نظرم را جلب کرد... این کتاب میکوشد یک الگوی کارآمد از مهارت حل مسئله، با رویکردی اسلامی و روانشناختی ارائه دهد!
فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو (محمد تقی جعفری / تدوین و نشر آثار علامه جعفری) - دوستان و اطرافیان میدانند که فرهنگ یکی از مهمترین دغدغههای من است که متأسفانه در آثار اسلامی و ایرانی کمتر به آن پرداخته شده و میشود! دانش دینی و اسلامیِ علامه جعفری، در کنار اشراف و تسلطش بر فرهنگ و فلسفهی غرب، این کتاب را جذاب خواهد کرد!
رسانه شیعه (محسن حسام مظاهری / چاپ و نشر بینالملل) - کتابی است که هم جامعه شناسی دارد، هم دین دارد، هم تاریخ! سه زمینهای که به آنها علاقه دارم و دربارهی جامعه شناسیِ آئینهای سوگواری و هیأتهای مذهبی در ایران، با تاکید بر دوران پس از پیروزى انقلاب اسلامى است.
وقتی مهتاب گم شد (حمید حسام / سوره مهر) - مراسم رونمایی از تقریظ رهبری بر این کتاب را به شکل زنده و مستقیم دیدم! مراسمی که با حضور نویسنده و شخصیتِ عجیب و اصلی این کتاب رزمندهی جانباز جناب آقای خوشلفظ همراه بود! همان قطعه کلیپ کوتاه چند دقیقهای که درباره شخصیت محوری کتاب دیدم درکنار متن تقریظ رهبری که بر این کتاب نوشتند، برای خرید و خواندن و نوش جان کردن این کتاب کفایت میکند! هرچند در همین مدت کوتاه بسیاری از دوستان کتابخوان از جذابیت و نثر روان و هیجان کتاب برایم تعریف کردند.
حکمت عبادات (عبدالله جوادی آملی / اسراء)
- خواندن و دانستن دربارهی مسائل دینی و اجتماعی جذاب است؛ بالاخص با علم
روز... هر چند همهی بزرگان دین سفارش کردند که فقط با انجام عبادات و واجبات (صرف اینکه
خدا از عبد، این عبادت را خواسته است) کفایت میکند اما دانستن درباره
دلیل برخی دستورات، احکام و عبادات دینی و شیوهی آنها لذت دوچندانی در انجام آنها دارد!
این کتاب را نیز به شکل کاملاً اتفاقی پیدا کردم اما موضوع جذابش، نام
بزرگ نویسندهاش و انتشارات وزینش؛ رغبت بسیاری برای خریدن و خواندنش، در من بوجود
آورد.
بیبال پریدن (قیصر امینپور / افق) - تعریفهای بسیاری از این کتاب شنیدم و بارها به من پیشنهاد شده بود، که حالا تصمیم دارم بخوانمش! این کتاب آنطور که گفتهاند، مجموعهای از یازده قطعهی نثر ادبی است که با طنز و گاهی نگاهی شاعرانه به بیان صمیمیت از دست رفته و اختلاف طبقاتی حاکم بر جامعه میپردازد. این کتاب به واسطهی ادغام شعر و نثر و طنز با یک مسألهی اجتماعی، جذاب بهنظر میرسد!
این روزها؛ دستاوردهای فرهنگی انقلاب (دوره ده جلدی) - (نشر شهر) - یک مجموعهی جیبی، جذاب و مطابق دغدغههای من که به موضوع دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی ایران در موضوعات و حوزههای مختلف میپردازد. این مجموعه در قالب دو بخش مجزا با عنوان «آن روزها» و «این روزها»، دستاوردهای فرهنگی قبل و بعد از انقلاب را مقایسه میکند!
پایان غبطه (نادره عزیز نیک / مرکز اسناد انقلاب)
- خواندن درباره کسی که بسیار به او ارادت دارم، با اینکه ندیده بودمش و
تا سالها نمیشناختمش و فقط نامش را زیاد میشنیدم، برایم جذاب است!
انسانهای بزرگ معاصر را باید شناخت! کتابی کوچک دربارهی شخصیتی بزرگ! این
کتاب، زندگینامهی داستانی شهید احمد کاظمی است...
مرگ از من فرار میکند (فرهاد خضری / روایت فتح) - شخصیت شهید چمران خیلی مرموز و جذاب بود! سالها پیش هم به واسطهی فعالیتی فرهنگی، درگیر شخصیت، آثار و کتابهای مربوط به او شدم! این کتاب اما داستانهایی است از زندگی او در آمریکا، لبنان و دهلاویه... این کتاب دربردارندهی دو سفر است: سفر اول زندگی چمران را در امریکا و لبنان به تصویر کشیده است و سفر دوم داستان رزم چمران در جبهه های ایران است. این کتاب مجموعه ای از خاطرات و توصیفات اطرافیان چمران از اوست.
اسماعیل (امیرحسین فردی / سوره مهر) - کتابی که مرحوم فردی با محوریت شخصیتی بنام اسماعیل، نوشته شده است که از بعد از مرگ پدر تا دوران جوانی و عاشقی را روایت میکند تا تغییرات فکری او در بستر درگیریهای انقلاب...
مأمور سیگاری خدا (محسن حسام مظاهری / افق) - کتابی که ژانر جدیدی باز کرد؛ شاید البته! به اسم «تاکسینگاری»! نویسنده کتاب در قالب یک پژوهش اجتماعی دیالوگها و داستانهای مردم را که در تاکسی شنیده و ضبط کرده بود در قلم ریخت و نوشت! اصطلاحاً و بقول یکی از منتقدین، نویسنده آینه نگاری اجتماعی کرده است! نوع تهیه و تدوین کتاب جذاب است و از محتوایش بیخبر و امیدوارم همانقدر که این کتاب نخوانده جذاب به نظر میرسد، بعد از خواندن هم همینطور باشد!
با نزدیک شدن به ایام انتخابات و آغاز تبلیغات و مناظرات کاندیداهای ریاست جمهوری، مردم آمادهی شنیدن برنامههای هر یک از نامزدها برای دورهی پیش رو هستند. کسانی که وارد عرصهی انتخابات میشوند، چه از طرف مجریان و مسئولان، چه از طرف کسانی که نامزد میشوند، بایستی به آداب و شروط یک حرکت عمومی سالم، پایبند و متعهد باشند.(1) یکی از مهمترینِ این آداب، صداقت و صحت در «وعدههای انتخاباتی» (Election Promises) است که به گفتهی کارشناسان و تحلیلگران (نه تنها در ایران، بلکه در اغلب کشورهای جهان) در برههی تبلیغات نامزدها، اثر مستقیم و مؤثر بر نتیجهی انتخابات و آراء مردم دارد.
در طول مدتی که حق حاکمیت از امام علی (ع) گرفته شده بود، عمدهی فعالیت ایشان، بر آبادانی و آبیاری اراضی کشاورزی معطوف میشد. بطوریکه در روایتی حدود دویست هکتار و در روایتی دیگر، دو برابر این مقدار را درخت نخل کاشته بودند!
اگر نظر کارشناسان را -که معتقدند در هر هکتار، حدود صد و پنجاه اصله درختِ نخل میتوان کاشت- معیار قرار دهیم، میتوان نتیجه گرفت که ایشان، با زحمت و تلاش فراوان، حدود سی یا شصت هزار اصله درخت کاشتهاند!!
از طرفی، هر درخت نخل، در سالهای اولیهی به بار نشستن، حدود پنجاه کیلو خرما و در سن بیست سالگی، حدود صد کیلو خرما محصول میدهد!
بنابراین با یک حساب ساده میتوان ادعا کرد که جناب امیرالمومنین (ع) بعد از پنج سال (که درخت خرما شروع به محصولدهی میکند) توانستند بطور میانگین و تقریبی، سالیانه چهار هزار تن خرما برداشت کرده و به همان اندازه ارزش اقتصادی تولید کنند!
حالا؛ «تبدیل دینار آن زمان به واحد پولی امروز» و «برآورد ارزش اقتصادی آن» و «تخمین تعداد افراد اشتغال یافته در این فعالیت اقتصادی» بر عهدهی کارشناسان اقتصاد و تاریخ ...!
چه زیبا فرمودند پیامبرمان که من و علی پدران امتیم!
میلاد جناب علی عالیِ اعلی که نمیشناسیمش، مبارکا باشد!
روز مرد بر پدر مهربان بشر، امام حی و ناظر ما، صاحبالزمان (عج) مبارک!
بازنشر با اندکی تلخیص از قلم دوستی بزرگوار
مطالعه بیشتر:
کتاب شریف وسائل الشیعه، ج 19، ص 33.
کتاب شریف وسائل الشیعه، ج 17، ص 39.
کتاب الگوهای رفتاری امام علی(ع)، محمد دشتی
کتاب شریف نهجالفصاحه
و...
روزی کودک خردسالی که از خانوادهی فاضل و مهمی بود، در حالیکه خود در حجاز بود و پدرش در عراق؛ پدر را از دست میدهد. کودک هشت سالهای که حالا وارث آبرو و دارائی پدر و خاندان خود شده است...
حاکم به طمع افتاد که به واسطهی وجاهت آن کودک و خاندانش، او را مطابقِ میلِ خود و به دین خود؛ برخلاف عقیدهی خاندان پدریاش تربیت کند! کودکی که پدر را ندیده و از چارچوب خانه هم بیرون نرفته بود! کودکی که هنوز تجربه و سواد خاصی در زندگی کوتاهش کسب نکرده بود...
با همین استدلال بود که حاکم، یکی از درباریانش را به بهانهی سفر زیارتی، به حجاز فرستاد. او با بزرگان شهر جلسهای ترتیب داد و تصمیم گرفتند فردی به نام «جنیدی» را که علاوه بر سنی بودن، ناصبی هم بود (یعنی کسی که با آل علی(ع) دشمنی شدید دارد) و در علوم مختلف، در شهر شهره بود، بعنوان معلم آن کودک انتخاب کنند...!
یکی از آن بزرگان نقل میکند که پس از یک هفته، جنیدی را که گیج و سرگردان بود در شهر دیدم و از او پرسیدم که از آن جوان هاشمی چه خبر؟ گفت: «رها کن این سخن را، نگو جوان هاشمی، به خدا قسم او بهترین مردم روی زمین و برترین مخلوقات پروردگار است...!»
تنها سه هفته گذشت و بزرگان شهر با جنیدی ملاقات کردند: «... هرچه فکر کردم راه حلی جز منطق شیعیان پیدا نکردم؛ که میگویند امام کسی است که از جانب خدا تمام علوم، یکجا به او القا میشود و به کسی هم احتیاج ندارد... او امام و منصوب از جانب خداست! در مقابل او تسلیم شدم و به امامتش ایمان آوردم! آن هم بعد از آن همه دشمنی که با آل علی(ع) داشتم، امروز اما از دوستان صمیمی آل علی(ع) هستم!
هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود...
سلام خدا بر هادی گمراهان
سلام خدا بر آموزندهی جامعه کبیره...
سلام خدا بر امام مظلوم، امام علیالنقی هادی علیه السلام
با تلخیص فراوان برگرفته از کتاب «تفسیر سوره توبه» استاد سیدمحمد ضیاء آبادی، جلد اول، صفحه 69
همهی ما در بهترین لحظات زندگی، بهترین آرزوها را، برای بهترینهای خود داریم! بهترینِ ما؛ بهترینِ خداست...(1) کسی که با خود بهار میآورد! کسی که برای شناختش معنایی نزدیک به ذهنِ فقیرِ ما آدمها انتخاب شده و به آن تشبیه میشود؛ «بهار حیاتبخش»!
حیاتبخش همه؛ نه فقط ما انسانها، بلکه همهی موجودات و حتی بالاتر؛ همهی هستی! کسی که بهانهی آغاز و شروع بهار است؛ یعنی همان «بکم فتح الله...»(2)
کسی که مثل باران بهاری، «به وقتش» بر سر ما میبارد حیات و تازگی میدهد! و ای کاش وقتش زودتر برسد... به واسطهی همین بارش باران بهاری است که همه؛ روییدن و تازه شدن را «آغاز» میکنند؛ از انسان گرفته تا همهی موجودات و گیاهان... (3)
اینها را گفتم که بگویم؛ سلام به ربیع؛ یعنی سلام به بهار! نه فقط بهار ما انسانها؛ بهار همه هستی! یعنی بهار انام! پس: السلام علی «ربیع الانام»
ما آموختیم که به تو اینگونه سلام بدهیم(4) تویی که سلام ما را میشنوی و محکمتر، گرمتر و زودتر از آنچه فکر میکنیم؛ پاسخ میدهی!(5)
#فرهنگ برای #جامعه به مثابه #اخلاق است؛ وقتی کسی دارای اخلاق خوبی بود، برایش سخت است کار بد انجام دهد، و نیاز به ناظر و #قانون و آییننامه هم ندارد، چون خُلقش خوب است، از او جز #رفتار خوب سر نمیزند [...] اگر جامعهای دارای فرهنگ بدی شد، در آن جامعه رفتار بد بسهولت سر خواهد زد، دیگر با قانون و ناظران قوۀ قهریه و قضائیه هم نمیشود آن رفتارهای بد را کنترل کرد!
[...] رسول خدا(ص) میفرماید: از انبیاء گذشته، یک حرف باقی مانده که ضربالمثل، سرِ زبان #مردم است و آن این است که اگر #حیا نداری دیگر هرکاری دلت میخواهد انجام بده! یعنی دیگر پیامبران الهی هم نمیتوانند با تو کار کنند لذا حیا یک عنصر فرهنگی است که اگر در جامعهای نبود نمیشود #دین را به آن افراد عرضه کرد. [...]
وضع #سیاسی جامعه از چند جهت بر فرهنگ تأثیر میگذارد؛ یکی از جهتِ «منش سیاسیون»! مثلاً اینکه #اشرافی باشند یا نه. و همچنین خصلتهای زبانی و روحی سیاسیون چگونه باشد. مثلاً اینکه رفتار دفاعی داشته باشند یا خیر؟ یعنی اینکه بد و #عجولانه از خودت دفاع کنی، برای دفاع از خود چند #حق دیگر را زیرپا بگذاری و...
اگر یک سیاستمدار، رفتار دفاعی داشته باشد-به تعبیر #روانشناسی- کارش به لجبازی و لجاجت کشیده میشود. بعد اگر سیاسیون بخواهند #مجادله کنند و از خودشان بیصبری نشان دهند، دیگر چه فایدهای دارد که صدهزارتا #منبر برای مردم بگذاریم تا بگوییم: «اخلاقتان را خوب کنید، در #خانه دعوا نداشته باشید، بچهها در #کلاس، با #معلم خوب برخورد کنند...» دیگر اینکارها نمیگیرد!
منش #سیاست مداران، در فرهنگ جامعه خیلی مؤثر است. مثلاً اگر سیاستمداران برای خود حقوقهای کلان ببندند، دیگر چطور میشود به این جامعه گفت که «بهخاطر #خدا کار کنید؟!» در کدام منبر میشود این حرف را زد؟ خُب مردم میگویند: این آقایی که #مدیر شده، باید از خدایش باشد که #توفیق #خدمت پیدا کرده است، اما او دارد ده برابر ما #پول میگیرد، پس معلوم میشود که #قیامت خبری نیست!! چرا ما که #عوام هستیم باید #مخلص باشیم، ولی در آن بالاها، هیچ خبری از #اخلاص نیست! حالا اگر او اینقدر زیاد #حقوق نمیگرفت که نمیمرد! #مدیریت کلان مگر چقدر #زحمت دارد؟! و مثلاً الان او چه هنری کرده که این همه حقوق برایش ببندند؟!
[...] حالا اول کار فرهنگی کنیم تا مردم خوب شوند یا اول با کار سیاسی مدیران خوبی بیاوریم تا با فرهنگسازی آنها فرهنگ مردم خوب شود؟
دریافت فایل صوتی این سخنرانی / 63 دقیقه / 14 مگابایت
یکی از راههای صیانت از فرهنگ، زبان و ادبیات پارسی این است که غلط ننویسیم!
کاندید : احمق، کودن!
کاندیدا : نامزد، داوطلب شرکت در انتخابات
از خبرنگاران و اساتید گرفته تا مشاور رئیس جمهور دربکارگیریِ دو واژهی بالا، دچار اشتباه میشوند!!
پرده اول:
پس از شنیدن فتوای تحریم تنباکو و صدور آن توسط مرجع بزرگ میرزای شیرازی، آخرین کام را از قلیان گرفت و آن را محکم بر زمین کوبید!
پرده دوم:
خبرهایی را که صدا و سیما منتشر نمیکند، در تلگرام و فضای مجازی دنبال میکند: «مراجع تقلید، در آستانهی چهل سالگی انقلاب اسلامی، بارها به حرام بودن دریافت دیرکرد توسط بانکها تأکید کردند!» / شمارهی نوبتش خوانده میشود، تلگرام را میبندد! پشت باجه قرار میگیرد و علاوه بر قسط این ماه، دیرکرد ماه قبل را هم به کارمند بانک میپردازد!
پرده سوم:
بانکی در نروژ به خاطر مشتریان مسلمان، وام های بدون بهره و بدون دیرکرد را تا تحت عنوان وام حلال و اسلامی به مشتریان خود ارائه میکند!!
پرده چهارم:
نماینده شورای فقهی بانک مرکزی در گفتگوی تلویزیونی: ما بارها مسائل و مشکلات فقهی وامها را گوشزد کردیم و نامه هم زدیم (با لبخند) اما بانکها به نامههای ما توجه نمیکنند!
پرده پنجم:
آیتالله نوری همدانی: اینقدر بر حرام بودن اخذ دیرکرد تاکید میکنیم تا متوقف شود!
پرده ششم:
طبق آمارهای دولتی، بیش از 54 درصد درآمد و هزینه های بانکها از طریق دیرکرد اقساط وامها تأمین میشود!
پرده آخر:
امام باقر علیه السلام: در آخرالزمان از پول ها و کسبهای حرام، دو گرفتاری برای مردم پیدا میشود: نخست آنکه قیمتها بالا میرود (و معیشت دشوار میشود) و سپس (آنکه) لذت میوهها و غذاها (و لذات زندگی مادی، بیهوده میشود و) از بین میرود...
امروز 21 فوریه میلادی مصادف با روز جهانی first language و یا mother tongue و یا همان «زبان مادری» بود!
روزی که دانشجویان شهر داکا (پایتخت امروزیِ بنگلادش که بخشی از پاکستان شرقی سالیان گذشته بود) در سال 1952 میلادی، برای تعیین زبان پاکستانی (در کنار زبان اردو) بعنوان دومین زبان رسمیشان، یک تجمع مسالمتآمیز برگزار کردند و پلیس، آنها را به گلوله بست، کمتر کسی متصور بود که زبان، به یکی از مؤلفههای مهم فرهنگی تبدیل شود و سازمان یونسکو، بواسطهی این اتفاق، روزی را تحت عنوان روز زبان مادری نامگذاری و اعلام کند!
پس از این اتفاق بود که با گذشت زمان، مسألهی زبان به قدری اهمیت یافت که نه تنها بعنوان یک مؤلفهی مهم، برای اعتلای فرهنگی به حساب آمد، بلکه حتی به ابزاری برای استعمار فرهنگی تبدیل شد. (مثل بلایی که انگلستان بر سر فرهنگ و زبان هند آورد)
برای ما ایرانیها که نگاهی ارزشمندانه و افتخارآمیز به هویت، تاریخ و فرهنگ خود داریم؛ نباید به راحتی، زبان فارسی را که «رکن دوم هویت ملی»(1) ماست، مورد کملطفی و بیتوجهی قرار دهیم! زبانی که روزی از قسطنطنیهی آن روزها، زبان علمی و رایج بوده است؛ تا آنطرفِ شبه قارهی هند و حتی در مرکز حکومت عثمانی...!(2)
۲a kon sa@ ۴ biad. Man dg miram. Mr۳۰. Cu
اگر این پیام را بیست سال پیش میدیدیم تصور میکردیم یا کُدی نظامی است یا یک رمز جاسوسی؛ اما الان راحت میتوانیم آن را در پیامکهای گوشی همراه بخوانیم: «دعا کن ساعت ۴ بیاید. من دیگر میروم. مرسی. به امید دیدار». (3)
این بخش کوچکی از بلایی است که شبکههای اجتماعی بر سر فرهنگ و زبان ما آوردند! اساتید و زبانشناسان پارسی معتقدند برای اعتلای زبان و فرهنگ، حتی در محاورات و نوشتار عامیانه نیز باید اصالت نوشتاری زبان حفظ شود!
#زبان_پارسی
#زبان_پارسی_را_دوست_دارم
پینوشت:
1. بنقل از دکتر حداد عادل، مشاور عالی رهبری و رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی: ایشان (رهبر انقلاب) معتقدند که هویت ملی ما را دو رکن مهم تشکیل میدهد: یکی دین اسلام و دیگری زبان فارسی و البته اسلام را در همبستگی ملی مهمتر میدانند.
2. بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 19/09/1392
3. بخشی از یادداشت آقای صادق کرمیار، نویسندهی کتاب «نامیرا»
... اسیرانِ بعثی، مات و مبهوت به بچهها خیره شده بودند [...] یکی از آنها مهندسی بود که کاملاً به زبان انگلیسی تسلط داشت. دیگری اما بنظر میرسید که مُزدوری «سودانی» باشد! [...] او با زبان عربی میگفت: تعجب ما در این است چگونه این همه موانع را پشت سر گذاشته و به اینجا (کانال سوم در خاک عراق که جزئیات را در کتاب میخوانید) رسیدهاید!!در این کتاب، که در یک سیر واقعی، از آغاز دفاع مقدس، به شکل خلاصه و مفید، اطلاعاتِ کلی و روشنی را در اختیار خواننده قرار میدهد، پس از ذکر مسائلی کلی دربارهی وضعیت رزمندگان در آن برهه، به ماجرای آزادسازی خرمشهر و چالش ادامهی جنگ میرسد و همهی این توضیحات، (بعبارتی) مقدمهای میشود؛ برای رسیدن به عملیات والفجر و نگاه دقیقتر به وظیفهی گردان کمیل و نقش مهم آن در پازل از پیش طراحی شده برای این عملیات... پازلی که پس از سالها سکوت، مشخص شد؛ باز هم با نقش اساسی منافقین، از بین رفته بود... در جای جای کتاب، پس از روایت دقیق و فضاسازی شده از وضعیت و حال و روز رزمندگان گردان کمیل و مظلومیت واقعی آنها، از نقش منافقین میخوانید، از خوش خدمتی ایشان به بعثیها در ارائهی آمار و اطلاعات گرفته تا نفوذ در جمع رزمندهها و شنود و اخلال در مکالمات بیسیمها...
درست در زمانی که میرفت پیروزی رزمندگان ما تثبیت شود، خوش خدمتی منافقین، به کمک بعثیها آمد! آنها با فریاد «عقب نشینی کنید» بین نیروهای پیشرفته، هرج و مرج ایجاد کردند! آنها فریاد میزدند و میگفتند: «دستور رسیده عقب نشینی کنید...» ثابتنیا (فرماندهی گردان کمیل) فریاد میزد و از بچهها میخواست که عقب نشینی نکنند. عقب نشینی دستور او نبود اما وضعیت نیروها بههمریخته بود. تلاشها و فریاد بنکدار (معاون گردان) و ابراهیم هادی هم که روی خاکریز دشمن بودند بیاثر شد! [...] بارها شنیدیم که شخصی از پشت بیسیم خودش را برادر همت معرفی میکرد و دستور عقب نشینی به همهی یگانها میداد!! اما همهی ما که صدای حاج همت را شنیده بودیم میدانستیم که (صدای او نیست و) این صدای منافقین است!کتاب راز کانال کمیل پس از مدتها به روایت جناب آقای مهدی رمضانی؛ یکی از همان جوانهای گردان کمیل نوشته شد؛ کسی که روایتگر اتفاقات عجیب و مظلومیت شهدا و مجروحانی است که دفاع مقدس را در تاریخ ماندگار کردند. شاید به گفتهی خود او باید به شکل معجزهآسایی از ماجرای تیرخلاص زدن بعثیهای مست و خوشحال از وحشیگری، جان سالم به در میبردند که راوی این رازها باشند... از روایت شناساییهای سخت و دشوار تا فرماندهی و تصمیمات سخت ابراهیم هادی در روزهای پایانی محاصرهی جوانان و نوجوانانی که برای اولین بار صحنههایی را میدیدند که شاید ما لحظهای توان خواندن آن را هم نداشته باشیم!
یک برش کتاب - سالها بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» از دل خاک فکه، پیکر مطهر شهید گمنامی تفحص شد. در جیب لباس خاکیاش برگهای بود که نوشتههایش را با کمی دقت میشد خواند:
«بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم برای شما مینویسم:
به تو خیانت میکنند، تو مکن!
تو را تکذیب میکنند، آرام باش!
تو را میستایند، فریب مخور!
تو را نکوهش میکنند، شکوه نکن!
مردم شهر از تو بد میگویند، اندوهگین مشو!
همهی مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش...
آنگاه از ما خواهی بود.
دیگر نایی در بدن ندارم؛ خداحافظ دنیا...»
یک برش از کتاب راز کانال کمیل
معرفی کتاب را اینجا بخوانید: http://saeednevesht.blog.ir/1395/12/01
این روزها با انسانهایی روبرو میشویم که قبل از حرف زدن و فعالیت در شبکههای مجازی، فکر یا جستجویی هرچند کوتاه هم نمیکنند و درباره هرمسألهای به اظهار نظر ناآگاهانه میپردازند و (یا شاید هم به عمد و عناد) به تمسخر و استهزای شهادت حضرت زهرا (س) و زمان و برپایی عزای آن مظلومهی بزرگ تاریخ میپردازند!
اما چرا شیعیان و عاشقان اهلبیت(ع)، در دو زمان متفاوت، تحت عنوان دهه فاطمیه به عزاداری برای حضرتشان میپردازند!
تاریخنویسان صدر اسلام، وقایع مهم را با جزئیات ثبت و ضبط میکردند؛ بالاخص اینکه مربوط به اهلبیت(ع) نیز باشد. این تاریخنگاری به خط «کوفی قدیم» صورت میگرفت؛ خطی که بدون نقطه و اعراب نوشته میشد!
حالا عبارتی که در منابع روایی معتبر، بر شهادت مظلومانهی محبوبهی خدا دلالت دارد؛ میخوانیم:
«عاسٮ ﯨﻌﺪ اﯨﯩﮭﺎ ﺣﻤﺴﻪ و ﯨﺴﻌﯩﮟ ﯨﻮﻣﺎ...»
نوشتهی بالا، دقیقاً عبارتی است که به خط کوفی قدیم، در منابع موجود است، اما همانطور که از نوشتار مشخص است، بین اساتید و حدیثشناسان، در برداشت دقیق از این روایت، اختلاف است. اصل روایت اینطور است؛
«عاشَت بَعد أبیها، خَمسة و تسعین/سبعین یوماً»
که معنی عبارت این است: فاطمه زهرا سلام الله علیها «هفتاد و پنج/نود پنج روز» پس از شهادت پدرشان، در قید حیات مادی بودند... (سبعین: یعنی هفتاد / تسعین: یعنی نود)
به دلیل همین ابهام و برداشتِ دوگانه در اسناد تاریخی است که بنا به احترام و حفظ شأنِ بهانهی خلقت؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و به رسم و سفارش بزرگان دین، شیعیان در هر دو بازهی زمانی، بنا بر احتیاط، به بزرگداشت و برپایی عزای حضرتشان میپردازند..
از همان ساعات اولیه بود که خبرنگاران، بدنبال شخصیتها و مسئولین بودند، اما در ساعات و روزهای ابتدایی، ضعف مدیریت بحران (چه از جنبه عمومی و امدادی و چه از جنبه رسانهای) بطور کامل مشهود بود؛ چرا که برخی از مسئولین مصاحبه نمیکردند و برخی هم نظرات متناقض میدادند!
با این حال، در ابتداییترین ساعات حادثه، این؛ سخنگوی آتش نشانی بود که بدلیل تسلط، آرامش و جدیتی که از خود به نمایش گذاشت، به منبع رسمی و مورد اعتماد اخبار پلاسکو تبدیل شد و مورد پذیرش عمومی قرارگرفت. جلال ملکی که از طرفی مشغول انجام وظیفه بود و از طرفی هم هدایت، دلداری و حفظ آرامش آتش نشانان را برعهده داشت، تبدیل به نماد ایستادگی و خستگی ناپذیریِ عواملِ امدادی شد.
با این ویژگیها بود که ناخودآگاه، بعنوان یک اسطوره و شخصیتی دلسوز و کارآمد، در دل و اذهان مردم جاگرفت و معرفی شد. او و همکارانش روزهای مداوم مشغول خدمت بودند و لحظهای صحنه را ترک نکردند تا اینکه ناگهان عدم حضور او احساس شد! ابتدا خبرنگاران احساس ناخوشایندی داشتند تا اینکه متوجه شدند او را به زور و با اصرار، فقط برای یک ساعت، راهی منزل کردند!
...گذشت تا اینکه طبق روال هرشب، خبرنگار تلویزیونی، او را در ارتباط زنده غافلگیر کرد و تولد یک سالگی ترانه؛ دخترش را تبریک گفت! او شوکه شد و جاخورد! لحظهای لبخند زد اما بلافاصله یادآور غم از دست دادن مردم و همکارانش شد! او نمیدانست که مسئولین، هدایایی به منزل او فرستادند و همسایهها هم جمع شدند و با گل و شیرینی، یک سالگی دخترش را جشن گرفتند!
جلال ملکی قبل و بعد از حادثه پلاسکو
جلال ملکی و همهی آتشنشانان عزیزمان، در این ده روز، تجربهی سخت و عجیبی داشتند که امیدواریم هیچگاه تکرار نشود، تجربهای که زحمت و هزینه زیادی را به آتشنشانان، مردم و مسئولین تحمیل کرد! البته باید گفت که شایعات، بیاخلاقیهای سیاسی و اظهار نظرات ناعادلانه و غیرتخصصی، باعث نشد که لحظهای از تلاش و غم از دست دادن همکارانشان، غفلت کنند!
آواربرداری ساختمان پلاسکو تمام شد و در فضای مجازی و گوشه کنار عالم رسانه و خبر، حرف از یک کمپین به میان آمده بود! کمپین انتخاباتی جلال ملکی برای ریاست جمهوری! اما وقتی این مسأله را با او در میان میگذارند پاسخ صبورانه و عاقلانه و البته دغدغهمندانهای میدهد: «بهجاش بیایید کمپینی علیه چهارشنبه سوری راه بندازیم...!»
ما این #کمپین را راه میاندازیم!
خداقوت و تشکر
السلام؛
یک خاطره - بچهتر که بودم؛ خوب یادم هست که صاف و ساده میرفتم و میگفتم؛ مامان؛ برا روز مادر یا تولدت چی میخوای برات بخرم!
و پاسخی که تا یک سنی، زیاد میشنیدم را میگرفتم؛ «تو، همین که بچهی خوبی باشی، حرف من و باباتو گوش کنی و درستو بخونی، خودش بهترین هدیه است!»
خلاصه که مادر هر کس، بهترین مادر دنیاست! ایضاً مادر ما نیز هم...!
مادر بودن یعنی موقع تشکر و جبران دست بقیه از این کار کوتاه باشه! بالاخص اینکه سالروز تولد او هم باشد!
پانوشت:
تولدش مبارکه...والسلام.
السلام؛
یک خاطره - ...درست یادم نیست، ولی امتحان درس زبان تخصصی بود! بزرگواری کنار بنده نشسته بود که معلوم بود آمادهی امتحان نیست! مدتی گذشت و پاسخها را مفصل و کامل نوشتم و آمادهی رفتن و تحویل برگههای پاسخنامه و سوال شدم!
در همین حین، متوجه شدم بنده خدا، برگهی سؤالاتش را، با استرس زیادی، روی زانوهایش نگه داشته و با دست، به یکی از کلمات اشاره میکند و دائماً زیرلب و با صدای خفیف میگوید: «معنی این، معنی این...»
طبیعتاً فاصله زیاد بود و کلمهی مورد نظر بخوبی مشخص نبود و از قضا عینک قدیمی هم به چشمم بود! ...خلاصه، همین که داشتم کاپشن میپوشیدم و او هم با دقت فراوانی به من توجه میکرد، گفتم «نمیبینم»!
بنده خدا شاد شد و دست به قلم برد و با ذوق خاصی تشکر کرد!
هنوز هم ندیدمش، نیت من هم خیر بود...!
بـه امتـحـــان نٙبُوٙد اهـلِ هـوش را حــاجت
عیارِ عالم و جاهل، ز همنشین پیداست!
صائب تبریزی
والسلام.
السلام؛
از سیاست به معنای کنونی؛ یعنی سیاستبازی و سیاستزدگی، که عین دیانت هم نیست و چیزی جز بیاخلاقی، سودجویی، آبروبری و دیگر رذایلها نیست؛ دوری میکنم، اما از آنجایی که برخی اوقات، نمیتوان چیزی نگفت و عالم سیاست هم بسیار جذاب و پرهیجان است و هر کس اجازه ورود به خود میدهد، بنده هم ازین قاعده مستثنی نشدم ولی تلاش کردم در همین مقدار هم، کنترل خود را حفظ کنم!
پس؛ این شاه بیت از حضرت صائب تبریزی را از زبان ما بخوانید! ساده و کوتاه، اما منظور را رسانده و هزاران معنی در خود نهاده است!
در دل ما آرزوی دولت بیدار نیست...
چشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده است
والسلام.
السلام؛
سواد فرهنگی - اواخر دههی چهل جامعهی ایران به سرعت دگرگون شد. تعداد فراوانی فیلم و سریال آمریکایی در تلویزیون نشان داده میشد... نُقل همهی مجالس، صحبت از آن فیلمها و سریالها بود. در خانه، مدرسه، کوچه و خلاصه همه جا دربارهی این فیلمها و سریالها صحبت میشد.
مدل موهای مردم مثل آنها شده بود، مثل آنها لباس میپوشیدند و حرف میزدند، سبک معماری و طرحهای داخلیِ منازلشان را هم شبیه آن سریالهای آمریکایی کرده بودند!
یک بار هم شنیدم دایهی مادرم، هفت ریال نذر حضرت شاه عبدالعظیم کرد که «رودنی» و «الیسون» در سریال «محله پیتون پِلِیس» با هم ازدواج کنند!
یک برش کتاب: «خاطرات یک شورشی ایرانی» نوشته مسعود بنیصدر، صفحه 30
کتاب حاشیههای مهمتر از متن
والسلام.
اما به دور از تعصب و قضاوت عجولانه یا جناحی، بعد از خواندن نسخه پیدیاف حقوقم، نه تنها حس آگاهی و اعتلای حقوق شهروندی به من دست نداد، بلکه این حس، حتی تحریک هم نشد!! چرا که بیشتر شبیه یک شبنامه یا یک اعلامیهی اجتماعیِ روشنفکرنمایانه بود.
به هر حال امیدوارم به خاطر انتخابات و یا منافع جناحی، در انتشارش عجله نکرده باشند!** هر چند جناحهای سیاسی غیرهمسو با دولت و البته مردم میتوانند از بندهای همین منشور، که توسط دولت نادیده گرفته میشود؛ سوء یا حسن استفاده کنند!
این نوشته که تحت عنوان «منشور حقوق شهروندی» منتشر شد و خیلی هم مورد تأکید قرار گرفت؛ بیشتر یک قوت قلب بود برای شهروندان تا منشور حقوقشان: نترس! تو میتوانی کار داشته باشی! این را بدان! نترس! تو میتوانی مسکن داشته باشی! این را بدان! این حق توست...!
* منشور حقوقتان را از اینجا دریافت کنید!
** در اخبار آمده بود که تصمیم داشتند زودتر از اینها منتشر نمایند اما به دلیل کار کیفی و حقوقی بیشتر موکول به آینده شد!
والسلام.
1. البته که ما هم تازه با این مفهوم آشنا شدیم و با پرسوجو از اساتید و چند یادداشت محدودی که در اینباره به زبان فارسی موجود بود، این مطلب را با شما در میان گذاشتم! ارائهی یک تعریفِ قطعی از سواد فرهنگی، دشوار است اما با چند نمونهگویی به زبان ساده، میتوان مفهوم و مصداقهای آن را انتقال داد!
2. مفاهیم جدید فرهنگی از جمله سواد فرهنگی، مهندسی فرهنگی، دموکراسی فرهنگی و... در جامعه شناسی و علوم اجتماعی مطرح شده که اگر ایرانیزه و اسلامیزه شود، خیلی هم خوب و کاربردی است!
3. درباره این مطلب، شاید بیشتر بنویسم! خیلی عجیب بود! دانش آموز باید برنامهی روزانه رییس جمهور روحانی را با ذکر عناوین و ساعت حفظ کند و در امتحان بنویسد تا نمره بیاورد! (تصویر آن در کانال تلگرام بارگذاری شد!) روند تغییر در نظام تحصیلی در قالب طرح تحول آموزش و پرورش سالیانی است روی میز وزرای آموزش و پرورش خاک میخورد. یکی از مهمترین آنها نیز تغییر روند درسی و مباحث کتب درسی در مقاطع مختلف تحصیلی است. همه اتفاق نظر دارند که بسیاری از مباحث کتب درسی قابلیت حذف دارند تا به جای آنها مباحث کاربردی و مورد نیاز با جامعه امروز و تربیت نسل آتی قرار گیرد!
4. یک آرزوی دست نیافتی در دولتها!
5. اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا اعضای هیأت دولت مورخ ۱۳۹۵/۰۶/۰۳
7. برداشتی از صحبتها و یادداشتهای اساتید: اسماعلی کاووسی، محمد جعفر محمد زاده و محمود شهابی
* این نوشته یک یادداشت علمی و پژوهشی نیست و ممکن است از نظر اساتید و نگاه علمی کمبودهایی داشته باشد!
السلام؛
«...فرض کنید مرتّب تکرار بکنند که مثلاً فلانجور پفک مضر است، نخورید؛ حالا مگر ضررش چقدر است، چهجور ضرری است، چه میزان ضرر دارد، برای چند درصد از مردم ضرر دارد؟ این را دائماً میگویند، امّا ضرر فلانجور فیلم یا فلانجور کتاب یا فلانجور بازی رایانهای یا امثال اینها را کسی جرئت نمیکند بگوید که نبادا متّهم بشوند به اینکه جلوی آزادی اطّلاعات و جریان آزاد اطّلاعات را گرفتهاند...!!»
والسلام.
السلام؛
همه دور هم جمع می شدیم؛ «مامان بزرگ» هم بود!دایی، خاله، عمو و نوه ها سر یک سفره؛ «مامان بزرگ» هم بود!
یک بار در خانه، یک بار در رستوران و یکبار هم در پارک؛ «مامان بزرگ» هم بود!
همه با هم سفر میرفتیم؛ «مامان بزرگ» هم بود!
همه می خندیدیم و همه با هم خوب بودیم؛ «مامان بزرگ» هم بود!
از حال و احوال هم باخبر بودیم و به هم کمک میکردیم؛ «مامان بزرگ» هم بود!
...حالا «مامان بزرگ» نیست!
در قطعه شعری که از جناب صائب بتازگی در بلاگ منتشر کردم یک بیتی هست که اوصاف این روزهای ماست!
مهربانی از میان خلق دامن چیده است
از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است!!
والسلام.
برخی از دوستانم بهتر و بیشتر میدانند که ابتدای ورودم به فضای مجازی و وبلاگنویسی؛ به حدودِ سالهای 84 -با راهاندازی یک سایت با موضوع امام رضا علیهالسلام- بر میگردد.(1) (که شاید در آیندهای نزدیک به تفصیل، به اتفاقاتِ خاطرهانگیزِ آن سالها بپردازم). به دلیل علاقه و عطوفتی که (مثل اکثر مردم ایران) حضرت رضا علیهالسلام؛ نسبت به خود، در دل ما هم قرار داده بودند، مشغولِ جمعآوریِ مطالبِ مرتبط با زندگانی حضرت و نشر آنها در سایت شدم. این توفیق تا اواخر سال 89 ادامه داشت و منجر به علاقهی بیشازپیش ما به حضرت شد و بواسطهی شناختی که در آن مدت کسب کرده بودم؛ کمکم مشغول نگارش برداشتهای شخصی خود، از سیرهی زندگانی حضرت شدم! چندین یادداشت با موضوعات مختلف نوشتم اما این نوشتن، ادامه پیدا نکرد! امروز بمناسبت شهادت «حضرتِ امامِ ما»، مهمترین یادداشت را از بین آن نوشتهها منتشر میکنم و هنوز هم مثل آنروزها این دغدغه و سوال را دارم که چرا اینقدر تنها معصومی که در خاک ماست و ولینعمت(2) ماست را نمیشناسیم!؟
السلام؛
روز گذشته خبری شنیدم که به شدت بدنبال یافتن و خواندن آن بودم و شوق داشتم تا زودتر مستندات و نتایج آن را ببینم! (1) مدت هاست در ایران؛ کار درست-درمانی برای پیمایش، پایش یا افکارسنجی یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم در زمینه ی مسأئل فرهنگ عمومی و رفتار اجتماعی صورت نمی گیرد! اتفاقی که در ایران رخ نداده و مشخص نیست برنامه ریزی های فرهنگی (از فعالیت های جز و خرد تا کل و کلان) چطور انجام می شود! و معلوم نیست که واقعیات و مردم کجای این تصمیم گیری ها هستند!؟ (2)
این را داشته باشید! از طرفی هم، در دنیا و جامعه ی علمیِ بین المللی؛ اساسِ کارِ دانشگاه، به این شکل است که به تربیت استاد و دانشمند بپردازد، تولید علم کند، برای مسائل و مشکلات کشور پژوهش کند و راه کارهای علمی و کاربردی بیابد! در ایران، البته که ما دوست داریم اینطور باشیم! ولی آنچه که هست؛ بیشتر محلی برای کسب مدرک و به تبع آن ارتقای سطح شغلی است و نگاه مادی و اقتصادی به درس و دانشجو و دانشگاه، از همه جای بدنه ی علمی کشور بیرون زده و نگاه کاربردی و پژوهشی و نگاه رفعِ علمیِ مسأله به دانشگاه و کاربردهای آن نداریم! (این؛ نگاهِ ملموس و غالب است البته که استثنا هم داریم اما بگذریم...!)
حالا این دو گذاره ی بالا را بگذارید کنار هم؛ سال گذشته دانشگاه امآیتی(3)(4) در همایش پیاده روی اربعین، در پیمایش یا پایشی اجتماعی و فرهنگی و با همکاری اجراییِ دانشگاه کوفه، دادههای متنوعی از شرکتکنندگان در راهپیمایی اربعین به دست آورد! نتایج این پژوهش میدانی، اکتبر سال جاری (تقریبا اوایل آبان ماه 95) با پرسشهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که از تعداد زیادی ایرانی و عراقی جمع آوری شده بود، در 178 صفحه منتشر شد.
در مقدمه ی این گزارش آمده است که این گروه از شهروندان ایرانی و عراقی (در این پژوهش میدانی حضور داشتند) اثرگذاری بالایی در تحولات اجتماعی کشور خود دارند اما تا کنون تحقیق عمیقی پیرامون آنها صورت نگرفته است!!
دادههای این پژوهش به صورت خلاصه و سند اصلی این پژوهش را اینجا بخوانید و دریافت کنید:
السلام؛
یک خاطره - سال گذشته در کشاکش فعالیتهای دانشجویی، بمناسبت ایام محرم و صفر تصمیم به برگزاری مراسمی در دانشگاه گرفتیم. مراسمی که در ابتدا قرار بود در روز سیزدهم محرم برگزار شود اما نشد تا اینکه یکی از دوستان پیشنهاد داد برای مراسم در خدمت شهید گمنام باشیم! تردید داشتیم و نا امید بودیم اما جهت اطمینان، برگزاری مراسم را موکول کردیم به پنج صفر... ناامید بودیم چون میدانستیم معراجالشهدای تهران، تنها برای تدفینِ پیکرِ مطهرِ شهدا، همکاری میکند، با این وجود، با یکی از دوستان قدیم که «دستش میرسید» تماس گرفتیم تا «کاری کند». نهایتاً، با چند تماس، ما را به آنها که باید معرفی کرد و ما هم پس از یک عالَم حرف و التماس و توجیه، تلاشمان را کردیم، تا اینکه بنا بر صحبت و دیدار حضوری شد. با یکی از دوستانِ جان، صبح روز سه شنبه، نوزدهم آبان نودوچهار، راهی خیابان بهشت، کوچهی معراج شدیم! دقیقاً وقت نماز ظهر رسیدیم، نماز را که خواندیم، متوجه حضور چند سرهنگ و سرباز نیروی انتظامی و چند خانم در انتهای حسینیه شدیم!
بعد از نماز، یکی از آشنایان را در معراج دیدیم و مشغول گپ و گفت شدیم:
- ... خوب، چه خبر! از این طرفها! باز چه کار دارید!؟
+ قربانت! بابت بحث شهید آمدیم! البته تشییع در مراسم عزاداری است و نه تدفین...!
- خیالتون راحت! حاجی به احدی، شهید برای تشییع، نخواهد داد! بالاخص امروز که...
... وسط صحبت بودیم که ناگهان متوجه شدیم در انتهای حسینیه، تابوت یک شهید را گشودند و آن خانمها و مأمورین نیروی انتظامی، بالای سر شهید، مشغول به عزاداری و زیارت پیکر پاک شهید شدند. بلافاصله از این دوستمان ماجرا را جویا شدیم:
- ... امروز خیلی عجیب بود! بنده خدا؛ شهیدی است که به تازگی تفحص و شناسایی شده و به خانوادهاش خبر دادیم و امروز برای اولین بار، بعد از بیست و اندی سال پیدایش کردند...
منقلب شدیم! صحنههایی که میدیدیم و جوّ حسینیه ما را گرفته بود! مدت کوتاهی، از فاصلهی دور صحبتها و گفتگوهای این خانواده با شهید را دیدیم و شنیدیم... فضا بشدت غیرقابل توصیف بود...
جلوتر رفتم و از سربازی که نزدیک به ما بود، بیشتر پرسیدم: «...سال شصت و هفت شهید شده بود! بعد از بیست و چند سال پیکر پاکش پیش خانواده
اش آمده...» باز جلو رفتم تا با دقت پیکر شهید را ببینم اما بنده خدایی که منتظرش بودیم، رسید و ناچاراً پیگیر کار خودمان شدیم و خبر نهایی و موافقت با تشییع شهید گمنام را گرفتیم... آمادهی رفتن شدیم که دیدیم همان آشنای ما در معراج، وسایلِ شخصیِ شهید را که همراه پیکر پاکش تفحص شده بود، مقابل خانوادهاش گذاشت و همه، در عین ناباوری، دیدیم که تمام پیرهن و لباس رزم شهید سالم مانده بود و اتیکت نام او نیز کاملاً خوانا بود.
...از آن فضای عجیب و معنوی دل کندیم و خارج شدیم.
گذشت تا عصر روز یکشنبه، دو روز مانده به مراسم و در حالیکه با دوستی که همراهش به معراج رفته بودم، در محل مراسم مشغول صحبت و فضاسازی بودیم که یکباره جوانی خوشپوش و با ظاهری شیک، جلو آمد، سلام کرد و از مراسم پرسید! از جزئیات و تعداد شهدا و اینکه آیا تدفین داریم یا تشییع...!؟
ما با تعجب، اما گرم و صمیمی، پاسخ دادیم که: یک شهید گمنام بیشتر نیست و فقط هم بابت متبرک شدن مراسم و تشییع در خدمت شهید گمنام خواهیم بود. پرسیدیم؛ چطور؟
گفت: بتازگی شهدایی را تفحص کردند که یکی از آنها هم شناسایی شده... فکر کردم آنها را میآورید! یکی از آنها هم دایی من است!
با شنیدن این جمله گوشمان تیز شد، حواسمان جمعتر و اسم شهید را پرسیدیم!
گفت: وطنخواه! شهید منوچهر وطنخواه...
در عین ناباوری ما متحر ماندیم!! همان نامی بود که روی اتیکتِ سالمِ شهیدِ تازه تفحص شده، در معراج خواندیم!
شوکه شدیم و در کار خدا مانده بودیم... خستگیِ آن همه فشار، نامهربانیها و کملطفیها بابت مراسم، از تن ما بیرون رفت!
مدتها بعد، همراه همان دوستم، راهی بهشت زهرا(س) شدیم! دست ما را گرفت و گفت بیا تا سر مزار بنده خدایی بریم، ما هم گفتیم؛ به چشم... خلاصه که از قضا شهید وطنخواه هم در همان قطعهای به خاک سپرده شد که دوستان زیادی در آن قطعه داریم و اگر در بهشت زهرا(س) باشیم، زمان زیادی را در آن قطعه صرف خواهیم کرد... قطعه 50.
* امروز بیست و شش آبان سالروز همان مراسم بود! شهید گمنام مراسم ما را در قم به خاک سپردند!
والسلام.
بمناسبت روز کتاب و کتابخوانی و پس از مدتها وقت بسیاری گذاشتم تا یادداشتی درباره سه کتاب مهم پیرامون تربیت کودک و نوجوان بنویسم که تماماً از منظومه فکری و بیانات رهبر انقلاب برداشت شده است که طی سالیان اخیر یا در بیاناتشان آنها را معرفی کردند یا بر آنها تقریظ زدهاند. سه کتابی که بنا به گفتهی ایشان علاوه بر اینکه به کودکان و اطرافیان هدیه میدهند، خود ایشان نیز فرزندانشان را با آنها تربیت کردهاند. در این نوشته گریزی هم به ارزش و اهمیت مسألهی قصه و داستان زده شده و متناسب با شرایط و اقتضای امروز، تلاش کردم در قالب متنی کاربردی ضمن تأکید بر مسأله تربیت ایرانی-اسلامی کودک با قصه و داستان، این سه کتاب فاخر و ارزشمند را نیز معرفی کنم...
+ همین مطلب در: تسنیم، سازمان بسیج فرهنگیان، رجا، بیباکنیوز، قلم رسا
* خواهش میکنم برای
یکبار هم که شده درباره این کتابها و درونمایههایش جستجو کنید! نگاهی
بیاندازید! برای راحتی شما برخی موارد و نامها که در متن آورده شده را
پینوشت زدم و یا به صفحهای برای توضیح بیشتر لینک دادم!
السلام؛
بمناسبت روز کتاب و کتابخوانی - یکی از مهمترین دغدغههای جوانان امروز و پدر و مادرهای آینده، طبیعتاً باید تربیت فرزند باشد؛ مسألهای که این روزها و با مشاهدهی وضعیت فرهنگی جامعه، حتی تبدیل به یک نگرانی شده است و اگر بخواهیم واقعاً برای این مسأله یعنی تربیت صحیح کودک و نوجوانمان وقت بگذاریم و به آن اهمیت دهیم، از ساعات خوابمانمان هم باید بزنیم! (1)
واضح است که بنا به توصیههای علمی و مبتنی بر اسلام تربیت کودک به سه دورهی هفت ساله تقسیم میشود(2) و برای هر دوره، اقدامات، دستورالعملها و شیوههای تربیتی مخصوصی -چه از احادیث معصومین(ع) و چه از توصیههای علمای دینی و اجتماعی- وارد شده است.
اگر از شرایط و نقش مهم اقتضائات اجتماعی و محیطی (اعم از خانواده، مهد، محیطهای آموزشی همچون مدرسه و مقاطع تحصیلی، مسجد و دوستان و...) بگذریم، به موارد مؤثرتری هم برای تربیت کودک خواهیم رسید که از جملهی آن مسألهی قصه و داستان است.
قصه و داستان یکی از مهمترین و بهترین روشهای تربیت غیرمستقیم کودک است، چرا که کودک و یا حتی نوجوانی که در اواخر دورهی اول و یا دوره دوم هفت سالهی تربیتی است، بنا بر طبیعت و فطرت خود به شدت نیاز به «فهمیدن» و «کشف کردن» دارد و به همین دلیل با دقت «میشنود» و به شدت «توجه میکند» تا به آنچه در اطرافش رخ میدهد آگاه شود و پدیدهها را کشف کند و چه بهتر است در این دوره تا هنوز گِلِ وجودیِ کودک و نوجوان ما، شکلپذیر است و میتوان به دور از نتیجهگیری مستقیم (که بعضاً باعث گریز و پسزدن تربیت میشود) کودک را برای مواجهه با دوران بلوغ عقلی، ورود به اجتماع و زمینهسازی برای کسب دانش و فهم دینی آماده کرد.
- الو، بی بی سی فارسی؟
+ بفرمایید.
- از نتیجه انتخابات ناراحتم!
+ اگه در خاورمیانه هستید، کوکتل مولوتف درست کن و اگر در غرب هستی آرامبخش بخور، بخواب...!
* در حاشیه اغتشاش مردمی در چند ایالت آمریکا، در مخالفت با نتیجه انتخابات و در عین حال گزارشها و تحلیلهای مضحک رسانههای دولتی بریتانیایی و امریکایی!
* برای آگاهی از وضعیت ایالتهای آمریکا برچسب (هشتگ) #Notmypresident را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید یا Not my president protest را در موتورهای جستجو، جستجو کنید!
السلام؛
روزبه فرزند بدخشان کاهن در «جی»، یکی از توابع اصفهان ایران متولد شد. شغل خانوادگی پدر او -علیرغم اینکه از کاهنان و روحانیان زرتشتی بودند- دهقانی و جمعآوری هیزم بود. روزبه بسیار محبوب پدر بود و به همین دلیل پدرش او را از خود جدا نمیکرد! اما کسی مثل روزبه با آن روحیهی جستجوگرانه و جسورانه، آن هم در زمان تاج و تخت و پادشاهی ساسانیان در ایران، از همان ابتدا با دین و آئین خود به مشکل برخورد و همین باعث شد تا کاهنان زرتشتی او را به شش ماه زندان با اعمال شاقه محکوم کنند تا اگر به آئین نیاکان و اجدادش عمل نکرد، نهایتاً اعدامش کنند.
روزبه که در نوجوانی مادر خود را از دست داده بود و عمهاش او را بزرگ میکرد، پس از فهمیدنِ حکم سنگینی که بنا بود علیه او اجرا شود، به کمک عمهی مهربانش از شهر گریخت!
...روزبه مهاجرتهای بسیاری کرد و در این سفرها با مکاتب و مسلکهای زیادی روبرو شد و پیرامون آنها تحقیق میکرد تا اینکه به شام رسید و پس از آشنایی با دین و آئین مسیحیت، با روحانیون طراز اول این دین، به مطالعه، درس و بحث و شاگردی در کلیسا مشغول شد و به دین مسیحیت درآمد.
...گذشت تا اینکه پس از مدتی، که در درسوبحثها و از زبان اساتید، خبر از فرستادهای الهی، با دین جدید در سرزمین حجاز دریافت کرده بود، از موصل به عموریه و از آنجا نیز به واسطهی همان شنیدهها و همان روحیه جستجوگری، به سمت حجاز راهی شد. اما در راه با کاروانی از قبیلهی بنیکلب همراه شد و آنها نیز او را اسیر کردند و زمانی که به حجاز رسیدند، او را به عنوان برده فروختند و از قضا مردی یهودی او را خرید و همراه خود به مدینه برد.
...یک سال از هجرت گذشته بود. این صحبت و نقل اساتید مسیحی، دائم در گوش روزبه شنیده میشد که: «...فردی به پیامبری مبعوث میشود و در سرزمین حجاز ظهور میکند که خود صدقه نمیپذیرد اما هدیه میپذیرد و بین دو کتفش مُهر و نشان نبوت الهی حک شده است و...»
پس از مدتها و در روزی که روزبه در بازار مدینه، مشغول خرید بود، از مردم شنید که شخصی که در حجاز، دین جدیدی آورده و ادعای نبوت میکند در مدینه است؛ پس خود را در مسیر کاروان ایشان قرار داد و در نزدیکی روستای قبا، با پیامبر اکرم(ص) روبرو شد. او اولین کاری که کرد (برای اثبات و تأیید آن ادعاها و نشانههایی که شنیده بود) مقداری آذوقه به رسم صدقه به رسول اکرم(ص) داد و حضرت نیز تمام آن را به یارانشان دادند در حالیکه خودشان از آن چیزی نخورند... او یکبار دیگر تلاش کرد تا از پیامبر مسلمانان، درباره آموزههایش کنکاش کند و همین ماجرای صدقه را در روز دیگری انجام داد که باز حضرت رسول(ص) همان کار را تکرار کردند.
روزبه این نشانهها را به حساب همان ادعاهای اساتید مسیحی خود گذاشت، اما برای بار آخر در هنگام تشییع جنازه یکی از یاران پیامبر(ص)، ایشان را دید، به حضرت سلام کرد و پشت سر ایشان به راه افتاد تا نشانهی آخر را هم ببیند و مطمئن شود. حضرت که منظور و نیت روزبه را فهمیده بودند، طوری که او متوجه شود پیراهن مبارک خود را عقب کشیدند تا روزبه این نشانه را دید و ناگاه در همان مراسم و در مقابل چشم همگان، خود را به پای حضرت انداخت و بدن و روی ایشان را بوسه باران کرد. روزبه همان جا اسلام آورد...
او در همان سال توسط پیامبر اکرم(ص) از صاحب یهودیاش خریداری شد و این درحالی بود که او بسیار جسور، باهوش و تنومند بود و صاحب یهودی نیز وقتی فهمید پیامبر اسلام(ص) خریدار اوست، طمع کرد و بهای هنگفتی مطالبه کرد که پیامبر به کمک صحابه آن را پرداخت و روزبه را آزاد کرد. پس از آن به نقل خود او، پیامبر روزبه را پس از حریت و آزادی، سلمان نامید؛ یعنی پاک و تسلیم شده؛ او سلمان فارسی شد و به گفتهی مردمان آن زمان؛ سلمان محمدی...
گذشت تا اینکه سلمان به یکی از یاران و همراهان همیشگی پیامبر خدا(ص) تبدیل شد. او در ماجرای عقد اخوت با جناب ابوذر پیمان برادری بست و در کنار جناب مقداد، یاران شریف و امین حضرت رسول(ص) بودند تا جایی که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: خداوند مرا به دوست داشتن چهار تن دستور داد و مرا خبر داد که خودش آنها را دوست دارد: علی، مقداد،ابوذر، سلمان.
سلمان از همان ابتدا به واسطهی تجربه، شجاعت و جسارتی که در زندگی پرفراز و نشیب خود کسب کرده بود، نه تنها از یاران و همراهان امین حضرت رسول(ص) و فیلسوفان و دانشمندان و عارفان دین به شمار میآمد بلکه به یک سردار و فرماندهی سرفراز جنگی در غزوات پیامبر(ص) تبدیل شده بود؛ تا جایی که انصار و مهاجرین بر سر سلمان و اینکه او جزوء انصار است یا مهاجرین، به مشاجره و بحث میپرداختند...!
سلمان فارسی مرد باهوش و با ذکاوت میدانهای نبرد بود و ایدههای جنگی زیادی داشت که معروفترین آنها استفاده از منجنیق در نبرد طائف و پیشنهاد حفر خندق در جنگ اجزاب بود. در همین اثناءِ جنگ بود که پیامبر خطاب به اصحاب فرمودند: سلمان از ما اهل بیت است. البته این روایت در تاریخ، در جای دیگری نیز آمده و آن هم جایی است که وقتی حضرت در مسجد مشغول خطابه بودند و سلمان وارد شد و حاضرین به خاطر عرب نبودن سلمان به او جا ندادند تا اینکه پیامبر هنگام خطبهخوانی، با تأکید بر رد نژادپرستی و برتری قومیتی، فرمودند سلمان منا اهل البیت...
همچنین زمانی که سپاه اسلام به دستور خلیفه دوم راهی ایران شد، او قبل از همه و برای مذاکره و به عنوان راهنمای سپاه، به سمت ایران آمد.
سلمان فارسی پس از شهادت حضرت رسول(ص) و پس از آنکه ماجرای سقیفه را میشنود به شدت ناراحت و عصبانی شده و با آن مخالفت میکند. پس از آنکه تلاش او برای تشکیل یک جلسه و شورای دیگری، پس از سقیفه ناکام میماند، در جمعی از صحابه و بنا به برخی روایات در حضور خلیفهی اول، با حسرت و اندوه و خطاب به ایشان تنها این عبارت را به زبان فارسی میگوید که: «کردید و نکردید (فعلتم و لن تفعلوا)...» و اینگونه تنها عبارات فارسی موجود در کلام و متن احادیث و کتب روایی اسلام را به ثبت رسانید. به این معنا که خلیفه انتخاب کردید اما فرمان فرستاده خدا را اجرا نکردید... سلمان اینگونه ادامه داد که: سالمند را برگزیدید و خاندان پیغمبر خود را رها کردید، اگر خلافت را در خاندان پیامبر میگذاشتید حتی دو نفر باهم اختلاف پیدا نمیکردند و از میوه این درخت هرچه گواراتر و زیادتر سود میبردید. (...) مردم اگر با علی بیعت میکردند برکت از آسمان و زمین بر آنان روی میآورد.
...سلمان در سالهای انتهایی عمر بابرکت و طولانی خود با پیشنهاد خلیفه، مبنی بر استانداری مدائن روبرو شد که پس از مشورت و کسب اجازه از حضرت علی(ع) آن را میپذیرد، اما سهم خود را از بیت المال صدقه میداد و خرج خود را با اشتغال شخصی و از دسترنج خود در میآورد.
سلمان حالا فردی مسن و با عمری طولانی است که در سال 36 یا 38 هجری و چند ماه پس از خلیفهی سوم و پس از بدرفتاری با عجمها و غیرعربها که او را مجبور به خانهنشینی کرده بود، رحلت فرمود. پس از وفات سلمان، امام علی(ع) از مدینه به مدائن آمدند، او را شخصاً غسل و کفن نمودند و بر پیکر او نماز خواندند و ایشان دفن کردند.
پس پیامبر اکرم(ص) به حق در وصف جناب سلمان فرمودند که همانا اشتیاق بهشت به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است; و بهشت به دیدار سلمان عاشقتر از دیدار سلمان به بهشت است.
چند نکته؛
* این نوشته را پس از مطالعه چند مقاله و چند کتاب و صحبت با اساتید تاریخ اسلام نوشتم و تلاش کردم در متن اصلی دست نبرده و به شکل داستانی آن را روایت کنم. در خود آن کتابها، (مِن جمله کتاب سلمان پاک و کتاب ایرانیان مسلمان صدر اسلام و...) تاریخها و روزها و حتی سالها به دلیل فواصل تاریخی زیاد حدودی بیان شدهاند. منابع و مستندات ریز به ریز نکات این نوشته در کتب و مقالات آمده است و برای طولانی نشدن متن و همچنین با توجه به اینکه متن را تقریباً با برداشتی داستانی نوشتم، آنها را ذکر نکردم!
* جناب سلمان را اهل جندی شاپور و حتی استان فارس هم خواندهاند. همچنین سن جناب سلمان را در تاریخ از 600 سال تا 350 سال و 250 سال هم نقل کردهاند که بنا بر حدیثی از حضرت رسول(ص) همین نقل 250 سال معتبرتر به نظر میرسد.
* جناب سلمان فارسی از ابتدا به بررسی و تحقیق درباره دین و آئینهای آن زمان از زرتشتی گرفته تا مانوی و یهودی و مسیحی پرداخته بود و زمانی که پس از هجرت و سفرهای فراوان به دین اسلام روی آورد و در برخی منابع او را دانشمند و محقق بزرگی نام دادند که حتی در جایگاه مشاورت پیامبر(ص) نیز بوده است!
* این تنها یک برداشت ساده و روانسازی شده از چند متن تاریخی درباره جناب سلمان فارسی بوده است که پس از خواندن آن برای خودم که از ایشان بیخبر بودم متأسف شدم! و چند حدیث و روایت مفصل در منقبت و مدح جناب سلمان فارسی از معصومین که جای نقل آن به دلیل طولانی شدن متن و خارج شدن از داستان زندگی ایشان، در این متن نبوده است.
* در وصف علم و دانش و معرفت جناب سلمان در برخی روایات آمده است که حدیث پیامبر(ص) که فرمودند اگر علم در ثریا هم باشد مرد(ان)ی از پارس به آن دسترسی پیدا میکردند منظور و خطابشان به سلمان فارسی بود. و حتی فرمودند که سلمان عارف به علم بلایا و منایا (یعنی آگاهی از مرگ و امتحانات الهی) بوده است یعنی علم از آینده و حوادث آینده. در برخی روایات نیز نام او را از اولین کاتبان قرآن نوشتهاند.
* در برخی منابع نیز آمده است که جناب سلمان قبل از فتح ایران توسط سپاه اسلام با زیرکی و به شکل پنهانی مردم و فرستادگانی از ایران را با اسلام آشنا کرد تا جایی که در منابع روایی آمده است که وقتی سپاه اسلام به ایران آمد برخی با یکدیگر گفتند که چرا مردم اینجا شیعه علی(ع) هستند!؟
* متن دقیق حدیثی که کلام جناب سلمان در آن است و در کتاب شریف الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی) ؛ ج1 ؛ ص76 و ج2 ؛ ص383 آمده است: «فَأُبْلِسَ عُمَرُ وَ جَلَسَ خَالِدُ بْنُ سَعِیدٍ ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ وَ قَالَ کردید وَ نکردید أَیْ فَعَلْتُمْ وَ لَمْ تَفْعَلُوا وَ قَدْ کَانَ امْتَنَعَ مِنَ الْبَیْعَةِ قَبْلَ ذَلِکَ حَتَّى وُجِئَ عُنُقُهُ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ إِلَى مَنْ تُسْنِدُ أَمْرَکَ إِذَا نَزَلَ بِکَ مَا لَا تَعْرِفُهُ وَ إِلَى مَنْ تَفْزَعُ إِذَا سُئِلْتَ عَمَّا لَا تَعْلَمُهُ وَ مَا عُذْرُکَ فِی تَقَدُّمِکَ عَلَى مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِیلِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ وَ مَنْ قَدَّمَهُ النَّبِیُّ ص فِی حَیَاتِهِ وَ أَوْصَاکُمْ بِهِ عِنْدَ وَفَاتِه»
* مزار شریف جناب سلمان در بغداد و درمحلی تحت عنوان سلمان باک واقع شده است.
* این نوشتهی کوتاه جای این همه تحیر و تعجب و شگفتی ما از اوصاف هموطن عارف و مسلمانمان جناب سلمان نیست! خودتان بیشتر بخوانید!
* مطالعهی بیشتر: «سرگذشت خواندنی سلمان فارسی» / «نوشته امیرالمونین بر مزار سلمان» / «سلمان فارسی» و...
* با تشکر از راهنمایی حجت الاسلام عالمی
والسلام.